مواد مخدر در کل سم هست که وارد بدن میکنید
اینو در نظر داشته باشید که در هر بار استفاده ، مخصوصا بعضی ها که درجه خطرشون خیلی خیلی بیشتره مثل شیشه ، باعث نابودی عمده سلول های بدن و مخصوصا مغز میشه .
بعضی ها فکر میکنن ، خب چی میشه نهایتش زودتر می میرم ، بعد میگن بیخیالش به حال خوبش یا بیخیالی اون ساعت می ارزه ،
اما اینجوری نیست ادمو زجر کش میکنه ، درسته که شاید نصف عمر واقعیتم با مصرف مواد عمر نکنی اما مشکل اینجاست همون روزهایی که زنده هستی هم دیگه نمیتونی زندگی کنی و همش آرزوی مرگ میکنی .
سلول های مغزت می میره و از کار میفته ، این فاجعه است ... دیگه کسی نمیتونه تحملت کنه خودتم نمیتونی زندگی کنی
مشکلات این که تمام ساعات شبانه روز یا خماری و در به در دنبال مواد میگردی ، انواع درد ها مثل سردرد هم که دیگه ول کن نیست ، مابقی زمان ها رو هم که نشه ای و اگه حالت خودت خوبه و داری با مخ میری توی چایی که واسه خودت ریختی ، یک لحظه هم فکر کن دیگران دارن تورو چه جوری به هم دیگه نشون میدن و نگاهت میکنن .
اینها همه مشکلات جزئی اعتیاد هست ، مشکل روحی روانی که باعث میشه همش بگی بیخیال بذار یک ساعت با مواد توی حال خودم برم ، باعث میشه دائم مصرف کنی
آخرشم نابودیه ، نه فقط خودت ... بلکه تمام عزیزترین کسایی که دوسشون داری رو هم با خودت نابود میکنی .
یه وقتی هست آدم یه هو میفته میمیره ، خوب میان برات گریه زاری میکنن ، خودتم دردی نمیکشی تموم میشه میره .
یه وقت هایی هم هست که زجر کش میشی ؛ وقتی سلول های مغزی مرده باشن و ذهن آدم کار نکنه روزی هزار بار خودش میمیره ، هزاربارم اطرافیانش رو میکشه .
من یه باوری دارم و میگم ، ادم معتاد اگه بره خودش رو یک بار بکشه ، خودش و اطرافیانش رو نجات داده ، بهتر از اینه که روزی هزاربار خودش و دیگران رو بکشه .
من متاسفانه دور و برم زیاد افراد بودن که اعتیاد باعث شده توی جونی یا میان سالی بمیرن ، اما مرگشون غم نیست ، خاطره روزهای زنده بودنشونه که درد آوره.
خودم بشدت از مواد مخدر متنفرم ، چون با تمام وجود درد اطرافیان رو سالها چشیدم و هیچ وقت امتحانشم نکردم .
اما الکل مصرف میکنم ، سالیان خیلی زیادی به اینم لب نزده بودم تا توی میانسالی ، دیدم خیلی از این دانشمندها و افراد خاص که دوسشون داشتم مصرف میکنن
منم گفتم ول کل دنیا داره مصرف میکنه بذار منم بخورم .
تجربه های اول بسیار بسیار ناب بود ، من ادمی بودم که درس و کتاب زیاد خونده بودم و حسابی از مغز کار کشیده بودم . دفعات اول مصرف معجزه رخ داده بود .
هر ثانیه واسم مثل هزار ثانیه طول میکشید و بشدت وحشتناکی تمام جزئیات اطراف و زندگی را متوجه میشدم ، حالتی که یک انسان هیچوقت در حالت معمولی نداره .
حتی موفق شدم بعضی از سخت ترن مسائل و مشکلاتی که سال ها باهاشون درگیر بودم توی اون دوران حل کنم و از قدرت و توانایی بیشتر ذهنم شگفت زده شده بودم .
اما کم کم با مصرف بیشتر الکل این کارایی از بین رفت ! نه تنها از بین رفت بلکه احساس کردم از نظر مغزی خرفت شدم !
بخشی از حافظه و اطلاعات بسیار بسیار مهمم در مغز از بین رفته و دچار فراموشی شدم ، بعضی وقت ها بسرعت چیزهای ساده رو فراموش میکنم و فکر میکنم روند بیماری الزایمر مقداری برای من شروع شده !
اون موقع بود که رفتم تحقیق کردم و متوجه شده ، سم هایی مثل الکل یا بعضی مواد مخدر باعث میشن سلول های مغزی بیش از حد فعالیت کنن ، که این باعث افزایش عملکرد مغز میشه ، اما همین فعالیت شدیدتر باعث از بین رفتن سلول های مغزی میشه و آسیب های جبران ناپذیری به مغز میزنه که به هیچ عنوان قابل ترمیم نیست .
سیگاری نیستم اما کنار الکل سیگار یا قلیون هم گاهی اوقات مصرف میکنم که اثرش رو بیشتر میکنه ، بعضی چیزها ضرر هست بهتره کنار گذاشته بشه
یک نخ سیگار ساده احتمال ابتلا به سرطان رو چندهزار برابر میکنه ،
باور کنید حیف زندگیه آدم از کنارش راحت بگذره و خودشو نابود کنه ، تا میشه باید زندگی کرد و به سلامت از تمام این همه زیبایی و خوبی که تو دنیا هست ، فقط کافیه آدم چشمش رو باز کنه تا ببینشون ؛ لذت برد.
در گذشته من چندین بار با آدم های دائم الخمر برخورد داشتم اما بنظرم خیلی بد نیومده بودن و نرمال بودن ، اما یک بار یکی رو دیدم که وحشت برم داشت و فهمیدم اعتیاد به الکل هم میتونه بسیار بسیار بد باشه و حتی از مواد بدتر .
از اون موقع دیگه سعی کردم مصرف نکنم ، نهایت سالی یکی دوبار (یه وقت های هم شده دو سه سال لب نزدم)
تنها چیزی که واسه مصرف نکردن میتونم بگم اینه که باید سعی کنید دور و برتون نداشته باشید .
وقتی فلان شراب یا ودکا فوق العاده جهانی توی یخچالتون هست ، هرچقدرم ارادتون قوی باشه یه روز یا خیلی شادین ، یا مهموناتون ازتون میخوان که هم پیالشون بشید و یک روز دیگه حسابی تو خودتون و داغون ، جوری که دیگه دکمه Off مغزتون رو زدین .
هرچقدر هم آدم با اراده باشه باز میره و مصرف میکنه ! این نکته عجیبشه ، اون وسوسه هه قوی تره
یا یه روز که مغزت خاموشه ، ارادتم خاموش شده ، یا اینکه دیگران مجبور میکنن و تشویق به مصرفت میکنن .
در کل تنها پیشنهادی که میشه داد ، مخصوصا واسه کسانی که قبلا تجربه کردن اینه که مواد اعتیاد آور رو از خودشون دور کنن ، و بدست آوردن اون رو انقدر واسه خودشون سخت کنن که دیگه اصلا یک روزی که خیلی هم بخوان و تلاش کنن نتونن بدست بیارنش .
توی مهمونی ها ، پارتی ها و جاهایی که مواد اعتیاد آور پر هست یا دیگران که در حال استفاده هستن برای مصرف به دیگر آدم ها هم فشار میارن ، نباید بود و در کل برای زندگی سالم باید تا جای ممکن از این مواد فاصله گرفت و در دسترس نباشه .
حیف خودمون و زندگیمون نیست که چهارتا چیز آشغال نابودش کنه .
حالا بفرض که تنها شدیم ، یا ترد شدیم یا خودمون انسان ها رو ترک کردیم ، مشکلات بزرگ غیر قابل حلی تو زندگی داریم ، پر از غم هستیم و هیچکس هم دوستمون نداره
اما هیچوقت فراموش نکنیم ، یک نفر هست که میتونه ما رو تا ته ته وجودش دوست داشته باشه .... اونم خودمون هستیم .
خودمونم خودمون رو ترک نکنیم ، یک انسان باید عاشق خودش باشه و با تمام وجود، خودش رو در آغوش بگیره
قطعا این عشق و علاقه مانع از آسیب زدن به خودمون میشه
با فرار کردن از مشکلات هیچ وقت هیچی درست نمیشه ، باید زد به دلشون و ازشون نترسید .
گیریم که مشکلات زیاد باشن ، فرار کردن و ترسیدن معنی نداره ، باید محکم ایستاد و از هیچ چیز نترسید ، با اعتماد به نفس با عشق به خودمون.
گیریم که کوه های بزرگی از غم جلوی روی ما باشه ، اصلا نباید بهشون فرصت عرض اندام داد، باید دوان دوان به دنبال شادی ها رفت ، غم ها که همیشه هستند ، با پر و بال دادن بهشون کاری در زندگی انجام ندادیم ، اگر تونستیم شادی بدست بیاریم و پر و بال بدیم ، اونوقته که انسان توانایی در زندگی شدیم.