-
بزرگترین حماقت
سلام دوستان هرکدام از ما اگر هزاری هم راضی و موفق باشیم در زندگی به احتمال زیاد بودند تصمیماتی که ازشون به شدت پشیمان هستیم
مثلا یکی از انتخاب رشته تحصیلی
دیگری از ازدواج
یکی از نرفتن به خارج از کشور
یکی دیکه از رفاقت با دوستش
شراکت با کسی
و....
مواردی از این قبیل که گاهی به کلی مسیر زندگی عوض میشه
و گاهی
راهی برای جبران هست!
پس
بزرگترین حماقت شما در زندگی چی بوده؟
-
کم درس خوندن که باعث معدل پایینم در مقطع کارشناسی شد ...
-
سلام
تجربه ی تلخی در حد بزرگترین حماقت زندگی از گذاشتن همه تخم مرغ ها در یک سبد دارم :D
بعد اون سبد رفت هوا و همه ی تخم مرغ ها نابود شد :n09: حتی دیگه باهاش املت هم نمیشد درست کرد :n02:
نکته دردناکش اینجا بود که خیلی راحت باهاش کنار اومدم و ازش گذشتم:n02:
-
خوشبختانه چند سالی هست که حماقت های بزرگ نداشتم !
اما یکی از حماقت های بزرگ زندگیم که خیلی هم ازش درس گرفتم:
تلاش برای جذب حداکثری و دفع حداقلی در جمع هایی که هیچگونه سنخیت فکری، فرهنگی و ... با من نداشتند.
وقتی تو جمع آدمایی باشی که خیلی باهات متفاوتن و اصرار کنی که جذبشون کنی، مجبوری خیلی جاها شخصیتت رو خُرد کنی، دست و پا بزنی که خودت رو اثبات کنی و هزارتا حماقت دیگه که خودت میتونی سر خودت بیاری.
این کلید واژه هایی که قرمز کردم یعنی اصرار برای اثبات کردن خود به منظور جذب حداکثری، میتونه یک انسان رو به بدترین پرتگاه های ممکن ببره. اینکه یاد بگیریم جاهایی بندازیم و برویم و بیخیال یکسری چیزا و آدما بشیم دستاورد بزرگی هست که جز پس از این حماقت نمیشه بهش رسید.
-
-
- بچه که بودم بچگی نکردم ... یعنی هیچ شر و شوری نداشتم... نه شیطنتی نه شادی ای و نه بازی و ...
- به دنبال هنر یا ورزش و ... بطور جدی نرفتم ...
- سال 85 زمانیکه تنها 13 سالم بود حس میکردم عاشقم... هیچ عشقی هم وجود نداشت و همه ش توهم بود نه چیز دیگه...
- سال 86 که سالی بود که به اول دبیرستان میرفتم دوران انحطاط درسی م شروع شد... بنده اون سال به یک دبیرستان نمونه دولتی میرفتم دوستان اون موقعم رو که میبینم اغلبشون الان بهترین دانشگاههای کشور دارند درس میخونند که امسال هم کارشناسیشونو میگیرند (بنده ترم 4 ، آزاد)... و چندتاشونو آمارشونو دارم که از راه تدریس دروس کنکور درآمد عالی هم دارند... (1 -2 تاشون هم احتمالا مهاجرت کردند...)
- تغییر رشته بعد از سال دوم دبیرستان که تجربی بودم و اومدم ریاضی... از بس که بهمون میگفتند دندون پزشکی/پزشکی/داروسازی نمیتونی قبول بشی !!! غافل از اینکه رشته ای مثل فیزیوتراپی یا حتی بینایی سنجی که به مراتب هم راحت تر از اون رشته ها میشه واردش شد جزو بهترین و درآمد زا ترین رشته های تجربی اند ...
- الکی و از دستی خودمو دو سال عقب انداختم از دانشگاه !! :n29: دلیل : افسردگی شدید .... در مورد اون دو سال : همه ش کنج خونه !!! کاش سربازی لعنتی رو رفته بودم یا حد اقل دو قرون کار میکردم !!
- عاشق شدنم در سال 92...
- سال 93 با یک موتوری تصادف کردم...
ما که زندگیمون زیاد بوده از این خطاها... اینا مهمتریناش بود...
-
اشتباه زیاد بود اما حماقت محسوب نمیشدن بنظرم
ولی مواردی که خیلی بنظرم جبران ناپذیر و بد بودن :
1. بی توجهی به حرف خانواده برای انتخاب رشته
2. اعتماد بیش از حد به دوست
پ/ن:امان از جوونی و جاهلی و کم عقلی
:n14:
-
بزرگترین حماقتم مربوط میشه به سنین 17-تا 20 سالگی اوج دوران موتورسواری بنده ... وقتی یادم میاد روی دو تا چرخ با سرعت گاهن بالای 170-180 تو جاده رانندگی میکردم واقعا مو به تن خودم سیخ میشه نمیدونم چه فکری پیش خودم میکردم هرچی بود خوشبختانه سرم به سنگ خورد و خیلی خوش شانس بودم که اتفاقی در اون سال ها برام رخ نداد
-
بزرگترین حماقتم تکرار حماقت گذشته ام بود!
جمله بنظر شعاری هست فقط کسی میتونه درک کنه که یک اشتباه بزرگ رو دوباره انجام بده :|
-
حماقت های زیادی نداشتم.ولی همون تک و توکش خودش خیلی بد بود.
- در مورد دانشگاه بود که متاسفانه هم یه سال پشت کنکور موندم و هم بد انتخاب رشته کردم.
- وقتم رو بیهوده خیلی تلف کردم.چرا سه ماه تابستون رو هیچ کار خاصی نمیکردم.تا رسیدم به اینجا که در این سن تخصص خاصی رو ندارم.