تاريخچه ء حضور پلنگ صورتی در صنعت فيلم و انيميشن
در يازدهم آوريل ۱۹۶۴ فريتس فرلينگ و ديويد دو پاتی به سفارش بليک ادواردز برای فصل افتتاحيه و تيتراژ فيلم «پلنگ صورتی» او بيش از صد طرح تهيه کردند . طرح ها در کف سالن خانه ء ادواردز چيده شدند و بليک در حاليکه روی آنها قدم می زد سرانجام يکی را برگزيد و بدين ترتيب نخستين ظهور پلنگ (دوست داشتنی) صورتی بر پرده ء سينما در فصل افتتاحيه و تيتراژ فيلم کمدی «پلنگ صورتی» با کارگردانی بليک ادواردز شکل گرفت . واکنش تماشاگران نسبت به اين کاراکتر چنان مثبت بود که پلنگ در ۲۷ آوريل ۱۹۶۴ سر از روی جلد مجله ء تايم در آورد .
در پانزدهم آگوست ۱۹۶۴ که قسمت دوم فيلم پلنگ صورتی بليک ادواردز با نام «گلوله ای در تاريکی» به نمايش درآمد ، پلنگ دوباره در عنوان بندی افتتاحيه حضور داشت . در هجدهم دسامبر ۱۹۶۴ نخستين انيميشن کوتاه از مجموعه ء «پلنگ صورتی» ساخته شد ، و ظرف ۱۵ سال بعد حدود ۱۴۰ کارتون پلنگ صورتی با همراهی تعداد بيشماری از شخصيت های خلق شده ء فرلينگ و دوپاتی ساخته شد . هنری مانچينی سازنده ء تم اصلی و موسيقی های متن «پلنگ صورتی» و پلنگ در فوريه ء ۱۹۶۵ موفق به دريافت سه جايزه ء Grammy شدند ، مانچينی جايزهئ «بهترين ترتيبِ سازها» ، «بهترين ترکيبِ سازها» (ي غير از جاز) ، و «بهترين اجرای موسيقی» (غيرجاز) را در هفتمين جشنواره ء ساليانه ء آکادمی علوم و هنرهای ضبط صدای آلمان از آن خود نمود .
در ۵ آوريل ۱۹۶۵ «پلنگ» اسکار «بهترين موضوع کوتاه انيميشن» را دريافت نموده و هنری مانچينی هم کانديد دريافت اسکار «بهترين موسيقی متن اريجينال» شد . در ۱۲ آوريل ۱۹۶۵ پلنگ برای نخستين بار در «آبراه صورتی» صحبت کرد (هرچند شخصا صامت او را بيشتر می پسندم) .
در ۲۱ دسامبر ۱۹۶۵ کاراکتر جديدی بدون حضور پلنگ صورتی در کارتون مجزايی ظاهر شد با عنوان «بازرس» ، اين کاراکتر با موسيقی متن فيلم «گلوله ای در تاريکی» همراهی می شد و براساس مشخصات ظاهری کاراگاه بی دست و پای آن فيلم (پيتر سلرز) طراحی شده بود . در ۲۵ می ۱۹۶۶ «آبی صورتی» ، دومين قسمت مجموعه کارتونهای پلنگ صورتی پخش شد تا کانديد دومين اسکار (ظرف ۲ سال توالی) گردد . در ۲۸ می ۱۹۶۸ «کاراگاه کلوزو» که بعد ها به پلنگ صورتی مشهور شد (با بازی آلن آرکين در نقش کاراگاه کلوزو) روی پرده آمد ، ولی گربه ء باحالِ صورتی در تيتراژ ِ آن حضور نداشت ! در ۱۹۶۸ شبکه ء NBC شروع به پخش کارتونهای پلنگ صورتی با حضور «پلنگ» ، «کاراگاه» ، و ساير شخصيت های شناخته شده ء اين مجموعه نمود ، هر شنبه صبح يک اپيزود اين مجموعه شامل سه کارتون کوتاه و قطعاتی اضافی که بين اين کارتونها به نمايش در می آمد ، روی آنتن می رفت .
در ۱۸ دسامبر ۱۹۶۸ «رولند» و «رَت فينک» برای نخستين بار ظاهر شدند ، رولند يک جنگجوی در راه حق و حقيقت و اخلاقيات است ، بی نهايت بچه ای خوب ، که بايد با «رَت فينک» (مصداق مجسمِ تبهکاری) و اعمال خلاف او جنگيده و اقدامات او را خنثی سازد . در ۵ مارس ۱۹۶۹ «مورچه» و «آردوارک» (موچه خور) برای نخستين بار خلق شدند ، کارتون های اين دو ماجراهای تلاش بيهوده ء آردوارک ، مورچه خور بی عرضهئ هميشه گرسنه ای است که قصد خوردن مورچه ء فراری و زبلی را دارد . در ۶ آگوست ۱۹۶۹ «وزغ های تگزاسی» : «ال تورو» و «پانچو» پا به ميدان گذاردند ، آنها که به «وزغ های تيگوانا» نيز مشهورند ، وزغ هايی هستند تنبل و احمق که تمام روز خود را به خيالبافی درباره ء غذای محبوبشان «حشره» می پردازند ۰ در ۱۲ نوامبر ۱۹۶۹ کارگردان «پلنگ صورتی» بليک ادواردز با ستاره ء صحنه و پرده های نقره ای ، جولی اندروز ازدواج می کند (حالا کجای اين واقعه به اين تاريخچه مربوط می شود ؟!! ... خودتان يک کاريش بکنيد! من از طرفداران پر و پا قرص اکثر آثار اين دو نفرم !!!) . سوم جولای ۱۹۷۲ مصادفست با ظهور «تندروی آبی» ، مار ِ کند ذهنِ هميشه گرسنه ای که دائما در تعقيب يک سوسک ژاپنی است . در ۱۶ جولای ۱۹۷۳ هم «هوت کلوت» کلانتر دل گنده ء خنگ به جمع شخصيت های کارتونی پا می گذارد . ۲۷ ژوئن ۱۹۷۴ مصادف است با تولد سرکرده ء خانواده ء تبهکارانِ زيرزمينی ، «داگ فادر» .
در ۲۱ می ۱۹۷۵ «بازگشت پلنگ صورتی» روی پرده می آيد . در اين فيلم پيتر سلرز ِ «گلوله ای در تاريکی» در نقش کاراگاه کلوزو (پلنگ صورتی) ظاهر می شود ، فيلم در هانسال برنده ء جوايز ِ «بهترين کمدی» و «بهترين هنرپيشه ء مرد» انجمن فيلم بريتانيا می شود . در سپتامبر ۱۹۷۶ شبکه ء NBC دوباره شوی «پلنگ صورتی» را روی آنتن م فرستد ، شنبه ها صبح ، منتهی اين بار با ۹۰ دقيقه طول برنامه در هر نمايش . در اين مجموعه در کنار پلنگ و کاراگاه ، مورچه و آردوارک ، رولند و رت فينک ، وزغ های تگزاس ، تندروی آبی ، هوت کلوت ، و داگ فادر هم صاحب نقش می شوند . در ۱۵ سپتامبر ۱۹۷۶ و پس از موفقيت «بازگشت پلنگ صورتی» ، «پلنگ صورتی دوباره ضربه می زند» روی پرده می رود ، فيلم از نظر منتقدان بهترين فيلم اين مجموعه قلمداد شده ، و هنری مانچينی برای موسيقی آن مجددا کانديد اسکار شده و جايزه ء بهترين فيلم کمدی انجمن فيلم بريتانيا هم به آن تعلق می گيرد . در ۱۹ جولای ۱۹۷۸ هم «انتقامِ پلنگ صورتی» اکران می شود .
در دسامبر ۱۹۷۸ کارتون «کريسمس صورتی» به عنوان نمايش ويژه ء کريسمس پخش مي شود ، نخستين کارتون ويژه و منحصر به خود ِ پلنگ صورتی که در آن تلاش برای يافتن غذا و پناهگاه در زمستان ، معنای واقعی فصل را به پلنگ می آموزد . در طی سال های ۱۹۷۸ تا ۱۹۷۹ اين بار شبکه ء ABC است که مجموعه ء جديدی از کارتونهای پلنگ صورتی با ۳۶ قسمتِ جديد و به همراه موسيقی ای تازه پخش می کند . در ۲۴ جولای ۱۹۸۰ بهترين و محبوبترين بازيگر نقش کاراگاه کلوزو ، يعنی پيتر سلرز دار فانی را وداع می گويد . در ۱۹۸۱ از فريتس فرلينگ بوسيله ء انجمن فيلم امريکا بخاطر پلنگ صورتی قدردانی می شود . در ۱۷ دسامبر ۱۹۸۲ «ردِ پای پلنگ صورتی» با اعجازِ تدوين و با استفاده از راش های استفاده نشده ء فيلم های قبلی پيتر سلرز و ترکيب آنها با راش های جديدی با بازی ديويد نيون و هربرت لوم بر پرده می آيد . .
در ۱۹۸۲ کمپانی متروگلدين ماير/ بونايتدآرتيستز (MGM/UA) کليه ء حقوق ۱۷۲ کارتون تلويزيونی پلنگ صورتی را می خرد . در ۱۲ آگوست ۱۹۸۳ «نفرين پلنگ صورتی» با بازی تد واس در نقش کاراگاه کلوزو به نمايش در می آيد . در اول ژانويهء ۱۹۸۴ کارتونهای «پلنگ صورتی و پسران» برای نخستين بار از طريق تلويزيونهای امريکا پخش می شود و در آن برای اولين مرتبه «پينکی» و «پنکی» پسران پلنگ صورتی بر صفحه ء تلويزيون ظاهر می شوند ، اين مجموعه با ۱۳ قسمت پايان می يابد .
در ۱۹۸۸ فريتس فرلينگ به مناسبت ۲۵ مين سالگرد تولد پلنگ صورتی مجموعه طرح هايی از پلنگ صورتی را منتشر می سازد . در ۲۷ آگوست ۱۹۹۳ «پسر پلنگ صورتی» روی پرده می رود ، در اين فيلم روبرتو بنينی نقش پسرِ دست و پا چلفتیِ کاراگاه کلوزو را بازی می کند (اين فيلم را نديده ام ولی اميدوارم به نااميدکنندگی ِ «پينوکيو» ی اخيرش ، اين نقش را بازی نکرده باشد) . در اول ژانويه ء ۱۹۹۳ «نمايش جديد پلنگ صورتی» بر صفحه ء تلويزيونهای امريکا نقش می بندد . پلنگ در تمامی ۴۰ قسمت اين نمايش ِ اپيزوديک (با صدای مت فرووِر) حرف می زند ، واقعا که پلنگِ ناطق قابل تحمل نيست ! در ۱۴ ژوئن ۱۹۹۴ آهنگسازِ معروف خالق تم «پلنگ صورتی» يعنی هنری مانچينی چشم از جهان فرو می بندد . در ۱۹۹۴ باز هم کارتونهای جديدِ پلنگ صورتی . در ۲۶ می ۱۹۹۵ خالق «پلنگ صورتی» يعنی فريتس فرلينگ هم به ديار باقی می شتابد . در ۱۹۹۷ پلنگ سوار بر نوارهای ويديويی به خانه ء دوستدارانش می رود .
در آوريل ۱۹۹۹ اثر پای پلنگ صورتی در پياده روی جلوی «تئاتر چينیِ مان» بر سيمان نقش می بندد ، و بدين سان پلنگ اولين کاراکتر کارتونی است که ردِ پای خود را بر پياده روی تاريخی و معروفِ هاليوود باقی می گذارد . از ۲۱ ژوئن ۱۹۹۹ تا سال ۲۰۰۱ پلنگ به آلمان قدم گذارده و از تلويزيون گرفته تا دروازه ء نورنبرگ را فتح می کند ! از سال ۲۰۰۱ تاکنون هم مجموعه کارتونهای پلنگ صورتی در شبکه ء کارتون انگلستان مداوما روی آنتن است .
نگاهی به كارتون «پلنگ صورتی»
«پلنگ صورتی» یكی از جذابترین، دوست داشتنیترین و ماندگارترین شخصیتهای كارتونی تاریخ سینماست. حركات و رفتار این موجود عجیب و در عین حال فوقالعاده، در هر بار تماشا، دیدنی جلوه میكند و اگر مخاطبش را یك سره نخنداند، بیشك او را به لبخند وا میدارد. خالقان این شخصیت عجیب و غیر متعارف، نمونهای را خلق كردند كه گمان نمیكنم با چنین ویژگیای هرگز تكرار شده باشد.
راستش در مراحل مختلف تكوین اثری هنری و خلاقه، تعیین این نكته كه سهم «خلاقیت» و «تفكر» چه میزان میتواند باشد، كار مشكلی است. اما بدیهی است كه همواره تركیبی از این دو- با سهمهایی متفاوت- انكار ناشدنی و قطعی به نظر میرسد.
آنچه بیشترین سهم را در ایجاد جذابیت شخصیت «پلنگ صورتی» بر عهده دارد، استفادهٔ ماهرانه از عامل «كنتراست» است. به تركیب عجیب نام كارتون (كه نام خود شخصیت هم هست) توجه كنید: «پلنگ» و «صورتی»، در ذهنتان- و در شرایطی عادی- فكر كنید كه این دو كلمه چه نسبتی میتوانند با هم داشته باشند؟ راستش به نظر خود من «تقریباً صفر»! یعنی هیچ وجه اشتراكی نمیتوان پیدا كرد كه بشود پلنگ را در كنار رنگ صورتی مجسم كرد.
اما مهم نیست كه من چه فكر میكنم، این اتفاق افتاده! درست در لحظهٔ وقوع این اتفاق، یعنی خلق موجودی عجیب و غریب، نشانههایی از یك تخیل ناب را میتوان دید. این تخیل بیبدیل، استفاده از غیر ممكنها برای تولد موجودی است كه امكان حیات داشته باشد. خالقان «پلنگ صورتی» به شیوهای نو و خلاقانه از «كنتراست» (یا همان تضاد) بهره بردهاند. این كه دو كلمه كنار هم «جور» نباشند. یك مسأله است و این كه دو كلمهٔ كاملاً متفاوت- و البته متضاد- با هم تركیب شوند، مسألهای دیگر. ممكن است بگویید كلمهٔ «پلنگ» و «صورتی» احتمالاً با هم جور نیستند، اما دلیلی ندارد این دو را «متضاد» فرض كنیم.
كوشش میكنم به شكلی این مسأله را توضیح بدهم.
● پلنگ:
اگر پلنگ را به عنوان حیوانی وحشی، جنگلی و گوشتخوار از نزدیك ندیده باشید (مثل من)، حتماً عكسها و فیلمهایی از این موجود را دیدهاید. پلنگ، حیوانی است با خشونت درونی كه در لحظات ضروری آمادهٔ «درندگی» هم هست. در سرِ او به راحتی میتوان عنصر «قدرت» و «خشونت» را مشاهده كرد. علت آن هم تركیب ذوزنقهای جمجمهٔ این حیوان است كه همان صفات مورد اشاره را القا میكند. لب و چشمها نیز در القای این خشونت و قدرت بسیار مؤثرند. اما به شخصیت پلنگ در كارتون «پلنگ صورتی» نگاهی دوباره بیندازید. تقریباً كمترین اثر از صفات حیوان مورد نظر را میتوان در طراحیاش دید.
حركات «پلنگ صورتی» آمیختهای از آرامش و لطافت است كه با چاشنی نرمش نیز همراه شده. در حالی كه اساس آناتومی و حركات «پلنگ صورتی» از جّدش (!) وام گرفته شده، اما این الگوبرداری چنان با منطق طراحی كارتون – یعنی اغراق- درآمیخته كه حاصل به نتیجهای متفاوت و كاملاً متضاد منجر شده. «پلنگ صورتی» حتی میشود گفت تا اندازهای در برخی لحظات و صحنهها- كاملاً «سانتیمانتال» است! میكوشد «با كلاس» و «مبادی آداب» جلوه كند و این تنها صفاتی است كه در ویژگی «وقار» با حیوان اصلی به نقطهٔ مشترك میرسد.
● صورتی:
رنگ پلنگ زنده نوعی «زرد» است كه یك رنگ «اصلی» محسوب میشود. در طرح پوست این حیوان هم لكههای «سیاه» نامنظمی وجود دارد كه بر حس خشونت حیوان كاملاً میافزاید، اما پلنگ كارتونی ما درست در نقطهٔ مقابل الگوی اصلیاش قرار دارد. رنگ صورتی، تركیبی است از قرمز به علاوهٔ سفید و هر چقدر میزان سفید در این تركیب بیشتر باشد، رنگ صورتی روشنتری به دست خواهد آمد. اكنون متوجه میشویم كه رنگ شخصیت كارتونی كاملاً در «تضاد» با حیوان واقعی انتخاب شده:
۱) استفاده از رنگ سفید كه در نقطهٔ مقابل لكههای سیاه بدن حیوان اصلی قرار دارد.
۲) زمینهٔ ساده و یك دست (یا به اصطلاح «توم پلات») كه باز هم نقطهٔ مقابل طرح اندام پلنگ واقعی است.
گمان میكنم توضیحاتم كافی بوده باشد. از طرفی، فراموش نكنیم كه صورتی رنگ ملایم- و در عین حال گرم- محسوب میشود. یعنی سمپاتی- در مخاطب- ایجاد میكند و در عین حال، ملایم است و در آن خشونت وجود ندارد. به این مجموعه نكات باید این نكته را هم اضافه كنیم كه این رنگ به خوبی منطبق بر ویژگیهای شخصیتی پلنگ كارتونی ما هم هست. آنچه «پلنگ صورتی» را موجودی دوست داشتنی جلوه میدهد، مجموعه صفاتی است كه برایش در نظر گرفته شده. میكوشم به برخی از اصلیترین ویژگیها اشاره كنم.
● ساده لوح و دست و پا چلفتی:
اگر به مجموعه اتفاقاتی كه در داستانهای مختلف برای پلنگ صورتی میافتد دقت كنیم، در بسیاری از این داستانها در مییابیم كه پلنگ صورتی ما كمی «كودن» جلوه میكند. او گاهی از درك روابط سادهٔ علت و معلولی عاجز است و نمیتواند دریابد كه فلان عمل، بهمان عكسالعمل را در پی دارد، در نتیجه ترفندهایی را به كار میگیرد كه نتیجهٔ نهایی خوشایندی برایش همراه ندارد. از طرفی، عدم درك معقول از سوی این موجود دوست داشتنی، او را دست و پا چلفتی هم جلوه میدهد، زیرا اقدام به عملی محتوم كه نتیجهاش جز خرابكاری چیز دیگری نیست، فرد خرابكار را بیعرضه جلوه میدهد.
در بسیاری از داستانها شاهدیم كه پلنگ صورتی قادر نیست كاری را با حداقل انرژی و حداكثر نتیجهٔ منطقی و مطلوب به انجام برساند؛ و البته خب، همین حركات است كه او را با نمك جلوه میدهد (از طرفی، همین ساده لوحی یكی دیگر از ویژگیهای متضاد با پلنگ واقعی است كه گفته میشود حیوان باهوشی است).
● خیرخواهی:
پلنگ صورتی دست و پا چلفتی ما، قلبی از طلا دارد! او در بسیاری مواقع، تمام تلاش خود را به كار میگیرد تا به دیگران كمك كند، حالا اگر از انجام درست كار برنمیآید، موضوع دیگری است! جدیت و كوشش او در كمك به دیگران تا آنجا پیش میرود كه تبدیل به یك دردسر بزرگ برای شخص مورد نظر میشود.
تضاد آشكار میان دو قطب- یعنی اصرار پلنگ و فردی كه میخواهد از شر كمكهای او خلاص شود- زمینههای دراماتیك و خندهساز بعدی را به وجود میآورند.
● موذیگری:
پلنگ صورتی مهربان، آرام و خیرخواه كارتونی ما آنقدرها هم معصوم نیست. اگر كسی پا روی دُمش بگذارد، او با تمام قوا میكوشد انتقام بگیرد و با «بلا»یی تلافی كند؛ حتی اگر به دلیل دست و پا چلفتی بودن به نتیجه مطلوب نرسد. باز هم عنصر تضاد به كمك زمینههای شخصیتی این كاراكتر كارتونی میآید و دو ویژگی متضاد و مغایر را در وجود او جمع میكند تا به بار دراماتیك قوی دست یابد. مجموعهٔ آنچه به عنوان «ویژگیهای متضاد» عنوان شد، در ارایه شخصیتی چند بُعدی و كم نظیر، بسیار مؤثراند.
از طرفی، قصههای كاملاً ساده و دور از پیچیدگی، همراه با استفادهٔ مناسب از حداقل پس زمینههای تصویری و خطوط ساده، عناصری هستند كه در برجستهتر شدن شخصیت پلنگ صورتی و تمركز بر حضور او، نقشی مهم ایفا میكنند.
محمدرضا باباگلی
پیلبان انیمیشن
انسانی كه پوست پلنگ پوشیده.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نهایت ساده انگاری است كه تصور كنیم مخاطبین سری كارتونهای پلنگ صورتی كودكان هستند؛ این یك برداشت كاملاً سطحی نگرانه است. دنیای «پلنگ صورتی» به لحاظ فرم، دینامیز، رنگآمیزی و بالاخص موسیقی هیچ قرابتی با انیمیشنهای شاخص و محبوب كودكان ندارد.
«پلنگ صورتی» اجرای هنرمندانهای است از امیال و آرزوهای فروخفته و برآورده نشدهٔ ما «آدم بزرگها». منطق حاكم بر روابط «صورتی» با آدمهای دوروبرش یك منطق «كاریكاتوری» است نه یك منطق «كارتونی».
ما با «پلنگ صورتی» فارغالبال میدویم، توسط اتومبیلهای در حال حركت زیر گرفته میشویم، از بالای پشت بام یك آسمانخراش به پایین سقوط میكنیم، از انفجار مهیب یك بمب در دو قدمیمان شوكه میشویم، ویران میشویم، تغییر شكل میدهیم اما دوباره قد راست میكنیم ولو با پیكری زخمی خرامان خرامان راه را ادامه میدهیم. این خودِ خود زندگی است. او یكی از ماهاست یكی از خودمان كه میخواهد در كمال خونسردی، همهٔ قواعد و قوانین حاكم بر محیط زیستش را برای رسیدن به هدفی نه چندان با ارزش نقض نماید.
جهان پُر از رخوت و سكون «صورتی» را همیشه یك حادثهٔ ظاهراً بیاهمیت دستخوش آشفتگی میسازد. اما او ابتدا با متانت بعد با زیركی و در نهایت با یك جنون بیحد و حصر میكوشد تا عامل مُخِل آرامشش را حذف نماید… در این میان ما به عنوان ناظری بیرون (و شاید درون) صحنه با ملغمهای از احساسات گوناگون بشری همچون «فداكاری»، «محبت»، «خشم»، «غم»، و… در وجود این موجود عجیب اما ملموس و بسیار واقعی صورتی رنگ مواجه میگردیم.
در پهنه بیكران این كشمكشها گاه او به موفقیت میرسدو لبخند سرمستانهای بر چهرهاش جا خوش میكند و گاه چنان به زمین میخورد كه دیگر نمیتواند همچون گذشته بیخیال و رها بخرامد.
به نظر من نقطهٔ قوت این داستانهای متحرك شدهٔ «صورتی» در همین پایانهای غیر قابل حدس و انتظار و گریزان از كلیشهاش نهفته است؛ امتیاز بالقوهای كه بسیاری از انیمیشنهای كلاسیك از آن بیبهره ماندهاند (حتماً هپی اندهای «والت دیزنی» و پیروزیهای طلایی «سوپرمن» و «بت من» در دقیقه ۹۰، به خاطرتان مانده؟!) «پلنگ صورتی» یكی از بهترین نمونههای «پایان باز» در عرصه انیمیشنهای متفكرانه است؛ پایانهایی كه نه میتوان مثبت مثبت دانستشان و نه منفی منفی.
فینالهای «صورتی» ره به بینهایت میبرند و انگار كه تا ابد تكثیر میشوند. بعد از پایانبندی، در درجهٔ دوم اهمیت، ریتم بسیار حساب شده این سری كارتونهاست كه كل مجموعه را سرپا نگاه میدارد و خستگی را از وجود بینندگانش میزداید. در هر اپیزود گره داستان خیلی سریع زده میشود، در مواردی حتی به نظر میرسد كه مقدمه را حذف كرده و تماشاگر را مستقیماً به وسط ماجرا هُل دادهاند!
با جا افتادن گره اولیه، حوادث بعدی بسیار شتابناك حوزهٔ دیدمان را پُر میكنند. به گونهای كه در این مرحله احساس میكنیم كه زیر رگباری از گلولههای خارج شده از یك مسلسل قرار گرفتهایم. این ریتم هدفمند حتی فرصت پلك زدن را هم از ما میگیرد! میدانید چرا؟ چون بعد از خو كردن به دنیای «صورتی» و قوانین جاری در آن، خواه و ناخواه قراردادی پنهان بین ما و سازندگان مجموعه بسته میشود مبنی بر این كه لحظه لحظهٔ كارتون «پلنگ صورتی» پیامی تأمل برانگیز داشته باشد و از بطالت گویی پرهیز گردد.
نماهای لایی و یا معرف مینیمُم زمان را به خود اختصاص میدهند. بیننده خیلی سریع درمییابد كه حوادث فرعی همه در خدمت داستان اصلی قرار گرفتهاند. زمان وزن خود را از دست میدهد و همه چیز شتاب آلود اما حساب شده به سوی یك پایان بینهایت متفكرانه و پرمعنا ردیف میشوند. اصلاً انگار پایان هر اپیزود زودتر از بخش های پیشتر نوشته شده باشد. آنچه كه این قرارداد نانوشته را سروسامان میبخشد و به ریتم هر اپیزود جهت میدهد بیشك محدودیت زمانی مشخصی است كه سازندگان مجموعه برای ترسیم هر یك از داستانهایشان در نظر گرفتهاند. وقایع هر قسمت در زمان بسیار ناچیزی روایت میشوند درست مثل یك مسابقهٔ هیجانانگیز فوتبال كه در چارچوب دو تایم ۴۵ دقیقهای موجی از بیم، امید، شادی و اندوه را به سوی قلبمان گُسیل میكند.
این محدودیت زمانی به قدری هوشمندانه طرحریزی شده كه داستان هر اپیزود برای بیننده نه كشدار و مطول به نظر میآید، نه بیش از حد جویده جویده و ناقص. «داستان»، «زمان» و «ریتم» درست قالب یكدیگرند و چیز اضافهای از كل اثر بیرون نمیزند اما امتیازات انیمیشن «صورتی» به همین فاكتورها ختم نمیگردد؛ سازندگان مجموعه هنوز یك برگ برندهٔ دیگر برای رو كردن را در آستین دارند: موسیقی سحرآمیز «هنری مانچینی» كه اینك به تاریخ پیوسته و در حافظه صورتی درصد قابل توجهی از ساكنین كرهٔ زمین ثبت شده است! ملودی معروف و جادویی «مانچینی» به قدری دقیق توازن پاهای «صورتی» هنگام گام برداشتن را شكل بخشیده و همراهی كرده كه اگر قرار باشد از پهنهٔ نقاشیها حذفش كنیم، گویی كه چیزی را از دست دادهایم! انگار كه بدون این ملودی راه رفتن و خرامیدن «صورتی» هیچ لطفی ندارد و انگار كه به ریتم و دینامیزم كل انیمیشن خدشه عظیمی وارد شده است.
گذشته از فرم، ساختار روایی «صورتی» نیز جای بحث فراوان دارد. ردیف كردن این همه ماجرا بدون حتی یك لحظه استفاده از كلام و دیالوگ، كاری بس شاق و البته هنرمندانه است و بسیار شایستهٔ تحسین؛ آن هم وقتی كه روی محتوای مضمونی برخی از اپیزودها بیشتر زوم كنیم و از بار غنایی و فلسفیشان آگاهی یابیم. «پلنگ صورتی» نابسامانیهای عصر «مدرنیزم» را به ما گوشزد میكند و اضمحلال طبیعتی كه روز به روز زیر بار ساختمانهای بتونی و آسمانخراشهای شكوهمند له میشود. او از محدودیت جایگاه خود میگوید كه مدام در معرض تهدید موجوداتی قویتر اما نه فكورتر از خودش است. از معصومیت یك ماهی كه در دنیای خشك و خشن ما آدمها، از فرط بی آبی نفسهایش به شماره افتاده و هیچ كس حاضر به بازگرداندنش به چشمهای حیاتبخش نیست. از خودخواهی موجودات دوپایی كه همه چیز را از دریچهٔ دید خود میبینند، به همه جا رنگ مورد علاقهٔ خویش –آبی- را میپاشند و حاضر به پذیرش نظرات و خواستههای هیچ كس نیستند…
اما «پلنگ صورتی» هم بیكار نمینشنید، او تا نهایت جان كندن به مقابله برمیخیزد، ماهی تشنه را به چشمه باز میگرداند، جوجهٔ جدا افتاده از لانه را به مادرش میرساند، به پرندهای كه پرواز را از خاطر برده رسم پریدن میآموزد و وقتی سر و كارش با همسایههای لجباز میافتد، با به كار بستن انواع و اقسام ترفندهای زیركانه كلافهشان میكند و جهان ایدهآل خویش را با رنگ صورتی دوباره و صد باره بنا میكند… «صورتی» یك آدم است؛ یك آدم معمولی نه آنقدر منزه و بیشیله و پیله و نه آنقدر خشن و سنگدل. او یكی از خود ماست، فقط پوست پلنگ پوشیده….
شهرام خرازیها
پیلبان انیمیشن