من شاعرم هی واژه می سازم برای تو
اما تو می سازی خود من را فدای تو
عطر تو بوی خاک باران خورده را دارد
عطر تو من را می برد تا ماورای تو
سر می گذاری روی دوشم شعر می خوانی
من هم یله ؛ ول می شوم توی صدای تو
مرسی از توضیحاتتون
الان پیدا کردم داستانشو اما خیلی مففصله و به صورت تصویر