همي گويم و گفته ام بارها
بود كيش من مهر دلدارها
پرستش به مستي است در كيش مهر
برون اند زين جرگه هشيارها
Printable View
همي گويم و گفته ام بارها
بود كيش من مهر دلدارها
پرستش به مستي است در كيش مهر
برون اند زين جرگه هشيارها
از دور می فریفت دل تشنه مرا
چون بحر موج می زد و لرزان چو آب بود
وانگه که پیش رفتم با شور و التهاب
دیدم سراب بود
درد بي عشقي ز جانم برده طاقت ورنه من
داشتم آرام تا آرام جاني داشتم
مسافر از اتوبوس پياده شد:
"چه آسمان تميزي!"
و امتداد خيابان غربت او را برد.
دير زماني بود در اين دنياي بي صاحب تنها مانده بودم ، گاهي فكر ميكردم خب كه چه ، به درك
ديروز دوستم را پيدا كردم
لاي انگور قرمز
دوست من يك كفشدوزك بود
==
صبح همگيتون بخير
داغ ماتم شد و بر سینه نشست
اشک حسرت شد و بر خاک چکید
آن همه عهد فراموشت شد؟
چشم من روشن، روی تو سپید!
صالح جان الان 12 و ربع شب هست برای ما
شب و روزت به خیر
در راهند
رفته اند برای تاریکی هایت
یک اسمان خورشید بیاورند
یادت باشد
من اینجا
کنار همین رویاهای زودگذر
به انتظار امدن تو
خط های سفید جاده را می شمارم ...
سلام:
خوب شد آخر شعرتون "د" بود!
فکر کردم خلوت شده که برگشتم
اما ظاهرا هنوز پست ها قاطی می شه
به خاطر هم زمانی ویرایش شد
ما دل به غم تو بسته داريم اي دوست
چشم تو به جان خسته داريم اي دوست
گفتي كه به دل شكستگان نزديكي
ما نيز دلي شكسته داريم اي دوست
(امام خميني)
شب همگي به خير
تاج¬هاي نازتان بر سر شکست
باد وحشي چنگ زد در سينه¬تان
صبح مي¬خندد خودآرايي کنيد!
اشک¬هاي يخ¬زده، آيينه¬تان
شعر قبلی چی شد پس ؟
اااا
گمونم اقا صالح یک شعر نوشت
چی شد ؟ من اشتباه می کنم؟