برای تو که می نویسم عجیب زیبا می شوم.
دلم هوای چشم هایت را کرده. هوای دست هایت را. هوای نفسی که وقتی می بویمش
تمام دنیا را فراموش می کنم. دلم هوای خنده هایت را کرده. که وقتی می خندی
فقط به لب هایت نگاه می کنم که زیبا تر شده اند. و دل من که عجیب شاد می شود.
این بار دارم بی هوا می نویسم. بی هیچ فکری از قبل.
دلم باز تنگ شده. دلم می خواهد باز بیایی. بخندی. بخندیم. حرف بزنیم. در آغوشم بگیری.
صدایم کنی. صدایم که می کنی آسمان عجیب زیبا می شود.
نامم را که می بری چقدر خوشحال می شوم. هنوز هم اسمم برایم تازگی دارد٬ وقتی تو صدایم می کنی!
صدایم کن! اسمم را هزار بار صدا بزن. تا به حال نمی دانستم اسمم این قدر قشنگ است.
برایم می خندی؟ بگذار اعتراف کنم. بگذار بگویم که دلتنگم.
بگذار بگویم که هر شب با یاد لبخندهای تو می خوابم.
با یاد چشم های تو بیدار می شوم. با یاد مهربانی تو زندگی می کنم.
دلم هوایت را کرده نازنین. کاش باز زود٬ زود ِ زود چشم هایت را ببینم و
لب هایی که عزیزند و چهره ای که زیباست. کاش باز زود ِ زود تو را در آغوش بگیرم.
دلم هوای بهشتم را کرده. راست می گویند رفتن به بهشت گاهی دشوار می شود.
گاهی آنقدر انتظار می کشی که بهشتی شوی. وای از وقتی که بهشتی می شوی.........
دلم هوای تو را کرده. کاش زود باز کنار هم باشیم.
کاش برای یکبار هم که شده شب تولدت فقط من بودم و تو!
کاش می توانستم شب تولدت زیباترین هدیه را تقدیمت کنم:
قلبم را که عاشقانه می تپد و با هر تپش نام تورا می خواند: "مهتاب من!"
"تولدت مبارک ای زیبا ترین توصیف عشق"