دعوي چه كني؟ داعيهداران همه رفتند
شو بار سفر بند كه ياران همه رفتند
آن گرد شتابنده كه در دامن صحراست
گويد : «چه نشيني؟ كه سواران همه رفتند»
Printable View
دعوي چه كني؟ داعيهداران همه رفتند
شو بار سفر بند كه ياران همه رفتند
آن گرد شتابنده كه در دامن صحراست
گويد : «چه نشيني؟ كه سواران همه رفتند»
دلش گرفت ...و جام شراب را برداشتو مست شد ، عاشق شد ، طناب را برداشت؟و قرص ماه تو و قرصهاي زردي كه ...فقط گريست ... و ليوان آب را برداشتهمينكه خواست كه شك بين ِ... خواست شك بين ِ...خدا همان لحظه ، انتخاب را برداشت
تا نگاه ميکنم وقت رفتن است
باز هم همون حکايت هميشگي
پيش از ان که باخبر بشم لحظه عزيمت ناگزير ميشود
انگار خیلی شلوغه
هی قاطی می شه
تا بعد
امضای من :31:
خوبی اقا محمد ؟
تا نظر سوی دو چشم تست یاران ترا کی بود بیکاری آن مردم شکاران ترا
ای طبیب از ما گذر درمان درد مام جوی تاکند جانان ما از لطف خود درمان ما
دی خرامان در چمن ناگه گذشتی لاله گفت نیست مثل آن صنوبر در همه بستان ما
ببخشید رفقا
یادم رفت فاصله هارو درست کنم
ای ساکن جان من آخر به کجا رفتی
در خانه نهان گشتی یا سوی هوا رفتی
چون عهد دلم دیدی از عهد بگردیدی
چون مرغ بپریدی ای دوست کجا رفتی
در روح نظر کردی چون روح سفر کردی
از خلق حذر کردی وز خلق جدا رفتی
رفتی تو بدین زودی تو باد صبا بودی
ماننده بوی گل با باد صبا رفتی
دارم آن سر که سرم در سر کار توشود/ با من دلشده هر چند سری نیست ترا
دیگران گرچه دم از مهر و وفای تو زنند / به وفای تو که چون من دگری نیست ترا
دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم
اي بي خبر از سوخته و سوختنينقل قول:
عشق آمدنيست نه آموختني