چگونه شاد شود اندرون غمگینم؟
زمانی که ناراحت و افسرده هستیم چه کاری انجام دهیم تا درونمان شاد شود؟ آیا برایتان لحظاتی پیش آمده است که نمی دانید چه کاری باید انجام دهید؟
اما خوش گذرانی هم آدابی دارد که خیلی از ما نمی دانیم و با اینکه دل مان می خواهد خوشی بگذرانیم، بدتر حوصله مان سر می رود و حال مان از هر چه مهمانی و سفر است به هم می خورد. خلاصه اگر می خواهید خوش بگذرانید و آدم خوش مشربی باشید، این پیشنهادها را به کار بگیرید!
● شوخی های به جا
افراد خوش مشرب و اجتماعی اصل و قاعده شخصی مربوط به خودشان را دارند. برای هر آدمی خوش گذرانی و خوش بودن در چارچوب خود آن آدم می گنجد. شاید شما در محیط های خیلی شلوغ و پر از موسیقی احساس شادمانی کنید و من با دیدن تعداد آدم محدودی در طبیعت بدون هیچ سر و صدای اضافی!
شاید شما دوست داشته باشید دسته جمعی و با دوست و فامیل به دید و بازدید بروید و من ترجیح بدهم تنها و یا با یکی از دوستان نزدیک و افراد فامیل به مهمانی بروم!
دوم اینکه شوخی های من و شما با همدیگر تفاوت دارد چون شخصیت من و شما با هم تفاوت دارد و دیگران هم توقع شوخی های متفاوتی را از ما دارند و یک شبه نمی توانند باورشان را نسبت به ما تغییر دهند. شاید شما امسال بتوانید کمی با لحن صمیمانه تر با افراد برخورد کنید – کاری که سال پیش نمی کردید یا افراد را با اسم کوچک شان و یا با پسوند جان صدا کنید، در حالی که پیش از این از صدا کردن نام آنها گریزان بودید.
این کار می تواند کم کم فضا را عوض کند و دیگران را به شما و شما را به دیگران نزدیک تر کند اما تغییر یکباره رفتار مثلا شوخی هایی که تا به حال با همدیگر نداشتید مثل هُل دادن همدیگر و مسخره کردن لباس پوشیدن یکدیگر نه تنها موجب صمیمیت بیشتر و فضای بهتر در مهمانی نمی شود که موجب یک دعوا و دلخوری می شود. پس این نکته را به خاطر داشته باشید که آدم های خوش مشرب شوخی ها و رفتارشان را نسبت به زمان، مکان و شخص می سنجند.
● انتظارهای به جا
آدم های بامزه دوست داشتنی و جالب اند. اما چرا؟ خیلی از آنها ذاتا یک کمدین هستند و خلاقیت زیادی در بیان خاطرات جالب و بامزه دارند. آنها سعی می کنند دوستان شان را بخندانند. شخصیت شان جالب است، در ذهن شان آدم ها با کاریکاتورهای شان قدم می زنند، خیلی از تصاویر ساده به نظرشان خنده دار می آید چون جور دیگری دیده می شود و این ویژگی را همه ندارند و نمی توانند این گونه باشند. این انتظار را از خودتان داشتن – که شخصیتی جدی دارید اشتباه و نشدنی است و اشتباه تر این است که بخواهید دیگران مثل همسر، پدر و ... دیگر نزدیکان شما این گونه باشند. نمی توان انتظار تغییر خیلی بزرگ را داشت، تغییری در حد تغییر شخصیت!
● فیلم نامه های شاد و مفرح
مردم خوش مشرب همچنین استعداد خاصی در وارد کردن افراد به داستان ها و جریان های شاد دارند. بعضی از آنها مکان هایی را می شناسند که برای سفر کردن خیلی جالب و خوب است. بعضی های شان بازی هایی را سراغ دارند که جذاب و جدیدند. بعضی دیگر همیشه ۲، ۳ فیلم خوب در آستین دارند. گاهی هم خود جریان ساز قضیه ای می شوند مثل مهمانی های عجیب و غریب، خبر دادن تولد، سالگرد ازدواج و حتی سالگرد مرگ عزیز فردی به دیگران، آنها با این کارهای خود درخواستی می کنند و باعث می شوند وقتی شماره تلفن شان روی صفحه تلفن شما می افتد با هیجان گوشی را بردارید و ناخودآگاه لبخندی بر لب تان بنشیند.
● کنار زدن میله های پنجره
خیلی از ما مدام در حال حفاظ درست کردن برای خودمان هستیم. منظورم چیست؟ مثلا دل مان می خواهد لباسی برای خودمان بخریم و با اینکه خیلی هم دل مان می خواهد این خرید را انجام بدهیم اما فکر فردا و پس فردا و پس انداز هزینه نمی گذارد حتی یک خرید کوچک دل خوش کنک را برای خودمان انجام بدهیم، در حالی که آدم های خوش مشرب اصولا ما را متقاعد می کنند که با کمی ولخرجی یا یکی دو ساعت مرخصی اتفاق زیادی برای ما نمی افتد. آنها پنجره ای را رو به ما باز می کنند که ما از ترس دزد و برف و باران و توپ بچه همسایه، با چوب و آهن روی اش را پوشانده ایم، غافل از اینکه باز کردن این پنجره و آمدن هوا به داخل خانه، چه ها که نمی تواند با حال ما بکند!
● شادمانی که هدف است
بعضی از افراد به صورت طبیعی زمان برای شادی و خوش گذرانی و خوش بودن دارند اما خیلی ها هم این موقعیت را ندارند. مثلا فلانی پول زیادی دارد و با آن به سفرهای خیلی مهیج می رود اما من که پول زیادی ندارم و عاشق سفر هستم، چه باید بکنم! آدم های شاد خودشان را در چارچوب واقعی که دارند می بینند و خوشی کردن و خوش بودن را به عنوان هدف بزرگی در زندگی شان می شناسند و برای آن تلاش می کنند. مثلا دنبال سفرهای ارزان قیمت تر می گردند یا گروهی را پیدا می کنند که اهل سفرند و موقعیت شان با آنها جور است و می توانند شرایط مالی همدیگر را درک کنند تا سفری خوب و البته کم هزینه را با هم تجربه کنند.
● بچگی کنید
خوش بودن؛ خواهی، نخواهی با کمی حماقت و بچگی همراه است و با تیپ رسمی و خشک جور درنمی آید. اگر می خواهید خوش باشید، باید کمی از این موضع تان پایین بیایید. یعنی چه کار کنید؟ راحت بخندید و جلوی خنده تان را نگیرید، جوک های بامزه ای را که بلد هستید – البته با موقعیت سنجی درست – برای دیگران تعریف کنید. اشتباه بامزه و خنده داری را که انجام داده اید برای دوستان تان بازگو کنید و از اینکه دیگران به شما بخندند، نترسید!
● کمی بی پروا باشید
یک بعد دیگر از شادمانی کردن و شاد بودن این است که کمی به طبیعت تان برگردید و خود حقیقی تان باشید. کمی جرأت و شهامت برای کارهایی که دوست دارید انجام دهید، داشته باشید، البته منظورمان این نیست که شروع کنید به رفتار جلف انجام دادن مثلا با صدای بلند در خیابان آواز خواندن یا دیگران را از پنجره خانه برای خنده، خیس کردن، بلکه منظورمان این است تنها کمی از آن حالت رسمی تان خارج شوید و کاری را که سال ها است آرزویش را دارید یا هوس اش به سرتان زده را انجام بدهید. مثلا دل تان می خواهد لباس اسپرت بپوشید!
یکی از راه های ساده تر هم این است که به گذشته خودتان که تا به حال با اخم نگاه می کرده اید، بخندید! به عشق هایی که از سر گذرانده اید، به دعواهای سر کار، به دوستی هایتان، به قهرهای تان. اگر واقعا از صمیم قلب بخواهید، می توانید به تمام این جریان ها از بعد دیگری نگاه کنید. شاید هم این هوس به سرتان زده که از دوست و فامیل قدیمی که اتفاقا دعوای مفصلی هم با او داشته اید حالی بپرسید... چرا که نه؟! این کار را بکنید!
● کارهای بامزه تر
این مورد نکته خیلی ظریفی است. آدم های شاد کارهایی را بلدند که دیگران را خوشحال می کند و باعث می شود از ته دل خنده بر لب شان بیاید. گذشته از قضیه استعداد و ذاتی بودن آنها این ویژگی را مدیون دانستن مقدار زیادی جوک، داستان و خاطره و اتفاق خوب هستند که در ذهن شان ذخیره کرده اند. شما در ذهن تان چه چیزهایی را ذخیره کرده اید؟
● خوش بودن به اندازه خوش نبودن
افراد اجتماعی و خون گرم و خوش مشرب روان شناسی خوبی از فضا و مکانی که در آن قرار گرفته اند دارند آنها می دانند کجا جای شوخی و خنده است و کجا نیست و این نکته مهم ترین نکته است و به اندازه خوش بودن اهمیت دارد. اگر می خواهید شما هم جزو این گروه باشید باید حسابی حواس تان باشد تا در فضای رسمی و سنگین سعی نکنید شوخ و بامزه جلوه کنید و اگر بیشتر افراد جمع ناراحت هستند و احساس خوبی ندارند، نخواهید یک تنه آنها را بخندانید. در این مواقع هم دردی کردن بهترین راه است و موجب می شود بتوانید احترام دیگران را نسبت به خودتان برانگیزید نه حسی که به آنها می گوید شما چه قدر سبک و موقعیت نشناس هستید!
● آدم هیچ کار و هیچ کجا نباشید
آدم های خوش مشرب اصولا آمادگی خوش گذرانی را دارند. آنها بیشتر مواقع به سوال شما برای رفتن به مهمانی، گردش، مسافرت و ... جواب مثبت می دهند، مگر اینکه واقعا مشکلی داشته باشند. در این مورد دو راهکار برای شما که می خواهید از لاک تنهایی و غم زدگی بیرون بیایید وجود دارد:
▪ آدمی نباشید که هیچ وقت نمی خواهد هیچ کار جدیدی را انجام بدهد!
▪ آدمی نباشید که اصولا نمی خواهد هیچ کار دنباله داری را انجام بدهد و سکون را به همه چیز ترجیح می دهد.
▪ وقتی در جمعی هستید که دیگران با رفتن به سینما موافق هستند ساز مخالف کوک نکنید که نه! نرویم و هزار دلیل بی خود نیاورید! و اگر هم واقعا مخالف سینما هستید، یا دلیل موجهی بیاورید و یا حداقل جمع را مؤدبانه با دلیل قانع کننده خود ترک کنید و یا پیشنهاد بهتری رو کنید که دیگران آن را بپذیرند.
● صندلی تان را عوض کنید
خیلی وقت ها در موقعیتی گیر می افتید که فکر می کنید تنها راه چاره اش گذشت ساعت و تمام شدن وقت این فضای لعنتی است. مثلا به یک مهمانی رسمی دعوت شده اید و دارید از فضای سنگین موجود خفه می شوید. چه باید بکنید! جایتان را عوض کنید و نزدیک به همکاران و دوستانی بنشینید که حداقل حرفی برای هم دارید و می توانید زمان را راحت تر بگذرانید. حتی این حالت در مهمانی ها هم اتفاق می افتد. شما به مهمانی رفته اید که با افراد آن هیچ کلام مشترکی ندارید. در این وضعیت با نگاهی به دور و برتان خودتان را سرگرم کنید تا زمان راحت تر بگذرد. مثلا بخواهید –اگر امکان دارد آلبوم خانوادگی در اختیار شما قرار بدهند یا با بچه خانواده ارتباط برقرار کنید (باور کنید بی مزه ترین بچه هم در آستین اش کار و حرف بامزه و شنیدنی دارد) یا درباره خانه شان، گل های شان و... بپرسید.
● عقب نشین نباشید
آدم های خوش گذران پا پیش می گذارند تا به شان خوش بگذرد و منتظر نمی مانند تا یکی از آسمان یا زمین بیاید و به آنها بگوید افتخار بدهید تا به شما هم خوش بگذرد. آنها خودشان سر صحبت را باز می کنند، پیشنهاد می دهند، از جا بلند می شوند و گاه به میزبان کمک می کنند. اگر نظری داشته باشند، می دهند و منفعل عمل نمی کنند!
● کمی بی تفاوت اند
اگر می خواهید واقعا خوش بگذرانید، باید کمی نسبت به حرف دیگران بی تفاوت باشید چون به هر حال و همیشه و همه جا افرادی پیدا می شوند که رفتار شما را نمی پسندند. آنها دل شان نمی خواهد شما بخندید، بحث کنید، نظر بدهید و خیلی چیزهای دیگر اما اگر می خواهید خوش باشید، کمی بی خیال آنها باشید!
آقایان حسودترند یا خانمها؟
کمتر کسی است که بتواند ادعا کند حسادت در طول زندگی اصلا سراغش نرفته باشد. اما سوال این است که با این حس شایع و ویرانگر باید چه کار کرد؟
خانم دکتر، به نظر شما حسادت چه احساسی در وجود فرد حسود به وجود می آورد؟
حسادت عبارت است از یک احساس منفی که با دیدن امتیازی که ما نداریم یا آرزو داریم که فقط خودمان آن را داشته باشیم، به ما دست دهد. حسادت یک احساس منفی است که با احساس اندوه، تکدر روح، نارضایتی از خوشبختی دیگران (خصوصا نزدیکان) همراه است. با توجه به آثار روحی روانی حسادت و مشکلاتی که این احساس منفی در روابط بین انسان ها پیش می آورد و نارضایتی عمومی که ایجاد می کند، چاره اندیشی برای مبارزه با آن ضروری به نظر می رسد.
● اصلا چرا به دیگران حسادت می کنیم؟
انسان همواره علاقه مند به پیشرفت و تکامل بوده و هست. ضمیر ناخودآگاه انسان هایی که روح و روان آنها پرورش کامل نیافته است، به این نقصان آگاه بوده و برای پرده پوشی آن تلاش می نمایدو چون در اثر ضعف و خودکم بینی قادر به تکمیل خود نیست، پیشرفت و موفقیت اطرافیان را مورد حمله قرار می دهد و تمام توان خود را برای از بین بردن آن به کار می گیرد. حال اگر ویروس حسد ضعیف باشد فقط خود شخص مبتلا را همچون خوره از درون نابود می کند ولی اگر قوی باشد، دیگری و دیگران را نیز از این عصیان، متضرر خواهد کرد.
● حسادت چگونه به وجود می آید؟
حسادت وقتی به وجود می آید که شخص احساس کند آنچه دارد، کمتر از آن چیزی است که باید داشته باشد. هیچ چیزی وجود ندارد که باعث حسادت نشود؛ مادی یا غیرمادی! به طور کلی، وقتی انسان حسودی می کند که آنچه دیگری دارد برایش ارزش داشته باشد؛ مثلا کسی که حوصله کار با کامپیوتر را ندارد، به کسی که این کار را می کند، حسودی نخواهد کرد.
● اغلب بیماری ها با ژنتیک ارتباط دارند. آیا حسادت نیز این گونه است؟
حسادت ویژگی رفتاری و شخصیتی ارثی نیست و در نتیجه با ایجاد و اجرای راهکارهای مناسب در خانواده و اجتماع می توان مانع پیشرفت و حتی بروز آن شد. بنابراین عوامل محیطی از دوران کودکی و در مراحل رشد باعث آن می شوند.
خیلی وقت ها به دیگران غبطه می خوریم ولی فکر می کنیم حسودی کرده ایم. تفاوت غبطه و حسادت چیست؟
غبطه معنای مثبت حسادت است و به عنوان آرزوی نعمت و سعادت دیگران را داشتن، بدون آرزو کردن زوال نعمت و سعادت آنان، معنی شده است. در واقع، حسادت و غبطه یک احساس هستند که فقط جهت شان با هم فرق می کند. حسادت جهت اش به سمت شخص دیگر است اما غبطه جهت اش به سمت خود فرد است؛ مثلا ما وقتی به فردی زیبا حسادت می کنیم، در دل می گوییم: «ای کاش زیبایی اش زایل شود» اما وقتی غبطه می خوریم، می گوییم: «من هم باید ورزش کنم و مراقب تغذیه ام باشم تا تناسب اندام پیدا کنم و پوستم شاداب و ظاهرم بهتر شود.» حسادت که در نوع شدید آن باعث بروز پرخاشگری نسبت به طرف مقابل می شود، نوعی بیماری روانی است که باید در پی درمان آن بود اما حسادت در اغلب اوقات، حاصل نداشتن اعتماد به نفس و عزت نفس در اشخاص است.
● حسادت در چه کسانی شایع تر است؟
کسانی بیشتر حسادت می کنند که توانمندی های خودشان را دست کم می گیرند.
کسانی که خودشان را توانا می دانند، ممکن است به موقعیت والای دیگران غبطه بخورند.
بیشتر افراد هم سطح و هم طبقه به هم دیگر حسادت می کنند.
هرچه پایگاه اجتماعی افراد به هم نزدیک تر باشد، بیشتر به هم حسادت می کنند.
● زن ها حسودترند یا مردها؟
حقیقت این است که مردان ا ز زنان حسودترند اما مردان بسترهای اجتماعی ای دارند که حسادت خود را به عنوان رقابت جلوه دهند؛ در حالی که زنان معمولا از چنین امکانی محروم اند؛ مثلا اگر مردی اتومبیل اش را عوض کند، می تواند بگوید که اتومبیل جدید امکانات اش بهتر از اتومبیل قبلی است اما اگر زنی گردنبندش را عوض کند، معمولا اطرافیان می گویند انگیزه اش چشم و هم چشمی با دیگران بوده است!
● حسادت چه تاثیری بر خلق و خوی ما می گذارد؟
آثار حسادت را می توان به ۴ گروه زیر تقسیم کرد:
▪ آثار روانی: تاثیری که بر حالات روانی و خلق و خوی فرد تاثیر می گذارد و در او به صورت یک عقده ظاهر می شود.
▪ آثار رفتاری: شخص را وادار به صدمه زدن می کند؛ مانند بدگویی، افترا، گروکشی اطلاعات، چوب لای چرخ گذاشتن. حسادت آن بخش فعال روان را که همیشه آماده آزاررسانی و تجاوز به حقوق دیگران است، تقویت می کند.
▪ آثار ذهنی: حسادت مانند هر احساس منفی دیگری، انرژی ای از خود ساطع می کند که دیگران نسبت به آن بی تفاوت نمی مانند.
▪ آثار اجتماعی: این آثار معمولا باعث می شود فرد منفور شود.
● برای درمان حسادت باید چه کار کنیم؟
در درجه اول، باید نحوه تفکر و نگرش خود را تغییر دهیم. باید در خودمان انگیزه ایجاد کرده و اثرات منفی حسادت را به خود یادآوری کنیم. باید متوجه منافع حسادت نکردن باشیم؛ منافعی مانند داشتن یک زندگی توأم با آسایش. سبکی و زشتی این ضعف و حرکات ناشی از آن را مرتبا به یاد آوریم. به خودمان تلقین کنیم که هرگز نسبت به هیچ کس حسادت نکنیم. به نعمت ها و امتیازها و نقاط مثبت خودمان بیشتر توجه کنیم. روی ارزش ها تعمق کنیم و از خودمان بپرسیم که اصلا موضوع مورد فکر ما چه قدر ارزش دارد؟ با کار کردن روی عدم دلبستگی، حسادت خودمان را فرو بنشانیم. به عدالت خداوند و استحقاق خودمان بیندیشیم. از رقابت های بی ثمر بپرهیزیم. وقتی دچار حسادت می شویم آن را مدیریت کنیم؛ به این ترتیب که توانایی های خودمان را شناخته و در جهت آن حرکت کنیم و اگر نتیجه ای حاصل نشد، از روان شناس یا روان پزشک کمک بگیریم تا مشکل مان ریشه یابی و راه های رفع آن روشن شود.
تو بزرگ نیستی، خودبزرگ بینی!
خودبزرگ بینی یا خودشیفتگی نوعی اختلال است که با احساس عمیق اهمیت به خود و تصور بی نظیر بودن مشخص می شود. خودبزرگ بین ها خودشان را آدم های خاصی می پندارند و انتظار دارند به طور خاصی با آنها رفتار شود...
تحمل انتقاد برایشان سخت است و در مقابل انتقاد، خشمگین می شوند و منتقد را به نادانی و حماقت متهم می کنند. خود را قوی، مشهور و بسیار دانا قلمداد کرده و انتظار اطاعت و پیروی دیگران را دارند و از آنجا که بزرگ بینی آنها در تضاد با واقعیت است، روابط اجتماعی شان شکننده است و مسایل بین فردی، شغلی و فقدان های زیادی دارند که با رفتارخود، آنها را به وجود می آورند، در حالی که هیچ بینش و آگاهی ای نسبت به آنها ندارند.
روان پزشکان می گویند وجود ۵ علامت از بین علایم زیر برای تشخیص خودشیفتگی ضروری است:
▪ فرد احساس خودبزرگ بینی مبنی بر مهم بودن خود دارد. مثلا در دستاوردها و استعدادهای خود مبالغه می کند.
▪ فرد همیشه احساس موفقیت، قدرت، زیبایی و عشق به خود دارد.
▪ معتقد است فردی استثنایی و خاص است و فقط افراد (یا نهادهای) خاص می توانند او را بفهمند یا با او نشست و برخاست داشته باشند.
▪ احساس برتری یا شایستگی دارد. یعنی انتظارهای غیرمنطقی برای مدارای خاص و مطلوب یا موافقت حتمی با توقع های خود دارد.
▪ در روابط بین فردی استثمارگر است. یعنی برای رسیدن به اهداف خود از دیگران بهره کشی می کند.
▪ فاقد حس همدلی است. نسبت به شناخت و همانندسازی با احساس های دیگران تمایلی ندارد و فقط به مشکلات خود فکر می کند.
▪ همیشه معتقد است دیگران به او حسودی می کنند.
▪ رفتارهای خودخواهانه و پرنخوت نشان می دهد.
خودشیفته ها را در یک تقسیم بندی می توان به گروه های زیر تقسیم کرد:
۱) خودشیفته نخبه گرا: این عده احساس افتخار و قدرت می کنند و تمایل دارند مقام و موفقیت های خود را به رخ دیگران بکشند. نخبه گرا معمولا در حال ترقی است و شدیدا به ارتقای درجه خود مشغول است.
۲) خودشیفته عاشق پیشه: تمایل دارد اغواگر باشد، با این حال از صمیمیت واقعی اجتناب می کند. این گونه افراد خیلی دوست دارند افراد ساده لوح و از لحاظ هیجانی نیازمند را وسوسه کنند و آنها را طوری به بازی بگیرند که به طور فریبنده ای نشان دهند دوست دارند با آنها رابطه نزدیکی داشته باشند، با این حال تنها علاقه واقعی آنها این است که به طور موقت از دیگران بهره کشی کنند.
۳) خودشیفته های غیراخلاقی: این دسته بی وجدان، فریبکار، خودپسند و استثمارگرند. حتی وقتی معلوم می شود آنها به خاطر انجام دادن رفتار غیرقانونی گناهکار هستند، نگرش بی اعتنایی دارند و به گونه ای عمل می کنند که انگار قربانی را باید به خاطر بی توجهی به آنچه روی داده است، سرزنش کرد!
۴) خودشیفته های جبرانی: این گروه منفی گرا و لجبازند و می خواهند احساس های عمیق حقارت شان را خنثی کنند در نتیجه می کوشند خود را برتر و استثنایی جلوه دهند.
۵) خودشیفته های بزرگ تر: گاهی اجتماع باعث می شود که افراد به صورت کاذب دچار اعتمادبه نفس شوند یعنی بله قربان گویی ها و تعریف و تمجید بیش از اندازه و بها دادن های بی مورد که به صورت ریاکارانه و چاپلوسانه است، می تواند بستری شود برای اینکه افراد تصور کنند نسبت به دیگران برتری دارند. کم کم فرد باورش می شود که من آدم مهمی هستم، من زیباترین هستم و بهترینم، در حالی که حتی شاید افرادی که این جمله ها را به فرد می گویند اصلا اعتقاد واقعی به این تعریف و تمجید ها نداشته باشند. این افراد حس می کنند که برتر از دیگران هستند و تحمل انتقاد ندارند. اگر کسی از آنها انتقاد کند، ممکن است واکنش های پرخاشگری نشان دهند یا بی اعتنایی کنند. آنها برای حرف دیگران ارزشی قایل نیستند و فقط مسایل و مشکل های خودشان را مهم می دانند. این افراد در روابط بین فردی دچار اشکال می شوند و به تدریج از سوی دیگران طرد می شوند.
کم کم مشکل های بین فردی و شغلی برایشان ایجاد شده و احساس همدلی شان با دیگران از دست می رود و به مرور دچار افسردگی شده و اعتماد به نفس خود را از دست می دهند. آنها از بیرون بزرگ هستند اما از درون تو خالی هستند. همین مساله باعث می شود در بعضی موارد به سمت موادمخدر و مشروبات الکلی گرایش پیدا کنند.
چیزی نگو؛ چشماتو می خونم!
«من اناری را می کنم دانه/ به دل می گویم/ کاشکی این مردم دانه های دلشان پیدا بود...» این آرزوی شاعرانه سهراب سپهری را خیلی از ما داشته ایم و داریم؛ مخصوصا در این دوره و زمانه ای که سخت تر معلوم می شود که چه کسی راست می گوید و چه کسی دروغ و خیلی هایمان می ترسیم...
دستی را که به سمتمان دراز شده، بگیریم و خلاصه اینکه در این اوضاع و احوال، پیدا بودن دانه های دل مردم، غنیمتی است کمیاب و پربها؛ غنیمتی که روان شناسان می گویند قابل دست یابی است. می پرسید چطور؟ روان شناسان به شما جواب می دهند: «کافی است یاد بگیرید زبان بدن آدم ها را بخوانید.» موضوع ویژه این هفته «سلامت»، همین است؛ «زبان بدن».
۱) چشم ها چه می گویند؟
▪ نگاه به بالا: فکر کردن، در حال ترسیم یک موقعیت یا شکل ذهنی، آماده شدن برای سخنرانی یا مرور کلمات، سر رفتن حوصله از توضیحات زیاد فردی که در حال حرف زدن است.
▪ نگاه به بالا و چپ: یادآوری خاطره.
▪ نگاه به بالا و راست: ساختن یک شکل ذهنی.
▪ نگاه به پشت سر طرف مقابل: این معمولا نشانه خجالتی و کم رو بودن است و گاهی نشانه قضاوت کردن همراه با عصبانیت.
▪ نگاه به پایین: اطاعت و فرمانبرداری و همچنین احترام در بعضی فرهنگ ها؛ مخصوصا وقتی دو جنس مخالف می خواهند با هم صحبت کنند. گاهی نیز بیانگر احساس گناه و شرمندگی است.
▪ نگاه به پایین و سمت راست: تحت تاثیر شدید احساسات درونی بودن.
▪ نگاه به پایین و سمت چپ: صحبت کردن درباره روابط شخصی.
▪ نگاه به اطراف: مکان یابی و ارزیابی موقعیت و راحت نبودن و میل به فرار.
▪ اگر چپ را بیشتر نگاه کند: یادآوری یک صدا یا گوش دادن به یک حرف.
▪ اگر راست را بیشتر نگاه کند: دروغ گفتن یا طفره رفتن.
▪ حرکات افقی چشم: دروغ گفتن و حیله، خوشحالی و بی قراری، دنبال تصویری گشتن که از نگاه مخفی است.
▪ زل زدن: هیجان، دنبال تماس چشمی و جلب توجه و شناخت. اگر به بالا زل بزند، نشانه حواس پرتی است.
▪ نگاه های فراری: نگاه گذرا می تواند نشانه ای از فرار کردن از یک موقعیت یا فرد باشد یا اینکه این فرد به دنبال شکار موقعیتی برای زدن حرفی است. گاهی این نگاه ها نشانه افسردگی و ناراحتی از موقعیتی هستند.
۲) ابروها چه می گویند؟
▪ ابروهای اخم کرده: ابروی اخم کرده چشم ها را مخفی می کند؛ چین و چروک به پیشانی می اندازند و این حالات را منعکس می کنند: قرار گرفتن در محیطی نامطلوب و اذیت شدن. این ابرو می تواند نشان دهنده شخصیت های غالب هم باشد.
▪ ابروهای بالا رفته: به طور کلی وقتی فردی شگفت زده می شود، ابروهایش به سمت بالا می رود. این حالت باعث باز شدن بیشتر چشم ها برای بهتر دیدن آنچه اتفاق افتاده یا خواهد افتاد، است. هر چه شگفت زدگی بیشتر باشد ابروها بالاتر می روند، بنابراین این حالت می تواند نشان دهنده:
داشتن سوال و گاهی داشتن حالت اطاعت (برخلاف حالت ابروی اخم کرده) باشد. همچنین این حالت می تواند این جمله را به ذهن بیاورد که من جایی را نگاه نمی کنم که اجازه ندارم.
▪ فقط یک ابروی بالا رفته: این ژست را همه نمی توانند اجرا کنند و اغلب تمرین می خواهد. این حالت نشانه اینهاست: دهن کجی، شک و تردید داشتن (مثل اینکه بگویید: تو مطمئنی؟) وقتی دیگران در حال صحبت کردن هستند.
اما ابرویی که کمی بالا رفته، نشانه ترس، تعجب و گاهی همدردی با موضوعی است که فرد در حال شنیدن اش است و زیاد مطلوب نیست.
ابرویی که پایین افتاده، می تواند نشانه عصبانیت، ناراحتی از وضعیت موجود، داشتن اضطراب و احساس بد باشد.
▪ ابرویی که بالا و پایین می رود: علامت شناخت و خوشامدگویی است و حتی در میمون ها و گوریل ها هم دیده می شود! اگر ابرو با سرعت زیاد بالا و پایین برود، می تواند این جمله را در ذهن تداعی کند: «تو چی درباره اش فکر می کنی؟»
۳) موها چه می گویند؟
▪ موی مردانه: مردها به نسبت زنها، مدل موهای محدودتری دارند اما در مردان، موهای خیلی کوتاه می تواند نشان پرخاشگری و عصبانیت باشد و این احساس هم ریشه در تصورات ما از محیط های ارتشی دارد که در آن، مردان موهای بسیار کوتاهی دارند. موهای مردانه بلند، به طور کلی، حالت افتادگی و فروتنی را به ذهن می آورند.
موهای مردانه بلند اما نامرتب می تواند نشانه های مختلفی داشته باشد؛ مثل بی توجهی به اطراف، کمبود اعتماد به نفس، طغیانگری نسبت به محیط و قوانین رایج و شخصیتی متفاوت داشتن.
▪ موهای زنانه: زنان مدل موهای بسیار زیادی دارند اما آنها را هم می توان به ۲ گروه کلی کوتاه و بلند تقسیم کرد.
▪ موهای بلند: صورت زنان را می پوشاند و حتی گاهی مانع دیدن چشم هایشان می شود و اصولا زنانی که می خواهند پنهان از دیگران باشند و مخصوصا می خواهند احساسات شان را پنهان کنند، این مدل را انتخاب می کنند. می توان مدل موی بلند برای زنان را هم نشانه ای از عدم اعتماد به نفس و استقلال دانست.
▪ موهای کوتاه زنانه: وقتی زنان موهایشان را کوتاه می کنند اولین نشانه هایی که به ذهن می رسد، شباهت پیدا کردن به مردان است، ابراز عدم علاقه به توجه مردانه و یک نوع شورش ضد دنیای زنانه. به طور نمونه این نوع مدل مو می تواند نشان از وجود زنانی در کودکی او بوده که رفتار خوبی نداشته اند.
▪ مویی که از پشت بسته شده: خواستار توجه و جلب نظر بودن، به رخ کشیدن و نمایش دادن بیشتر صورت و حالت هایش، علاقه مند به روابط اجتماعی. این مدل می تواند نوعی حالت تهاجمی را هم نشان دهد که باعث کم شدن نگاه طرف مقابل شود.
▪ نوازش کردن مو:به خود بالیدن، ژست رایج آدم های خواستار نوازش.
۴) لپ ها چه می گویند؟
▪ اگر لپ ها پر و خالی شوند: نشانه عدم رضایت است.
▪ اگر لپ ها به داخل کشیده شوند: نشانه ناراحت بودن است.
▪ اگر لپ ها در حالت بادشده باقی بمانند: با عدم اطمینان از آینده را نشان می دهند یا خستگی خیلی زیاد .
▪ اگر لپ ها قرمز شوند: نشانه کلاسیکی از خجالت کشیدن است.
▪ اگر فردی لپ های خودش را لمس کند: نشانه نگرانی از اتفاقی است که ممکن است بیفتد؛ خصوصا اگر دهان فرد باز باشد.
۵) چانه ها چه می گویند؟
▪ چانه را در دست گرفتن: حمایت کردن از خود، مطیع و فروتن بودن و گاهی البته نشانه خجالت و شرمندگی است.
▪ چانه را به جلو حرکت دادن: لج بازی و به جنگ طلبیدن.
▪ ضربه زدن به چانه: عمیق فکر کردن.
▪ لمس چانه: وقتی شما از نظر احساسی با موضوعی موافق اید اما از نظر منطقی مخالف، چانه تان را در دست می گیرید؛ انگار که به نوعی بخواهید تعادل سرتان را حذف کنید تا نیفتد.
۶) بینی چه می گوید ؟
▪ بینی باز: وقتی که سوراخ بینی باز است می تواند نشانه آماده شدن برای دعوا و احساس نارضایتی باشد.
▪ بینی چروک خورده: بینی می تواند با بیرون دادن لب ها حالت چروکیده به خود بگیرد که نشان دهنده استشمام بوی بد، شنیدن یک پیشنهاد بد، ادای استشمام یک بوی بد را درآوردن (یعنی که چه چیز تهوع آوری!) و فکر کردن درباره موضوع ناخوشایندی باشد.
▪ فین فین کردن: این حالت را زمان سرماخوردگی بسیار می بینید اما می تواند نشانه های دیگری هم داشته باشد: سرما، ناراحتی از موضوعی و نفرت.
▪ دست کشیدن به بینی: دست کشیدن به کناره های بینی، نشانه عدم رضایت و موافق نبودن با تصمیمی است که در حال تایید شدن است. علاوه بر اینها می تواند نشانه استشمام بوی بد یا دنبال بویی آشنا گشتن باشد. به این حالت ها اضافه کنید: نشانه فردی که در حال دروغ گفتن است. فردی که دروغ می گوید، رگ های درون بینی اش گشاد می شود و در نتیجه، بینی اش بزرگ تر و قرمز می شود و فرد تحریک می شود به لمس کردن و خاراندن بینی.
اما اگر کسی پل بینی اش را فشار بدهد یعنی در حال ارزیابی فردی یا موضوعی است یا احساس منفی نسبت به موقعیتی دارد که در آن قرار گرفته. البته بعضی از افراد، این عمل را از روی یک عادت انجام می دهند وقتی در حال فکر کردن هستند.
۷) لب ها چه می گویند؟
▪ لب های جداشده: علامت میل به صحبت یا آمادگی صحبت را داشتن، به اضافه در فکر و خیال خود بودن.
▪ لب های چروکیده و جمع: مخصوصا اگر این لب ها با دست لمس شوند، نشان نامطمئن بودن و اضطراب است.
▪ لب آویزان: اگر لب ها آویزان باشد و به هم فشرده شود، یعنی فرد می خواهد خودش را از زدن حرفی منع کند؛ حرفی که کم مانده بیرون بپرد: «اگر حرف بزنم حرفم مورد توجه قرار می گیرد اما نباید چیزی بگویم.» اگر لب ها به هم فشرده نشوند، نشانه ناامیدی است: «می خواهم حرفم را بزم اما باید صبر کنم.»
▪ حرکت لب ها به سمت بالا: حالت دهن کجی و انزجار از عملی را نشان می دهد؛ مخصوصا اگر با صدای خنده ای کوتاه همراه باشد. این حالت بدون تغییر در حالت چشم ها می گوید که طرف درحال تمسخر است!
▪ پایین آمدن لب ها: ناراحت بودن از موضوعی یا در موقعیتی نامطلوب قرار گرفتن. البته آدم هایی که همیشه ناراحتند، کم کم لب هایشان به همین شکل درمی آید.
▪ تو بردن لب ها: اگر لب ها به سمت داخل کشیده و منقبض شود، می تواند یک خنده بی حوصله یا شروع حالتی عصبی را نمایش بدهد؛ مخصوصا اگر چشم ها برق بزند و تنگ شود.
▪ حرکت دادن لب ها: اگر حرکت بدون همراهی صدایی باشد، می تواند تمرین حرف زدن در یک شرایط خاص باشد یا مطمئن نبودن و رهایی از استرس؛ مخصوصا اگر ابروها هم با لب ها حرکت کنند.
▪ برآمده کردن لب ها: اگر لب بالا جلوتر باشد، بیشتر احساس گناه را نشان می دهد. اما اگر لب پایین جلوتر باشد، نامطمئن بودن و عدم تصمیم گیری را نشان می دهد. اگر لب ها در این حالت با دست ها نوازش شوند، انگار که فرد می خواهد بگوید: «می خواهم یک چیزی بگویم اما مطمئن نیستم.»
▪ ضربه زدن به لب: عصبانی بودن، استرس داشتن (خصوصا زمان دیدن فیلم).
▪ لب معمولی: نشانه آرامش در فرد است..
۸) رنگ صورت چه می گوید؟
▪ صورت قرمز: احساسی شدن، شرم، هیجان زده بودن، عصبانیت و همچنین می تواند اخطاری باشد به دیگران که باید ساکت شوند!
▪ صورت سفید: احساس سرما، کم خونی و همچنین ترس.
▪ صورت آبی: احساس سرما و ترس خیلی زیاد می تواند صورت افراد (خصوصا سفیدترها را) به آبی متمایل کند.
۹) دندان چه می گوید ؟
▪ گزیدن: دندان ها ۳ کار اصلی دارند؛ گزیدن، پاره کردن و آسیاب کردن. نشان دادن دندان ها در حالت به هم کشیده شدن (دندان قروچه) می گوید: «من می خواهم فردی یا موقعیتی را مورد تهاجم قرار بدهم» و با این کار، ترس در دیگران ایجاد می کند.
این حالت در بچه ها وقتی عصبانی می شوند بیشتر دیده می شود اما اگر در آدم بزر گ ها دیده شود، نشانه نامعقول بودن و غیرمنطقی عمل کردن است. این حالت همچنین می تواند نشانه توجه و مهربانی نسبت به کسی باشد؛ مخصوصا وقتی بچه ای شما را احساساتی می کند.حیوانات، این حالت را ایجاد می کنند برای اینکه وانمود کنند می خواهند حمله کنند یا با نشان دادن دندان بگویند که وارد دوران بزرگسالی شده اند.
▪ خندیدن: نشان دادن دندان ها هنگام خنده بیانگر چند حالت مختلف است: لذت بردن خیلی زیاد، اعتماد به نفس زیاد شخص.
▪ سر و صدا ایجاد کردن: دندان ها می توانند سر و صدا هم ایجاد کنند؛ البته به کمک لب و آب دهان و ... که علاوه بر اینکه می تواند یک عمل عادتی باشد، می تواند بسته به شرایط نشان دهنده این موقعیت ها هم است: عصبانیت، لرزیدن و احساس سرما، ترس، فکر کردن.
▪ ضربه زدن به دندان: بعضی از افراد عادت دارند با ناخن به دندان هایشان ضربه بزنند که بیشتر صدایی در دهان خود شخص ایجاد می کند که اگر آهسته باشد، نشانه تفکر است و اگر با شدت باشد، نشانه: خشم و بی علاقگی به فضا یا فردی در مکان یا فکر کردن به موضوعی ناخوشایند است.
۱۰) زبان چه می گوید؟
زبانی که بیرون آمده یا به محلی از لب چسبانده شده: بی ادب بودن، لجاجت، خستگی در کردن، کاری را با سختی به پایان رساندن (مخصوصا با همراهی لب و دهن کج شده)، بچه بازی درآوردن،
▪ لیس زدن لب ها: این حالت نشان دهنده قرار گرفتن در موقعیتی مطلوب باشد؛ مثل دیدن یک غذای خوشمزه در وقت گرسنگی.
▪ گزیدن زبان: یادآوری کاری که باید انجام می شده اما نشده، ترساندن دیگران از عواقب کارشان (مثل مادرانی که با این حرکت بچه ها را تهدید می کنند.)
▪ زبان درون دهان: اگر دهان فرد بسته باشد و او زبانش را داخل لپش فرو ببرد، نشانه فکر کردن، نامطمئن بودن از کاری که فرد انجام داده یا قرار است انجام بدهد و چیزی از این قبیل است. اما اگر زبان به دندان های جلویی فشار داده شود، می تواند نشانه دلهره و عدم اطمینان باشد.
جایگاه افکار عمومی در روانشناسی اجتماعی
یکی از مباحث مهم و مطرح در روان شناسی اجتماعی (social psychology) بحث پیرامون پدیده افکار عمومی(public opinion) است. این پدیده در عصر حاضر مورد توجه بسیاری از سیاستمداران و دانشمندان علوم سیاسی قرار گرفته و از گفتگوها و محاوره های اجتماعی گرفته تا مباحث تخصصی سیاسی و اجتماعی به کار می رود.
مقصود از افکار عمومی، دیدگاه عمومی افراد یک جامعه یا یک گروه پیرامون مسائل مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... است. در این مقاله به بسط این پدیده خواهیم پرداخت.
● افکار عمومی
در فرهنگنامه های لغات تعاریف متعددی از واژه افکار عمومی ارائه شده است که برخی از این تعاریف از سایر تعاریف متفاوت هستند. تفاوت در زاویه های نگرش نسبت به این مفهوم را می توان علت اصلی تعدد و تفاوت این تعاریف تلقی کرد. بدون شک افکار عمومی فرآیند پیچیده ای است که در آن افراد یک گروه یا یک جامعه نسبت به مسائل اساسی و عمومی زندگی به درک معینی می رسند. در واقع در این فرآیند میان نظرات فردی و جریان های فکری جامعه ارتباط برقرار می شود. با توجه به مطالب فوق می توان افکار عمومی را چنین تعریف کرد:
«افکار عمومی به آن جریان فکری گفته می شود که مسلط بر جو فکری جامعه شده و آن را می سازد.» (نقل از فتحی، ۱۳۸۵،ص۱۱۹) در نگاه سیاستمداران افکار عمومی دارای تعریفی دقیق و خاص است که نیازمند تامل عمیق است. افکار عمومی در نگاه سیاستمداران به قدرت و نیروی گمنامی اطلاق می شود که اکثریت یا اقلیت آگاه جامعه نسبت به سیاست های حاکم و جاری اتخاذ می کنند. آنچه در این تعریف حائز اهمیت است توجه به این مساله است که افکار عمومی صرفا مترادف با نظرات اکثریت یا اقلیت آگاه نیست بلکه چیزی فراتر از وجود عقاید خاص در جامعه است و این نکته را می توان از مفهوم قدرت و نیروی گمنام برداشت کرد.
● پیشینه تاریخی
افکار عمومی پدیده ای نوظهور در عصر حاضر نیست و بسیاری از فلاسفه و نویسندگان در کتب خویش تصریحا یا تلویحا به اهمیت آن اشاره کرده اند. اگر درصدد بررسی ریشه های این پدیده به لحاظ تاریخی باشیم باید به دوران یونان باستان و متفکرانی چون افلاطون و ارسطو اشاره کنیم. تاکید افلاطون بر عنصر گفتگو و مباحثه در کنار تاکید ارسطو بر نقش توده در بقای حاکمیت، نمونه هایی از توجه به پدیده افکار عمومی در یونان باستان است. انسجام و تثبیت این پدیده را می توان در شکل گیری گروهی تحت عنوان ناقلان حرفه ای اخبار مشاهده کرد که در واقع نماینده صدای مردم بودند.
در دوران قرون وسطی تقابل میان کلیسا و حاکمیت منجر به اصلاحاتی شد که نمونه بارز آن را در عبارت «صدای مردم صدای خداست» می توان مشاهده کرد. بتدریج و بویژه پس از دوران قرون وسطی اهمیت افکار عمومی بیش از پیش نمایان شد تا جایی که برخی آن را پشتوانه پارلمان و حکومت و اساس حاکمیت تلقی کردند. با ظهور انقلاب فرانسه و نهادینه شدن مشارکت مردم، اهمیت مفهوم افکار عمومی بیشتر مشخص شد. در واقع توجه به افکار عمومی نمایانگر کاسته شدن فاصله میان مردم و حکومت و در واقع کنترل قدرت حاکمان بود. اما در قرون اخیر آنچه اهمیت افکار عمومی را دوچندان کرده است پیشرفت تکنولوژی و وسایل ارتباط جمعی است.
به همین دلیل از اواسط قرن بیستم در مباحث علم سیاست، افکار عمومی به عنوان یک نیروی سیاسی جدید معرفی می شود. در مطالعات انجام شده پیرامون شکل گیری افکار عمومی عوامل متعددی مطرح می شود که از آن جمله می توان به ظهور جنگ سرد، توسعه سیاسی و اجتماعی، پیشرفت تکنولوژی، پیدایش و گسترش ایدئولوژی های مختلف در کنار شکل گیری نهضت های آزادیبخش اشاره کرد. در این میان رسانه های جمعی (mass media ) در شکل گیری افکار عمومی نقش بسزایی دارند؛ به گونه ای که امروزه بخش اعظمی از گردش اطلاعات توسط رسانه های جمعی انجام می گیرد.
● انسان ارتباطی
یکی از مهم ترین پدیده ها در دو سه قرن اخیر، وقوع انقلاب های متعدد در زمینه های مختلف است. ماهیت هرکدام از انقلاب های رخ داده در دو سه قرن اخیر موجب شده است که ماهیت انسان به گونه ای خاص تعریف شود. برای نمونه انقلاب های قرون ۱۷و ۱۸ از انسان صنعتی سخن به میان آورده؛ در حالی که انقلاب های قرن ۱۹ و اوایل ۲۰ به پیدایش انسان سیاسی منجر شد؛ اما در نیمه دوم قرن بیستم و همزمان با انقلاب عصر ارتباطات شاهد ظهور انسان ارتباطی هستیم.
همزمان با ظهور انسان ارتباطی دایره افکار عمومی از قلمروی نژادی و منطقه ای فراتر رفته و امروزه سخن از افکار عمومی جهانی به میان می آید. تبدیل افکار عمومی نژادی یا منطقه ای به افکار عمومی جهانی از آن جهت اهمیت دارد که امروزه برخلاف گذشته، سیاست خارجی کشورها به اندازه سیاست داخلی برای افکار عمومی حائز اهمیت است.
از سوی دیگر باید به این نکته اشاره کرد که اگر تا دیروز افکار عمومی تنها نقش هدایت کننده داشتند، امروزه افکار عمومی به واسطه پدید آمدن امپریالیسم خبری، جنبه هدایت شونده به خود گرفته اند.
● نقش رسانه ها
نقش رسانه ها از آن جهت حائز اهمیت است که تابع قاعده حضور در همه جا هستند و به واسطه همین قاعده و به گردش درآوردن اطلاعات، تغییرات شگرفی در معادلات بین المللی و ملی به وجود می آورند. سخن گفتن از دیپلماسی رسانه ای در عصر حاضر که در واقع نقش اصلی را در شکل دهی و جهتگیری افکار عمومی ایفا می کند، تنها بخشی از اهمیت کارکرد رسانه را در عصر حاضر نشان می دهد. رسانه های خبری تلاش می کنند اراده و افکار مردمان جوامع مختلف را تسخیر و به آنها سمت و سو دهند و به همین دلیل امروزه از جنگ رسانه ای در علوم ارتباطات و سیاست سخن به میان می آید. در بسیاری از مواقع، جنگ رسانه ای که گاه از آن به جنگ روانی نیز تعبیر می شود، هزینه هایی به مراتب فراتر از جنگ های نظامی بر کشورها تحمیل می کند.
● نتیجه گیری
بدون شک افکار عمومی یا از طریق هدایت کردن سیاستمداران و جهت دادن آنها یا از طریق نظارت بر اعمال آنها، تاثیر قابل ملاحظه ای بر محیط اجتماعی و سیاسی دارد. نمود عینی افکار عمومی را می توان در نتایج انتخابات، نظرسنجی ها، رفراندوم ها و... مشاهده کرد. آنچه امروزه قابل تامل است، نقش افکار عمومی به عنوان یک عامل کلیدی در تدوین سیاست های داخلی وخارجی کشورهاست. با وجود مطالعات و تحقیقات متعدد پیرامون افکار عمومی این مقوله همچنان در قالب یک عامل مبهم ولی نیرومند در روند سیاسی مطرح است و این بدان علت است که «مردم لزوما براساس آنچه که درست است، عمل نمی کنند؛ بلکه براساس آنچه که عقیده دارند درست است، عمل می کنند.»