-
نغمه در نغمه غزل می پرداخت
پرده در پرده دل سازی داشت
دم که می زد ز نیستان می زد
ناله می کرد گره رازی داشت
شاخه در شاخه هم آغوش نسیم
چون شباویز شب آوازی داشت
غصه با جام جهان بین می گفت
قصه با مست سراندازی داشت
مرغک من شده خاموش ای کاش
این سرانجام سرآغازی داشت
مرسی. ممنون. شلوغ بود یهو خلوت شد
-
تو زنده اي وسط سالهاي پيش از اين
تو زنده اي وسط سالگردهاي وفات
تو زنده اي و جهان مرده و شنيده نشد
به دست هيچ سكوتي نشانه هاي حيات
اره همین طوره
-
تمام روز ، اگر بی تفاوتم ؛ اما
شبم قرین شکنجه ، دچار بیداری است
رها کن آنچه شنیدی و دیده ای ، هر چیز
به جز من و تو و عشق من و تو ، تکراری است
مرا ببخش ! بدی کرده ام به تو، گاهی
کمال عشق ، جنون است ودیگرآزاری است
مرا ببخش اگر لحظه هایم آبی نیست
ببخش اگر نفسم ، سرد و زرد و زنگاری است
بهشت من ! به نسیم تبسمی دریاب
جهان- جهنم ما را- ، که غرق بیزاری است
-
تو پاک و ساده ای، تو بوی سيب می دهی
يک عطر خوب ؛ ناب و مقدس شبيه عود
حتی خدا تو را توی قرآن نوشته است
در کل شيء هالک الا پری وجود
گفتم به احترام تو بايد غزل...ولی
شرمنده ام اگر که غزل لايقت نبود...
-
دلم به نيم نگاهي خوش است، اما تو
به اين ملامت سنگين، نگاه مي گويي؟
هنوز حوصلهء عشق در رگم جاري است
نمرده ام كه غمت را به چاه مي گويي
خب، مثنوی براش میگفتی!
-
یکی را پیمانهٔ عشق در سر
یکی را پیالهٔ هوس در دست
هر سو دلی است هست مست
دست بدست
اگه دوست داره باید با هر چی می گم دوست داشته باشه
-
تو دركنار كودكي غنچه آرميده اي
و من كهولت شاخه ها بسر مي برم
اي لحظه هاي ناب ، غنچه هاي گمگشته را
در شاخسار خميده ام پيدا كنيد ...
اگه دوست نداشت؟...
-
در کوچه های صبح دیروز
گل های حسرت زد جوانه
بغضی نشسته رو به رویم
نه ! در وجودم کرده خانه
در دوردست این تلاطم
راهی که پایانش غریب است
رنگی که می مالم به گونه
آن هم دروغ است و فریب است
زوریه دیگه از هیچی که بهتره
-
هوای بودن یک عمر با تو را دارم
منی که دلخوش دیدارهای گهگاهم
برای گفتن یک حرف عاشقانه فقط
اسیر سختترین زخمهای جانکاهم
بدون تو همهء لحظهها به این فکرند
که تیغ را بگذارند بر گلوگاهم
-
محو تو هستم محو اینکه این همه خوبی ؛
آخر چطوری جا شده در چشمهای تو ؟
صاف و زلال و مهربان و کودکی ... اینها
اینها مرا انداخت توی ماجرای تو
تیغ را نذاری ها . می یادش