تطاولي که تو کردي به دوستي با من
من آن به دشمن خونخوار خويش نپسندم
اصلاح شد فرانک جون ...
Printable View
تطاولي که تو کردي به دوستي با من
من آن به دشمن خونخوار خويش نپسندم
اصلاح شد فرانک جون ...
من از افسانه موهوم دل بايست می خواندم
که در اسطوره آتش سياوش پر سمندر پر
هميشه قسمتم اين کنج محنت نيست می دانم
به سوی چشمهايت می گشايم روزی آخر پر
رند عالم سوز را با مصلحت بيني چكار
كار ملكست آنچه تدبير و تامل بايدش
شب رفت و سپیده سر کشیده
خورشید درآسمان دمیده
یاد دوران دبستان
ناگهان پرده بر انداخته ای یعنی چهنقل قول:
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه
لطفا با "ه" شروع فرمایید!
نقل قول:
هر که ما را ياد کرد ايزد مراو را ياد باد
هر که ما را خوار کرد از عمر برخوردار باد
هر که اندر ره ما خاري فکند از دشمني
هر گلي کز باغ وصلش بشکند بي خار باد
داداشی گرفتی بهت چی گفتم:10:
دل خراب من دگر خراب تر نمیشود، که خنجر غمت از این خرابتر نمیزند
در کنج دماغم مطلب جای نصیحت
کاین گوشه پر از زمزمه چنگ و رباب است
حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز
بس طور عجب لازم ایام شباب است
بله عزیز. گرفتم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تو دربه در بستن بند کفش و
گشودن راه و
خواب پیاده
پیاده ام کرده ای
ورنه من کی اهل این همه دنگ و فنگ بی دین زندگی بوده ام
مرا همام مهر خالص و خواب اندکم بس بود