هرچقدر هم به توانایی خودتون ایمان دارید هرگز انجام چندین کار رو به طور همزمان قبول نکنید چون تجربه نشون داد گاهی یکسری مسائل پیش بینی نشده پیش میاد که باعث میشه نتونید به قولتون عمل کنید و برای کسانی که مسئولیت پذیر هستند این یعنی یک فاجعه!
Printable View
هرچقدر هم به توانایی خودتون ایمان دارید هرگز انجام چندین کار رو به طور همزمان قبول نکنید چون تجربه نشون داد گاهی یکسری مسائل پیش بینی نشده پیش میاد که باعث میشه نتونید به قولتون عمل کنید و برای کسانی که مسئولیت پذیر هستند این یعنی یک فاجعه!
سلام
24 ساعتِ شبانه روز رو تقسیم کنین به 3 قسمت
8 ساعت خواب
8 ساعت کار
8 ساعت زندگی خصوصیتون
سعی کنین تداخل ایجاد نشه بینشون . به نفعتونه .
البته گاهی مجبورین از یکیش قرض بدین به دیگری , خصوصاً کم کردن از 8 ساعت زندگی خصوصی و اضافه کردن به 8 ساعتِ کار تا بیشتر بشه .
مشکلاتِ زندگی خصوصیتون رو نبرید سر کار
مشکلاتِ کارتون رو نبرید توی زندگی خصوصیتون
ضرر میکنید و مشکلاتتون بیشتر میشه و چه بسا کارتون رو از دست بدین یا زندگی خصوصیتون از هم بپاشه .
سعی کنین از 8 ساعتِ خواب کم نکنین چون اهمیت زیادی داره , البته بعضیها با توجه به سنّشون ممکنه به کمتر از 8 ساعت احتیاج داشته باشند
اگر یه روز این تقسیم بندی به هم ریخت , فراموشش کنین و دیگه بهش فکر نکنین . فردا یه روز جدید هست . سعی کنین تقسیم بندی رو رعایت کنین .
اگر توانائی دارین که مقدارشون رو تغییر بدین بدونِ اینکه زندگیتون به هم بریزه پس تغییرشون بدین مثلا به جای 8 ساعت خواب 6 ساعت بخوابین
اما نذارین خوابتون از 9 ساعت بیشتر بشه که تنبل میشین . مگر اینکه بیماری داشته باشین که لازم باشه بیشتر بخوابین .
خیلی وقت پیش ها زمان قجر که بچه بودم بابام یه جوجه رنگی برام گرفت خیلی دوسش داشتم اونم بهم عادت کرده بود و دوسم داشت
تو دست و پام بزرگ و بزرگتر شد تا اینکه خروسی شد و وقته زن گرفتنش شد
یه مرغ تپلی براش گرفتیم یه روز صبح که مثل همیشه رفتم براش دون بریزم وقتی رفتم براش دون بریزم
به خاطر اینکه به مرغش نزدیک نشم پرید پام نوک زد اونم چه نوکی...
جالب توجه مرغه اصلا محلش هم نمی داد اما مرغ بود دیگه
مرغیش به محبتای چندین وچندساله ی من میچربید...
چندوقت بعد دوتاییشونو سر بریدیم
این جریان یه تجربه خوب برام میباید می بود
اونم این بود که همه که نه اما اکثرموجودات دنیا بی صفت هستن
باید به اندازه محبت کرد محبت بیش از اندازه دیگه لطف و عشق محسوب نمیشه طرف فکرمیکنه وظیفته تازه ممکنه بهت بگه از چشمم افتادی ازبس بهم محبت کردی
و من ارزشش رو نداشتم
اگه پسر هستین "با هر دختری رابطه برقرار نکنین" و اگه خانوم هستین"با هر پسری رابطه برقرارنکنین" حتی اگه اون دختر خیلی بهتون نخ داد یا پسری بدجور بهتون پیله کرد سعی کنید هرطور شده بپیچونینش و خودتونو الکی درگیر نکنید
ایمان داشته باشین که شما لیاقت کیس های آس و تاپ رو دارید
به نظرم از یک تاریخ مشخص به مدت حداقل یکسال بگردین دنبال خوشگلترین دختر یا پسر،وقتی که پیداش کردین حالا وقتشه که معیارهای اصلی مثل "اخلاق و رفتار و اینجور چیزا" رو بررسی کنید چون اینا از قیافه و پول و همه ی چیزای دیگه مهمتر هستن یا به عبارتی اگه شخصی مولتی میلیاردر باشه ولی اخلاق نداشته باشه هیچوقت از زندگی باهاش لذت نخواهید برد ولی اگه شخصی وضعیت مادی متوسطی داشته باشه اما اخلاقیاتش با روحیه ی شما جور باشه شک نکنین که باهاش خوشبخت میشید
اگه اون شخصی که یکسال دنبالش گشتین به شما میخوره تبریک میگم چون صاحب بهترین همسر باتوجه به سلیقه ی خودتون شدین
ولی اگه اخلاقیاتش به شما نمیخوره پیشنهاد میکنم احساسات خودتونو یه جوری خفه کنین
دوباره شروع کنین به گشتن
بگردین آس ترین و تاپ ترین کیس رو پیداکنین
Sent from my iPhone using Tapatalk
دوستان هر موقع رفتید بانک کار بانکی داشتید کارت ملی حتما حتما همراهتون باشه . این دستگاه های خود پرداز وقتی کارت رو میکشن داخل ، حتما باید کارت شناسایی داشته باشی تا بانک کارت عابر بانک تو تحویل بده .
امروز کارت شتابم رو کشید تو بدون هیچ دلیلی !!! کارت همراهم نبود . شماره 16 رقمی + Cvv2 + رمز دوم و اول رو حفظ بودم . اما گفتن باید حتما کارت ملی یا شناسایی چیزی داشته باشی تا کارت رو بدیم ...
ادما ها دوسته هست
یا می توانند ببخشن فراموش می کنند
یا نمی توانند ببخشن و هرگز فراموش نمی کنند
اگه جزه دست دومی مثل من
انتقامتو بگیر خودتو نابود نکنن
توی تمام مراحل زندگی هیچوقت در انتخاب هدف کم توقع نباشید و به توانایی های خودتون شک نکنید.
چند روز پیش یه امتحانی داشتیم و چندی از رفقا و دوستان میگفتند که سوال رو فلان دبیر طرح میکنه و اصلا قابل حل کردن نیست. ما هم استرس گرفتمون. گفتیم از این امتحان 18 رو بگیریم عالی میشه. همین توقع رو هم از خودمون داشتیم.
از قضا جوسازی های دوستان دروغ بود و سوال ها رو که دیدم خیلی برام ساده بود. شاید هم برای من ساده بود. ولی هیچوقت فرض نکرده بودم که ممکنه از این امتحان که فلان دبیر طرح میکنه, بتونم 20 رو بگیرم. از جلسه که اومدم بیرون تعداد غلط هارو که حساب کردم, نمره ام تا 17 هم رسید. همونجا بود که برام تجربه شده بود که خودم رو دسته کم نگیرم و همیشه برای بزرگترین هدف بجنگم و نه ساده ترین هدف. از امتحانی که میتونستم 20 بگیرم, 17 گرفتم.
بعد از جلسه همه میگفتن عجب امتحان سختی بود و من در حسرت اینکه چه امتحان راحتی رو خراب کردم ...
یه جمله ی زیبا در آخر بگم:
" محدودیت ها ساخته ذهن خود ماست. یا میتوانیم آنها را نابود کنیم یا با آنها راه موفقیت خویش را ببندیم. "
به آدمای بی جنبه ، بیشتر از چیزی که هستن بها ندین.کلا اگه آدم حسابشون نکنین بهتره ، چون وقتی به اینجور آدما بیشتر از کوپنشون بها بدی باخودشون فک میکنن کی هستن.درصورتی که مقابل شما هیچی نیستن
Sent from my iPhone using Tapatalk
از کنترل کردن دیگران و اصلاح و تصحیح مداوم آنها دست بردارید!
دیگران حق دارند که اشتباه کنند و نیازی ندارند که شما مرتب نقش غلط گیر و معلم را برایشان بازی کنید!
کلاً تا وقتی دیگران از شما راهنمایی نخواستهاند و یا از شما خواهش نکردهاند که این لطف! را در حقشان کنید که مرتب از آنها ایراد بگیرید و راه درست و کار درست را به آنها نشان بدهید این حماقت را نکنید!
چون دیگران از آدمهایی که مرتب نقش غلطگیر و خانم معلم و آقا معلم را در زندگی دیگران بازی میکنند متنفرند!!!
با این کار هم اعصاب شما راحت است هم دیگران!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خیلی به دلم نشست چون تجربش کردم
پی نوشت همین :
پدرم یه غلط گیر اتوماتیک دیکتاتوره
هر جایی از زندگیمو فکر میکنم که به حرفش گوش دادم بدبختیم از همونه . میشه نزدیکترین کست بزرگترین دشمنت باشه که البته اکثر موارد خودشم نمیدونه و فکر میکنه داره کمک میکنه :n21:
همین جایی رو هم که هستم (که افتضاحه) به خاطر اینه که زیاد بچه حرف گوش کنی نبودم اگه به حرف پدرم گوش میدادم که الان به جای برنامه نویس باید کف خواب میبودم سربازیمو هم معاف نمیشدم و... :دی:n29:
_ پس اگه یه بار دیگه به دنیا میومدم به حرف هیچ کس گوش نمیکردم همه چیزو با توجه به درست یا غلط بودنش از نظر خودم و در نهایت آزمون و خطا انتخاب میکردم
مبل
اگه میخواین پارچه مبلتون رو عوض کنید و میرید خرید پارچه،
حتما یه عکس از رنگ چوب مبل و یه عکس از فضای خونه به همراه مبل (یعنی فرش ها و پرده) توی گوشیتون داشته باشین.
با مادرم رفتیم پارچه بخریم من یه رنگ قهوه ای از چوب مبلمون توی ذهنم داشتم مامانم هم یه چیز دیگه!:n02:
(من میگفتم روشن تره) هر دو مون هم به شک افتادیم..
خلاصه پارچه رو گرفتیم اومدیم خونه دیدیم یکم ترکیب رنگ پارچه و رنگ چوب با اون چیزی که فکر می کردیم فرق داره
و پارچه ای که فکر می کردیم درجه روشنیش خوبه در کنار وسایل دیگه خونه، یکم تیره تره..
هروقت هم خواستید مبل بگیرید بدون خجالت روش بشینید و راحتیشو چک کنید.
بعضی از فوم ها زیادی نرمن یا مسطح نیستن و برآمدگی دارن
یا پشتی خیلی عقبه طوری که بخوای تکیه بدی پاهات خیلی روی هوا میمونه و مجبوری روی لبه مبل بشینی
و اینکه حتما تمام صندلی ها رو چک کنید چوبش زدگی نداشته باشه مخصوصا پایه ها..
البته شاید این حرفها به نظر ارزش گفتن نداشته باشه ولی بعضی خونه ها رفتم روی مبلشون عذاب کشیدم چون راحت نبودم.
کرم، شامپو و سایر محصولات شوینده و بهداشتی
الان که زمستونه، به خودتون رحم کنید از مایع دست نرم کننده و کرم استفاده کنید.
موقع ظرف شستن و کار با سفیدکننده و جرم گیر دستکش ظرفشویی دست کنید.
من بعضی روزا مغازه برادرم که میرم دلم به حالش میسوزه.
بعضی ها میان میبینی دستا پوسته پوسته شده یا زخم شده و به خارش افتاده در حدی که دیگه کرم معمولی دستشونو خوب نمی کنه میاد وازلین می خره به دستش میزنه. دستاش هم پیر و چروک شده. بهش میگم خب کرم بزن و دستکش بپوش میگه دستم لیز میشه! دستکش زود سوراخ میشه! و....
یعنی حاضره پوستش لک بیفته و خراب بشه ولی 4 تومن پول دستکش نده. آخرشم میگه فلان مایع رو از شما بردم دستم اینجوری شد انگار که ما صاحب کارخونه ایم.
مایع های ظرفشویی مخصوصا پریل به خاطر چربی زدایی ظروف، دست رو خشک می کنن. توی یه بار خودشو نشون نمیده ولی به مرور اذیت میکنه..
شامپوهایی مثل کلیر یا هد اند شولدرز خاصیت ضدشوره دارن.یعنی دوره ای باید استفاده شن نه همیشگی.
بعضیا میان میگن یه ساله داریم کلیر میزنیم پوستمون به خارش افتاده! تقلبی شده؟!!
فکر می کنه چون گرونه خوبه و مصرفش پرستیژ میاره اما کاربرد اصلیشو نمیدونه.
ضدشوره ها پوست سر رو لایه برداری می کنن. اگه زیاد استفاده شن خارش میارن.. کسی که مشکل شوره نداره نباید اینارو استفاده کنه.
یا اون زمان که خمیردندون های سنسوداین میومد میگفتن خوب نیست! زیاد تمیز نمی کنه!
در صورتی که سنسوداین برای دندون های حساسه و
قطعا ملایم تره و جز معدود خمیردندونایی بود که واقعا توش فلوراید داشت (به گفته دندون پزشکم که طبق آزمایشی که انجام شده بود اینو گفت)
و منی که دندون هایی حساسی دارم میگم بهترین توی بازار ایران بود..
یا مسواک هارد گرفته میگه چرا لثه هام خون میاد :|
قبل از خریدن یه بسته تعداد بالای پوشک بچه، از فروشنده بخاید 2 تا تستر بهتون بده که اگه به بچه نساخت دیگه یه بسته رو دستتون نمونه.
وقتی بسته باز شه دیگه نمیشه پسش داد..
هزارتا مثال دیگه هم هست که بین آدم های سطح بالا هم دیده میشه نه فقط بیسوادها.
توضیحات و کاربرد هر جنسی رو پشت محصول نوشتن. بخونید بعد استفاده کنید و موقع خرید دقت کنید ببینید جنسی که می خرید مناسب شماست یا نه.
با وجود اینکه من هم مثه همه سعی میکنم موقع بروز ناراحتی و دعوا حق رو بخودم بدم، اما تجربه بم نشون داده همیشه طرف مقابلم هم برای کاری که میکنه تا حدی حق داره، حتی اگر بنظرم بی خودترین ادم باشه ...
همه ما معمولا روزانه یکی دوتا اعصاب خوردی برامون پیش میاد، با خونواده، همسر، دوستان، همکار، دیگران و ... در این مواقع با تمام وجود سعی میکنیم حق رو تماما به خودمون بدیم، چون اگر اینکار رو نکنیم و قبول کنیم که حق با طرف مقابل هست، وجدانمون شروع میکنه به سرکوفت زدن و انتقاد کردن و عذاب دادن و شکنجه کردن ما، به همین دلیل ذهن ما برای اینکه از ما در برابر این درد و رنج روحی روانی دفاع کنه به صورت ناخودآگاه سعی میکنه با فیلتر کردن واقعیت حق رو کاملا بما بده ...
ولی همونطور که گفتم من هر وقت کمی به این دعواها و اختلاف ها نگاه میکنم میبینم هر دو طرف به یک اندازه حق دارن، هم من حق دارم که از کار طرف مقابلم ناراحت بشم و هم اون برای انجام کاری که کرده حق داره ... چون وقتی رفتار انسان رو آنالیز میکنم در بسیاری از موارد ردی از اراده به معنایی واقعیش نمیبیم ... تمام رفتارها و اعمال ما ریشه دارن در عواملی که تقریبا بسیاریشون به معنایی واقعی تحت اراده ما نبوده و نیستن! پس چرا باید تمام تقصیرها رو گردن طرف مقابلم بندازم و به خودم اجازه بدم هر چی بزبونم امد بش بگم و بعد هم پشت سرش شخصیتش رو لجن مالی کنم ... میگن قبل از اینکه راه رفتن کسی رو تمسخر کنی اول چند قدمی با کفشاش راه برو، اگه دیدی با اون کفشا میشه درس راه رفت اونوقت مسخرش کن ...
تجربه بم نشون داده اگر با چنین دیدی رفتار طرف مقابل رو تحلیل کنیم راحتتر میتونیم با این اختلافات و دعواها کنار بیایم و کمتر خودمون و دیگران رو برنجونیم .... هر چند غلبه بر اون مکانیسم دفاعی ذهن کار آسونی نیست ...
تجربه من اینه...
آدما وقتی عصبانی میشن ممکنه خیلی کارها انجام بدن
بهتره با آدمایی که عصبانیت میکنن رابطه تت رو قطع کنی و گرنه روزی میرسه که می بینی دست به کارایی زدی که خودتم از اینکه انجامشون دادی تعجب میکنی
انتخاب های نادرست در دوستی ممکنه این حس رو برات به ارمغان بیاره و با قطع دوستی رفع میشه
اما وای به روزی شریک زندگیت انتخاب اشتباه زندگیت باشه دیگه باید فاتحه عاقبت بخیری رو بخونی...
چون تویی که داءم عصبانی هستی و دایم برای رفع عصبانیتی که گریبانگیرته و ازش خلاصی نداری دست به کارای نادرست و قبیح می زنی
اینجوری میشه که نه عصبانیتت فروکش میکنه و نه مشکل حل میشه
فقط یه روزی می رسه میبینی روح و روان خودت رو فرسوده کردی با یه نامه ی عمل سیاه که هرچند بگی دیگری مقصر بوده ولی آویزون گردن خودته...
دوستان خوبم موفق باشید
ازمن به شما نصیحت تو نت هر جا دیدید محصولی رو میفروشند و برای بازار یابی تبلیغ می کنند هزینه پست مجانی و بعهده خودشون هست مطمئن باشید چندبرابر هزینه پست رو رو محصولشون کشیدن. پس فکر نکنید سود کردید.
Sent from my iPhone using Tapatalk
حتماً براتون پیش اومده که چیزی میره توی نایتون و با چند بار هم سرفه هم خوب نمیشه
خم بشید تا سرتون پائینتر از بدن باشه , بعدش با یکی دو سرفه مشکل رفع میشه
==================================
وقتی پاتون خواب میره , یک دردِ مخصوصی داره و اصلاً نمیتونین پاتون رو تکون بدین
ریه هاتون رو حسابی پر از هوا کنین و نفستون رو حبس کنین . مشکل رفع میشه
====================================
علتِ سکسکه , گیر کردنِ غذا در مری هست و مغز به عضلات شکم و قفسه ی سینه که در کار تنفس نقش داره پیام میده که منقبض بشند تا با مَکِش , غذا کشیده بشه داخل معده
کافیه ریه هاتون رو تا جائی که میتونین پر از هوا کنین و نفستون رو حبس کنین تا غذا هل داده بشه به سمت معده
اگر ورزشکار هستین و عضلاتِ قفسه ی سینه که کار تنفس رو کنترل میکنه قوی هست , حالتِ قورت دادن بگیرین تا راهِ نای بسته بشه بعدش حالت نفس عمیق بگیرین تا قفسه ی سینه حسابی باز بشه , اما هوا وارد ریه ها نمیشه چون راهِ نای رو با زبانِ کوچک بسته اید
با این کار , حالتِ یک سکسکه ی قوی و مُستمِر رو به وجود میارین و غذا کشیده میشه به درون معده , بدونِ اینکه نیاز به خوردن مایعات باشه .
===================================
یکی از علتهای بی حالی موقع بیدار شدن و حال نداشتن برای بلند شدن از رختخواب , کم شدنِ اکسیژن در خون هست . خصوصاً اونهائی که عادت دارند پتو رو میکشند روی سرشون و اکسیژن کافی تنفس نمیکنند
وقتی مغزتون بیدار میشه اما چشمهاتون هنوز بسته هست (گوشها میشنوه ) , آروم شروع کنین به نفس نسبتاً عمیق تا اکسیژن خونتون زیاد بشه .
نیرو و نشاطتون زیاد میشه و خواب از سرتون میپره و راحتتر از رختخواب میاین بیرون .
ناخنهاتون رو بعد از حمام کوتاه کنین چون نرم میشه و خیلی راحتتر با ناخنگیر یا "قیچی ناخن" کوتاه میشه .
برای اینکه پست من اسپم نباشه یه تجربه ای رو هم بگم بد نیست
هیچ وقت سعی در پیوند دادن دوستی دو نفری که سالیان سال با هم دوست بودن و صمصمیتشون خیلی بیشتر از دوستی با شما هستن رو نکنید
اونا خودشون راهشون رو پیدا می کنن
من خودم از سر دلسوزی این کار رو کردم
در آخر کسی که خراب و بد نام می شه شما هستید
من ما بین دو تا از دوستام این کار را کردم و آخر سر من .....
دیگه هم تا عمر باقی هست و نفسی در می آید این کار رو نخواهم کرد
مگر در حد پند یا اندرز که دوستیتون ارزشش بالاست و این حرفا.بیشتر کنید به جاهای باریک میکشه...
از ما گفتن بود دوستان...
سر فراز باشید
از وقتی هفت هشت سالش بود , توی خونه معروف بود به خرابکار .
تمام اسباب بازیهای خواهر و برادراش رو یواشکی باز میکرد و قطعاتش رو درمیاورد و توی یه جعبه کفش قایم میکرد و وقتی تنها بود باهاشون بازی میکرد و کلی کیف میکرد . (آرمیچر , چرخ دنده , سوئیچ و کلید و سیم و چیزهای دیگه )
از دستش حتی لوازم برقی مثل درل و آسیاب برقی و مخلوط کن و چرخ گوشت و غیره رو توی یک کمدِ محکم و قفل دار نگهداری میکردند . یا گذاشته بودند روی سقف کمدها تا شاید از دستش در امان بمونه .
عاشق آهنربا و دماسنج و رطوبت سنج و ترازو و ذره بین و میکروسکپ و تلسکوپ و قطب نما و آرمیچر و این جور چیزها بود
یه بار در سن 9 سالگی به خاطر اوراق کردنِ ضبط استریوی گرانقیمت , نزدیک بود یک کتک حسابی نوش جان کنه اگه فلنگ رو نبسته بود بره خونه ی یکی از اقوام .
تو 10 سالگی دینام ماشین باباش رو یواشکی باز کرد فقط از روی کنجکاوی تا ببینه توش چی چیه .
دینام دوچرخه ی خودش رو با چکش خورد کرد تا ببینه توش چیه
یه بار هم تلوزیونشون خراب میشه , میبرند پیش تعمیرکار . 1 ساعت بعدش تعمیرکار زنگ میزنه بهشون میگه:
گفتین تلویزونتون تصویر داره اما صدا نداره ؟
میگن بله
میگه :
نباید هم صدا داشته باشه چون بلندگو نداره اصلاً !!!! . بلنگوش کو ؟؟؟
درجا میفهمند کار خرابکارِ خونه هست . میرن سراغش و با داد و فریاد میگن :
چکار کردی بلندگوی تلویزیون رو بچه ؟ یالله برو بیارش .
ولی دیگه بلندگوئی در کار نبوده . خرد و خمیرش کرده و با هزار بدبختی آهنرباش رو کنده ازش و برداشته . بقیه اش رو هم انداخته دور !!!!
خلاصه خرابکاریها ادامه داشت تا سن 13 , 14 سالگی
از اون به بعد کم کم تغییر کرد . همه ی کنجکاوی و آموخته هاش رو به کار میگرفت برای برای یادگرفتن و درکِ مکانیزم کار قطعات و دستگاهها و عیب یابی و حتی تعمیر .
خیلی وقتها برق گرفتش یا فیوز پرید , بارها پیچها رو زیاد سفت کرد و بُرید . بارها دستش برید یا زخم شد یا تاول زد . اما دائماً رو به پیشرفت و نسبتاً حرفه ای شدن بود چون دوست داشت علم و دانش رو عمقی یاد بگیره و درک کنه
از سن 16 , 17 سالگی , توی خونه و فامیل کم کم به تکنسین معروف شد . وقتی میرفت جائی مهمونی ازش در مورد ایراد یخچالهاشون یا لباسشوئیشون یا چیزهای دیگه سوال میکردند و سعی میکرد مشکل رو حل کنه . خودش هم هی بیشتر و بیشتر یاد میگرفت .
مشترِکِ مجله های دانستنیها (اولین مجله تمام رنگی ایران ) و مجله ی ماشین و مجله ی اسلحه بود .
اون موقع گنجینه ی اینترنت وجود نداشت و یافتن اطلاعاتِ مورد نظر و یاد گرفتن , اصلاً به آسونی الان نبود .
سالها براش سوال بود که موتور هواپیمای c130 که میگن جتِ ملخ دار هست , ملخش چطوری میچرخه اگه موتورش جت هست ؟
بالاخره یک خلبان نظامی این معما رو براش حل کرد .
اما حالا کافیه توی نت بنویسید موتور جتِ ملخ دار چطور کار میکند , تا صدها عکس و کلیپ و مقاله پیدا کنین . [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
توی خونه و فامیل هر کسی دستگاه یا خودرو معیوب داشت ازش میخواست نگاش کنه و ببینه مشکلش چیه .
خلاصه اون بچه ی خرابکار بعداً 180 درجه عوض شده تا حدی که از سالها قبل توی نت هم تاپیک میزنه و مطلب مینویسه تا اگر از دستش بر بیاد به دیگران هم کمک کنه در حل مشکلاتشون .
اون ووروجکِ خرابکار بنده هستم .
اگر در خونه بچه ی اینجوری دارین مبادا تو ذوقش بزنین , دعواش کنین , تنبیهش کنین این بچه پر از شوق و ذوقِ یادگیری و کنجکاوی هست . مبادا ذوقش رو کور کنین
براش اسباب بازیهای علمی بخرین (قطب نما , دما سنج , میکروسکپ , انواع آهنربا , آرمیچر و چرخ دنده و ذره بین و غیره )
وقتی اشتباه میکنه بهش نخندین و مسخره ش نکنین و نگین بی سواد , بلد نیستی خب دست نزن , کودن , احمق و ....
این حرفها آدم بزرگهائی که شخصیت قوی ندارند رو هم متاثر و دلسرد و خرد میکنه چه برسه به یک بچه یا نوجوون .
تشویقش کنین با آفرین گفتنها و سعی کنین اشتباهاتش رو با مهربونی بهش گوشزد کنین تا روز بروز هم دانسش بیشتر بشه هم روحیه اش قویتر بشه
حتی اگه در آینده شغلش فنی نباشه اما دانسته هاش خیلی به درد خودش و اطرافیانش میخوره
فقط آرزو کنین آدم پلید و خبیثی نشه وگرنه تبدیل میشه به یک آدم خطرناک و دیگه معلوم نیست کارش به کجا بکشه چون آدم باهوشِ پلید خیلی خطرناک هست .
مواظب باشید چشم نخورید.نمیدونم چی شد سر ناهار بودم الان یهویی خواستم بیام فقط بهتون بگم که مثل من بدبخت نشید.
آقا تو مجلس مهمونی عروسی هر جا تو فامیل.مواظب باشید خیلی شاد نشون ندید خودتونو خیلی سرحال خیلی سرحالتر از بقیه نشون ندید. مخفی کنید.
آقا ما رفتیم یه مجلسی همه فامیلمون بودن آقا ما بلند شدیم خلاصه جو گرفتمون شدید بلند شدیم حسابی شادی کردیم.آقا همه اون شب میگفتن جواد چه کردی مجلس رو.همه هی میگفتن جواد رو ببین ..چه میکنه
چمشتون روز بد نبینه 1 هفته بعدش یه مشکل بزرگی برام پیش اومد که تا الان که نزدیک 2 سال شده ادامه داره.یعنی از دماغم در اومد خوشحالی اون شب
واقعا مواظب باشید چشم نخورید.
دوستان چند روز پیش یه آیفون 6 خریدم و مصادف شد با مسافرت کوتاه یکروزه به شمال شرقی استان آذربایجان شرقی . از توصیف زیبایی و منحصر به فرد بودن این منطقه (ارسباران) که بگذریم ، آقا چشمتون روز بد نبینه گفتم کنار جاده پیاده شم یه عکس عالی بگیرم از این منظره ی زمستانی :
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
برای گرفتن این عکس باید از یه تپه ی خیلی کوچیک بالا میرفتی البته کلا پوشیده از برف بودش. حالا به زحمت خودمو به اینجا رسونده بودم و چنتا عکس گرفتم و برگشتنی برای پایین رفتن از اون تپه خواسیم یه حالی کرده باشیم ، اینو روسمت سرازیری بودوییم و از هر دو سه قدم یه پرش جانانه هم میکردم و بلخره خودمو به ماشین رسوندم و کفشارو تکوندم و سوار ماشین شدم و استارت زدم یهو یادم افتاد گوشی تو جیب بیرونی کاپشنم بود و الان نیست! در همون لحظه بود که نابودی رو احساس کردم .
همه ی مورادش جلو چشمم اومد
کلی مخاطب
کلی اس ام اسام
کلی عکس
4 تمن پول
ملامت بروبکس
پشیمانی
و...
حالا من مونده بودم با یه کوه و یه عالمه برق اونم نیم متر و نزدیک شدن به غروب و گرگای گرسته!
خلاصه از ته دل از خدا خواستم بهم کمک کنه و از رو جاپاهام اومدم وجب به وجب گشتم تا با کمکش گوشی رو صحیح سالم از زیر برفا پیدا کردم
نتیجه
حتما لوازم کوچک و گدجت هایی مثله گوشی و جی پی اس که براتون مهمه رو بیرون رفتنی تو جیب زیپ دار یا جای مطمئن بذارید
و اینکه براتون بگم واقعا به شخصه در اون لحظه با تمام وجود خدا و کمکشو احساس کردم .
سلام:»
اگر بعد از مدتی یکی از دوستان تون رو میبینید، و بعدش متوجه تغییراتی در اون فرد میشید(چاقی،لاغری،رنگ پریدگی، جوش صورت، بیماری و .....)، هیچ وقت اینطوری بهش نگید:وااای چقدر......شدی
خب معلومه که خودش هم متوجه شده و شاید خود اون فرد مدت زیادی داره روی مشکلش کار میکنه...
شاید هم آدم حساسی باشه و در نتیجه با این طرز برخورد اعتماد به نفسش در مقابل برخورد با اون مشکل خیلی کم بشه..
اینکه هیچ وقت روی ادم ها صد درصد حساب باز نکن همیشه به این فکر کن که 90 درصد احتمال داره رو زیر حرفشون بزنن
این طوری خیلی بهت سخت نمیگذره
سلام اونایی که بعدازخوردن غذا سوزش معده دارن... سوزش معده بسیار زیاد اذیتشون میکنه بعد ازغذاحتما یه کاسه کوچیک ماست پرچرب خنک بخورن یا چیزی که خنک وچرب باشه
چون سوزش معده بخواطر تند غذاخوردن یا ادویه یارب گوچه فرنگی یا یه غذایه سرد یاشور هست که معده بعضیا حساسیت داره هست ومعده دراین مشکلات غذارو باسختی هضم میکنه وغذا توسینه تلنبارمیشه بایه چیز خنک وچرب راحت هضم میشن اینجورغذا هاوقتی معده لغزنده وخنک باشه حتی سنگ هم هضم میشه ...سریعا دران ثانیه سوزش معده شماهم برطرف میشه
سلام
وقتی قرار دادی مىبندین یا قول مىدین که کاری رو در مدتی معين انجام بدین , همیشه مدت رو بیشتر از اون چیزی که فکر مىکنین لازمه اعلام کنید تا هیچوقت متهم به بد قولی نشین و مشکلاتِ دیر کردن و تاخیر براتون پیش نیاد .
مثال:
اگر مطمئن هستین که 5 روزه کار رو تموم میکنین بگین 7 روزه یا 8 روزه .
اگر گفتند زیاده , بگین نمىخوام بدقولی کنم , اما اگر تونستم زودتر از 8 روز تمومش میکنم .
اما یادتون باشه شما 3 روز به مدتِ لازم اضافه کردین فقط برای احتیاط . کار رو باید 5 روزه تموم کنین .
سلام,
مدتی پیش سر موضوع کوچیکی خیلی عصبانی و آزرده خاطر بودم. طوریکه کسی جرئت حرف زدن با من رو هم نداشت. اما خیلی از اون موضوع ضرر کردم و توصیه ی من:
"اصلا کاری به این ندارم که این عصبانیت به خاطر موضوع کوچیکیه یا موضوع بزرگی. اگه تو زندگی یکم عقلانی فکر کنی نه ارزش اینو داره که عصبانی بشی و نه از قضیه ای حرص بخوری.
عصبانیت عقل رو از آدم میگیره. اوضاع جسمیت رو خراب میکنه. ناراحتی های اعصاب, مشکلات روانی و خیلی مشکلات دیگه ...
آرامش داشته باش. وقتی آرامش داشته باشی مردم هم بهت علاقه پیدا میکنن اما وقتی انسان پرخاشگری باشی, دیگران رو از خودت طرد میکنی.
یکبار زندگی افرادی رو که خونسرد و آرومند رو دیدی؟!
شاید باورت نشه ولی انگار دنیا رو دارن. تو بدترین شرایط هیچ وقت اونها رو اخمو ندیدم. به خودت نگاه کن. دیدی وقتی عصبانی هستی در دید مردم عین یک حیوونی؟! پس سعی انسانیتت رو حفظ کنی.
قضایای زیادی تو زندگی هست که آدم رو عصبانی میکنه اما آرامش همیشه بهتره ... شک نکن.
شک نکن که بدترین جنایت ها هم تو عصبانیت انجام شده.
دوست من اگه خودت و زندگیت رو دوست داری. هیچ وقت عصبانی نشو... "
اگه خاستین یه چیز غیر قانونی بخرید ( مثل مشروب و ... ) به هیچ غریبه ای اعتماد نکنید هیچ . اگه به کسی پول دادید که بره واستون بیاره مطمئن باشید نمیاره یا یه چیز آشغال میندازه بهت . قانون هم که ازت حمایت نمیکنه
سلام
دوستان اگر قصد دارید وارد دانشگاه شوید . اگر قصد دارید بدبخت شوید وارد دانشگاه علمی کاربردی ، جهاد دانشگاهی شوید .
اینو کسی به شما میگه که 4 سال از سر ناچاری مجبور به تحصیل در این دانشگاه شده .
این دانشگاه فقط پول براش مهمه ، نه چیزی یادتون میدن ، نه قانون درست و حسابی برای مواردی که برای دانشجو پیش میاد دارند ، نه مدرک با ارزشی دارند ، نه استاد
های به درد بخوری دارند . نه آموزش و کارکنان درست و حسابی دارند ، نه نظم درست و حسابی دارند .
پیام نور ، آزاد ، سراسری بخونید ...ولی وارد این دانشگاه لعنتی نشید .
این دانشگاه ها فقط پول واسشون مهمه . فقط کافیه به شعبه های که مثل قارچ سر درآورده نگاهی بیندازید !!!! اکثرا اپاراتمان مسکونی رو کردن دانشگاه !!!!!!!
فقط و فقط و فقط بلدن پول بگیرند .
استاد هایی که برای اولین بار میخوان تجربه کسب کنند میان علمی و کاربردی وقتی که زهرشون رو به دانشجو ها ریختن و تجربه کسب کردند . تازه میرن تدریس درست
و حسابی رو در دانشگاه های ازاد ، پیام نور ، سراسری شروع میکنن .
از ما گفتن بود .
اینو بگم ممکنه حرف های منو نادیده بگیرید . وقتی وارد سیستم علمی کاربردی شدید از ته دل برام دعا میکنید که فلانی همچین حرفی قبلا زده بود .
اگر به این حرف هام شک دارید . میتونید برید مرکز اصلی علمی کاربردی یا جهاد دانشگاهی شهرتون از دانشجو ها پرس جو کنین . میبینید که همشون بلا نسبت مانند ** پشیمونن که چرا از اول این دانشگاه رو انتخاب کردند .
والسلام.
تو مسائل مالی مخصوصاً تو جمع دوستانه تعارف رو باید گذاشت کنار!
بعضی موقع ها یه تعارف خشک و خالی هم جنبه اش وجود نداره!
دوستی ای هم که به خاطر این چیزها بخاد به هم بخوره ،اسمش دوستی نیست !
نمیگم کمک به دوست بده، نمی گم قرض دادن کار قشنگی نیست همه اینها خوبه ولی تو همه این ها باید حد و مرز مشخص باشه!
(تو همین مسائل مالی هست که یه بعد آدم ها رو میشه قشنگ شناخت!)
در ارتباط با آدمها همیشه لطف نکنید! همیشه مراعات حالشان را نکنید! چون آنها اینکار را در حق شما نخواهند کرد و کار شما هم بیارزش میشه
و فکر میکنند بخاطر وجود خودشان هست که اینقدر دارید لطف میکنید و احترام میگذارید و کمک میکنید!
و وای به آن روزی که بخواهید لباس نوکری را دربیارید که آن روی خودشان را به شما نشان میدهند
البته هرچه زودتر لباس نوکری را دربیارید بهتره!
چون اگر قرار است طرف مقابل ما را بخاطر نوکری دوست داشته باشند همان بهتر که دوست نداشته باشه!
تجربه من...
هیچ کس توی دنیا قابل اعتماد نیست جز خدا...
با این وجود تا وقتی به خودت ودیگران آسیب نزنی فرصت انرژی مثبت دادن و گرفتن هست...
بگذار دیگران هرچه می خواهند فکر کنند نقشه بکشندبخندند و بگویند
تو با همین لحظات و با حفظ چهارچوب هایت و تا به حریم شخصیتیت تجاوز نشده خوش باش...
برای جوش ها یا به اصطلاح بعضی زیگیل های بسیار کوچک گوشتی ، یک حبه سیر رو له کنید و روش بزارید و چسبی باند پیچی یا چیزی روش ببندید که موقع فعالیت ماده له شده سیر نیافتد . . تا 3 هر روز با یک حبه سیر این کار رو کنید . میبینید که بعد از 3 روز جوری از بین میره که فکر میکنید اصلا انگار زگیل نداشته اید.
سلام،
نشسته بودیم تویه جمعی و یکی از عزیزان داشت خاطره ای تعریف میکرد:
میگفت چند وقت پیش دوستشون تو خیابون یا با کسی دعواش شده و یا واسطه ی یه دعوا شده درست یادم نیست.
خلاصه میگفت رفیقش با چاقو از پشت میزننش و میره بیمارستان.
بعد از چند روز مرخص میشه و میارنش خونه. دوستمون میگفت پیشش نشسته بودم و هی بهم میگفت نمیتونم درست نفس بکشم. زنگ زدن آمبولانس مشخص شد که چاقو به ریه اش رسیده و بهش آسیب زده، همه اش به خاطر یک دعوای خیابونی.
یکی از آشناهامون حرف قشنگی میزد: « من اگه تو خیابون، یکی وایسه بدترین فحاشی رو به من بکنه، بهش میگم باشه تو راست میگی، بعد سریع رد میشم. آخه توکه طرفو نمیشناسی، میبینی روانیه الکی الکی میگیره میکشتت. »
البته سخته آدم اینجور مواقع جلوی خودش رو بگیره ولی یکم عاقلانه که فکر میکنی، راست میگه، تا حد امکان باید خونسرد و بی تفاوت بود.
من چند وقت پیش تحقیقی خونده بودم که مردانی که گروه خونی a دارند شانس بالایی برای سرطان معده نسبت به دیگر گروه های خونی دارند.
دیروز و امروز رفتم بیمارستانی که پدرم بستری هست برای شیمی درمانی.
اولا از 15 نفری که من دیدم سرطان دارند .9 تا شون سرطان معده داشتند.
نکته جالب این جا بود که از این 9 نفر 7 تاشون گروه خونیش a بود.
کلا این تجربه را گفتم که حتما این سرطان را جدی بگیرید و حتما به اون هایی که گروه خونی a دارند و سنشون بالای 50 سال هست توصیه کنید که برند چکاپ و ازمایش بدند.
تجربه من اینه وقتی دلیل رفتاراطرافیانتون رو درک نمی کنید به دلیل اینکه اطرافیانتون در حال تظاهر هستن
چندسالی بود فکرمیکردم من چرا دیگران رو درک نمیکنم چرا درصد اشتباهاتم در مورد شناخت دیگران زیاده
چرا من با اینکه خوبی میکنم آخر هر ماجرا بازم دیگران خوبن من بدم!!!
جواب این سوال این بود که من فرق حرف راست و دروغ رو تشخیص نمی دادم و مابین انواع دروغ های قشنگ اطرافیانم گم شده بودم قسم های دروغی تظاهر به خوب بودن های دروغی قول های دروغی شخصیت های متزلزل و دروغی اظهار دوستیهای دروغی...
و در نهان و در لوای ظاهر زیبا و مهربون و دل سوز و با صداقت...واویلاها بود...
خداروشکر حالا اگه خیلی چیزا رو باختم دست کم خوب مردم رو شناختم...
دنیا زیباست و هرزمان که متوجه شی توی زندگیت در مسیر اشتباه افتادی میتونی با اراده و امید از همون نقطه تغییر مسیر بدی و درمسیری جدید زندگی بهتری رو تجربه کنی...
:n12:
هر وقت چیزی میخرین یا میدید براتون تعمیر کنن اگر قیمت و هزینه بالا و قابل توجه هست حتما حتما فاکتور بگیرید...
تابستون بود که کولر ما خراب شد، زنگ زدم یکی این تعمیرکارای سیار امدن کولر رو برد، بش گفتم هر قطعه که تعویض میکنی به اضافه دست مزددت رو برام فاکتور کن، با مهر و امضا ... شب کولر رو اورد گفت درس شده، دیدم یه فاکتور برام نوشته 150 هزار تومن، گفت دوتا خازن عوض کرده و کولر رو گازگیری کرده ... پول رو بش دادم رفت ... یادم امد قبل از اینکه کولر رو بدم ببره خودم بازش کرده بودم و فقط یه خازن داشت، با خودم گفتم این نوشته دو خازن، یعنی ممکنه یه خازن دیگه داشته من ندیدم .... کولر رو دوباره باز کردم دیدم بله! اقا اصلا خازن رو عوض نکره!! همون خازن قبلی که خودم قبلی که بش بدم روشو علامت زده بودم !!! بش زنگ زدم قضیه رو گفتم گفت حتما اشتباه شده، گفت چند دقیقه دیگه میاد پولو خازنا رو بم میده ... اما نیومد. بش دوباره زنگ زدم بر نداشت، هر چی زنگ زدم دیگه بر نداشت!!! بش اس دادم گفتم بیا پولو بم بده وگرنه میرم ازت شکایت میکنم، جواب نداد ... فاکتور رو بردم اصناف قضیه رو بشون گفتم، گفتن شکایتت رو مکتوب بنویس، بعد 36 هزار تومن هزینه کارشناسی ازم گرفتن امدن کولر رو چک کردن دیدن بله خازن عوض نشده، بم گفتن پیگیری میکنن خبرم میکنن ... حدود 20 روز بعد زنگ زدن گفتن بیا پولت رو بگیر!!! طرف رو خواسته بودن، براش پرونده درس کرده بودن و علاوه بر پول خودم 36 هزار تومن کارشناسی رو هم ازش گرفته بودن ... خدا میدونه قبل از من سر چند بیچاره رو کلاه گذاشته بود ...
دیگه به کسی نمی شه اعتماد کرد ... همیشه موقع خرید و فروش، یا تعمیرات اگر مبلغ بالاست از طرف مقابل یه مدرک بگیرید، یه فاکتور، یه سفته، یه چک ... حتی اگر هیچ وقت فکر نکنید ممکنه بخواد سرتون کلاه بذاره .... این روزا ارزش یه صد هزار تومنی برا خیلیا از ارزش خویشاوندی و آشنایی و دوست های چند ساله خیلی بیشتره ...
وای بچه ها یه تجربه تلخ میخوام تعریف کنم که هنوز بعد از 3 ماه اذیتم میکنه! خواهش میکنم این چند خط رو بخونید! تجربه خیلی ساده ای هست، نشون میده آدم چقدر ساده میتونه اشتباه کنه
در یک ظهر نسبتا گرم در یک تاکسی نشسته بودم منتظر که راه بیفته. من جلو بودم و دو تا آقا هم در صندلی عقب. همینطور منتظر بودم که دیدم راننده ازم میخواد که برم عقب بشینم. برگشتم دیدم خانمی ایستاده منتظر که من پیاده شم تا جای من بشینه... خب راستش من قبلا بعضی کارهای مذهبی افراطی رو مشاهده کرده بودم. در واقع بعضیها رو دیده بودم که روی کنار هم نشستن مرد و زن خیلی وسواس بی جا نشون میدن.. حالا از قضا این خانم هم چادری بود... من اون لحظه اول نخواستم جامو به اون خانم بدم و گفتم که من بار دستمه و جلو راحت هستم، بعد هم خب من اول اومدم و این جای منه. لحظه ای بعد اون خانم هنوز ایستاده بود، و من در حالی که به راننده غرولند کردم، پیاده شدم و رفتم عقب نشستم.
وقتی به مقصد رسیدیم و پیاده شدیم اون خانم گفت: "پسرم ببخشید". و من گفتم "خواهش میکنم" و رفتم. اما عذاب وجدان من شروع شده بود! ای کاش "من" ازش عذرخواهی میکردم نه اون. الان که چهره ش رو به یاد میارم... یک زن لاغر و تا حدی سالخورده بود. صورت نسبتا نزار و نحیفی داشت. یه کم یاد مادر خودم می افتم. من فقط یک لجظه توی چشماش نگاه کردم. و صداش... صدای لرزانی بود که انگار نشان از شرمندگی زیادش بود!! تصور کنید تمام اون دقایقی که توی تاکسی بودیم لابد داشت خودش رو سرزنش میکرد. آیا من باعث شده بودم که اون خانم اینطور شرمنده بشه؟؟؟ اگه مادر خودم بود باهاش اینطوری رفتار میکردم ؟؟!
آدم بعضی وقتها جقدر میتونه خودخواه بشه!! یه لحظه س . یه لحظه اتفاق میفته . تو نمی فهمی چطور اتفاق افتاد. من اصلا آدمی نیستم که تو تاکسی با کسی بحث کنم، از طرفی به شدت به عنوان فردی شناخته میشم که همیشه ادب و اخلاق رو رعایت میکنه!... هنوز چهره اون خانم میان سال توی ذهنم هست و نوعی معصومیت، و همینطور شرمندگی ای که توی چهره و صداش احساس میشد. بچه ها نمی دونید چقدر دوست دارم یک بار دیگه اون خانم رو ببینم و ازش معذرت بخوام . حتی نمیدونم اگه ببینم تشخیص میدم یا نه چون فقط یک لحظه به چشماش نگاه کردم.. وقتی چهره و صداش رو به یاد میارم عذاب وجدان میگیرم.
ویرایش: الان که این مطلب رو نوشتم حالا دارم فکر میکنم که کجاها ممکنه بازم از این اشتباها کرده باشم. منظورم توی مسائل مهم زندگی هست. مثلا در ارتباط با اطرافیان! مثلا آیا ممکنه کاری کرده باشم که بی خود و بی جهت ایجاد کدورت کرده باشه؟... از طرفی رفتار اون خانم هم برام خیلی الهام بخش بود. تصور کنید اگر اون زن توی چشمام نگاه نمیکرد و اون دو تا کلمه رو نمیگفت، من الان به این نتایج نمی رسیدم! و اون روز شاید بدون توجه، بدون اینکه چیزی از کاری که کردم بفهمم اونجا رو ترک میکردم! اون خانم در واکنش به کار من غرولند نکرد، کنایه نزد.. فقط با شرمندگی گفت "ببخشید پسرم" :n03:
یک تجربه مشابه!
من معمولا خیلی مشکل دارم با اقایونی که کنارم در تاکسی میشینن! خیلی وقتها هم محترمانه میخوام که کمی بهتر بشینن...
یکبار یه اقای میانسالی اومد نشست و من نفر اخر سوار شدم این اقا پاشو اصلا کنار نکشید یعنی در واقع فرض کنید شخصی وسط بشینه اما پاش به جای پاهای نفر سوم باشه:n38:
هی با خودم کلنجار رفتم چیزی بگم نگم هی توو دلم غر زدم و دیگه میخواستم بگم اقا نگه دار پیاده میشم که ...
کسی که جلو سوار بود پیاده شد یهو دیدم این اقاهه که ازش شاکی بودم گفت دخترم میشه پیاده بشی من برم جلو بشینم؟ پاهام مشکل داره:n28::n27:
خب من کلی توی دلم شرمنده شدم بابت بد و بیراه هایی که توو دلم بهش گفته بودم:n14:
نتیجه گیری اینکه سعی کنیم زود قضاوت نکنیم در مورد آدمها:n40:
آخ که چه لذتی داره آدم عجله نداشته باشه و هوا هم خوش و خنک و بهاری باشه و خیابون هم پر از تاکسی باشه , صبر کنه تا یَک فروند تاکسی نو و تر و تمیز و درجه یکِ فردِ اعلا خرامان خرامان از راه برسه که صندلی جلوش هم خالی باشه و راحت لم بدی روی صندلی و کلی کیف کنی تا برسی مقصد
نه کسی جات رو تنگ میکنه , نه کسی بهت میگه یه کم برو اونورتر , نه یه آدم دوبله میافته بغل دستت پِرِسِت کنه به در , نه کسی بهت میگه پیاده شو میخوام پیاده شم , نه یه مسافر که کلی ادوکلانِ عرقِ بدن زده میشینه بغل دستت خفت کنه با بوش
بارها امتحان کردم . خیلی باحاله . احساس خوشی داره , آدم کلی خوشحالش میاد!!!
:31:
تجربه ی جالب اینکه معلوم نیست چرا آدم وقتی از همه چیز دل میبره یا ناامید میشه یاد عشق اولش میفته!!! بیچاره عشق اول یه جورایی آچار فرانسه دوران تنهاییای آدماست احساسات پاک و صادقانه و هیجان و شرم ای شرم ای کبود تنها برای مردمک چشم های اوست گر میپرستمت... الان که همه ماشاالله دریده و شریده شدند...
یه تجربه ی دیگه من اینه و به شما توصیه میکنم هیچ حرفی رو دیگه باور نکن و برو... گاهی اوقات مهم نیست که حرفی میشنوی درسته یا غلط فقط باید رفت تا بیشتر نشکنی همینجور که میری به راهت ادامه بده...
سلام
# وقتی اداره و یا جایی میرید که گوشی رو از شما تحویل میگیرن، حتماً باید رسید و یا کلید بگیرید. ( البته اگه نخواید گوشی رو نگه دارید! )
حالا ممکنه بعضی از کمدها قفل نداشته باشن؛ اینجا باید تصمیم بگیرید که چکار کنید! من باشم صبر میکنم تا یه کمد قفل دار خالی بشه و بعد گوشیم رو تحویل بدم. یا اگه کسی همراهتون هست بذارید بیرون بمونه و گوشی رو نگه داره.
صبح جایی رفتم که گوشی رو ازم گرفتن و رسید دادن. گوشی رو هم گذاشتن توی کمدی که در و پیکر نداشت. موقع برگشتن دیدم گوشیم نیست :n04:
چند دقیقه معطل شدیم تا مشخص شد یه نفر برای اینکه مثلاً به مسئول مربوطه بفهمونه مراقب گوشیها باشه، گوشی رو کش رفته بود. بعد هم به دور از چشم طرف به خودم تحویل داد :n13: جلوش هم فیلم بازی کرد که اگه گوشی رو پیدا نکنی باید خسارت بدی
بعدش رفتم یه اداره ی دیگه موقع تحویل گوشی فقط یه کمد بدون قفل مونده بود. منم از ترس چند دقیقه منتظر موندم تا یه ارباب رجوع بیاد و کمد خالی بشه