4 روش برای افزایش بهره هوشی
در سال های اخیر، تستهای مربوط به آزمایش میزان ضریب هوشی افراد،تغییرات شگرفی داشته است. در گذشته تستی گرفته می شد که سن ذهنی شما را بر سن واقعی تان تقسیم کرده و مقسوم علیه را در عدد ۱۰۰ ضرب می کردند؛ اما این روزها حداقل برای بزرگسالان، از منحنی ناقوسی شکل استفاده می کنند.
به هر حال انتقادها و اختلاف های بسیار زیادی بر سر تست های هوش، و نحوه تعیین میزان بهره هوشی افراد وجود دارد؛ اما ما سعی می کنیم که به نوع تست کاری نداشته باشیم و تمرکز اصلی خود را بر روی میزان ضریب هوشی معطوف کنیم.
در این مقاله قصد داریم تا شما را با نحوه ی افزایش میزان بهره هوشی (IQ) آشنا کنم و کاری به انواع مختلف تست هایی که ممکن است در این زمینه از شما گرفته شود، نداریم.
هر چند هیچ گونه تست مشخصی وجود ندارد که به طور استاندارد در همه جای دنیا برای سنجش هوش افراد به کار گرفته شود، ولی امتحاناتی وجود دارند که از طرفی میزان هوش شفاهی و از سوی دیگر میزان توانایی های اجرایی افراد را مورد تحلیل و بررسی قرار می دهند.
در این قسمت از مقیاس هوشی وکسلر (WAIS) که ویژه بزرگسالان می باشد، استفاده کرده ایم و از ۱۴ آزمون مختلف بر روی ۴ مورد که عبارتند از:
آزمون لغات، شباهت سنجی، جا خالی، و استدلال ماتریسی تمرکز کرده ایم.
▪ نکته: در تلاش برای ارتقای IQ شاید دو مرحله اولیه که مربوط به سنجش توانایی های شفاهی افراد هستند، برایتان خیلی راحت تر از دو مورد بعدی که ماهیت اجرایی دارند، باشند. به هر حال هر یک از این مراحل نیازمند دقت و تمرکز بالای داوطلب بوده و برای قدم گذاشتن به مرحله بعدی باید تلاش کنید.
● مرحله ۱
لغات را با صدای بلند تشریح کنید :یکی از خرده آزمون های این بخش، تست دایره ی واژگانی است. در طول این آزمون از افرد می خواهند که در مورد لغاتی که به او ارائه می شود، توضیح دهد. به طور اخص هدف این تست آزمایش این مطلب است که یک نفر تا چه اندازه ای می تواند خود را ابراز کند. از آنجایی که این آزمون بیشتر بر روی دانش های قبلی و تجربیاتی که در گذشته به دست آورده اید تاکید دارد، گفته می شود که هوش شکل گرفته ی شما را می سنجد.
برای تقویت این توانایی می توانید فرهنگ لغت را باز کنید و اولین کلمه ای که به چشمتان خورد را انتخاب کرده و با صدایی کاملاً متعادل در مورد آن برای کسی که در مقابلتان نشسته است، صحبت کنید. به عنوان مثال اگر کتاب را باز کردید و لغتی مثل "قره نی" به چشمتان خورد، ضعیف ترین توضیحی که می توانید از آن داشته باشید "نوعی آلت موسیقی" است. اگر قدری از بهره هوشی بالاتری برخودار باشید، میتوانید بگویید: "نوعی آلت موسیقی مانند نی توخالی است که با هوایی که از دهان خارج می شود، به صدا در می آید. با دمیدن جریان هوا به داخل آن می توان صداهای مختلفی را ایجاد کرد. روزنه هایی که بر روی این آلت موسیقی وجود دارند به ما اجازه می دهند تا صداها را تغییر داده و موسیقی ایجاد کنیم."
شاید این مثالی که در بالا به آن اشاره شد، تا حد زیادی منحصر بفرد باشد، اما نمونه خوبی برای تفهیم این امر بود که چگونه باید به ذات کلمات رسوخ کرد.
● مرحله ۲
▪ ایده گرفتن از اشیاء: این گزینه شبیه سازی نوعی "استدلال انتزاعی شفاهی" است؛ و توانایی شما را در اظهار نظر کردن در مورد مفاهیم مختلف به نمایش می گذارد.
معمولاً باید نوعی رابطه و یا الگوی خاص میان سه شی و یا بیشتر پیدا کرده و بعد شئی را انتخاب کنید که با الگوی اولیه مطابقت داشته باشد.
برای افزایش IQ خود ۱۰ شی را انتخاب کنید. به عنوان مثال: DVD ، فنجان، بالشت، کتاب و غیره. سپس شروع کنید به طور شفاهی در مورد هر یک از آنها صحبت کنید و روی جزئیات گفته های خود دقیق شوید تا به یک حقیقت در مورد آن رسیده و بتوایند از آن ایده ی جدیدی برداشت نمایید. به عنوان مثال:
کپیDVD اولین قسمت حقایق زندگی بر روی زمین در مقابل من قرار دارد.
اولین نسخه DVD حقایق زندگی مقابل من است.
DVD اولین قسمت حقایق زندگی
حقایق زندگی
سریال کمدی
سرگرمی
افکار انتزاعی برای ایجاد ارتباط میان موضوعاتی که ظاهراً هیچ ارتباطی به یکدیگر ندارند، ضروری است. به منظور جمع زدن برخی موارد معین به صورت انتزاعی، شما نیازمند حس استنتاج و قیاس بالایی هستید.
● مرحله ۳
عینیت بخشیدن به مفاهیم انتزاعی : آزمون های جای خالی "ادراک سه بعدی، تجزیه و تحلیل بصری انتزاعی، و حل مسئله" را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهند. در این قسمت فرد را امتحان می کنند که تا چه اندازه می تواند چیزی راکه درک کرده بیان کند.
این مورد را در نظر بگیرید:هیچ کس نمی تواند هوش را تشریح کند؛ این عبارت نمیتواند در بردارنده هیچ گونه مفهوم تفصیلی متداول و دارای چهارچوب از پیش تعیین شده باشد. ما معتقدیم که می توانیم، اما آیا می توان این توانایی را ملموس سازی نمود. از آنجای که در حال حاضر مقابل کامپیوتر نشسته اید اجازه دهید با استفاده از یک مثال کامپیوتری موضوع را برایتان بازتر کنیم؛ به دو صفحه ی وب مجزا فکر کنید: یکی صفحه آرشیو بدون وجود هیچ گونه لینک، و دیگری یک صفحه ی فعال ویکی پیدیا با لینک های چند رسانه ای (hyper links). صفحه آرشیو به درستی می تواند نشانگر تمام چیزهایی باشد که ما در ذهن خود داریم و یاد گرفته ایم ثابت و بدون حرکت و اما هوشی که در ذهن ما وجود دارد می تواند مانند صفحه ی ویکی پیدیا باشد، به صورت اتوماتیک لود شده و از طریق آن می توان با صدها ایده ی دیگر در تماس باقی ماند.
همانطور که از هر صفحه ی اینترنت به راحتی می توانیم به صفحات دیگر رجوع کنیم، در ذهن خود نیز می توانیم در عرض چند ثانیه، ایده های مختلف را مورد تحلیل و بررسی قرار دهم.
در این مثال ما سعی کردیم ادراک خود از عملکرد ذهن را برای شما به عینیت نزدیک کنیم. شما می توایند قضاوت کنید که ما در کار خود موفق بوده ایم یا نه. حالا برای اینکه ضریب هوشی خود را افزایش دهید سعی کنید این کار را خودتان امتحان کنید. در مورد طبیعت، اینترنت و هر چیز دیگری که به ذهنتان می رسد این کار را انجام دهید و به ادراک خود قابلیت ملموس اعطا کنید.
● مرحه ۴
▪ تقارن یابی: استدلال ماتریسی به منظور محاسبه ی "توانایی حل مشکلات به طور غیر شفاهی، استدلال استقرایی و قیاس سه بعدی" می باشد.
در ساخته سینمایی "ذهن زیبا" جان نش "(راسل کرو)" توانایی خارق العاده ای در تقارن یابی برای هر شی در هر موقعیت مکانی دارد. شما هم باید یک چنین تمرینی را آغاز کنید. قدم بزنید و در طی زمانی کمتر از ۱۰ دقیقه شروع کنید به ساختن نوعی حس مرئی از اطراف خود. سعی کنید در هرج و مرج و آشفتگی هایی که در اطرافتان وجود دارد نوعی هماهنگی ایجاد کنید. زاویه ای را که ناودان قدیمی با پیاده رو خیابان می سازد را در نظر بگیرید، ببینید که چگونه شیشه های برف پاک کن اشعه های خورشید را باز تاب می دهند، به فاصله ای که اگر میان برگ های درختان نبود از آنها یک پرده درست می کرد توجه کنید و ...به جای اینکه به آسفالتی که بر روی آن قدم می زنید توجه کنید، به بازتاب نور در آب راکدی که داخل یک گودال کوچک خیابانی ریخته شده، توجه کنید.
الگوهایی که در تست IQ از آن استفاده می شود، نمی تواند به طور آشکارا نشانگر زندگی حقیقی روزمره باشد. البته تا کنون که اینطور نبوده – اما هدف ما فقط افزایش ضریب هوشی شماست و قصد داشتیم تا به شما یاد بدهیم که چگونه میتوانید با دقت و توجه بیشتری به محیط پیرامون خود نگاه کنید و ببینید که چقدر راحت فضای اطرافتان در هر لحظه در حال تغییر و تحول است.
تفاوت های جالب روانشناسی و بیولوژیکی زنان و مردان
● تفاوتهای بیولوژیکی
نـه تـنـها سـاخـتـار مغز زنان و مردان با یکدیگر متفاوت می باشد، بلکه مـردان و زنان از مغزشان بطـرز مــتفاوتی استفاده می کنند. در مغز زنان اتصالات و ارتباطات بیشتری بین دو نیمکره چپ و راست وجود داشـته کـه بـه آنــها این توانایی را می دهد تا از مهارت گفتاری بهتری نسبت به مردان برخوردار باشند. از طرف دیگر در مردان ارتبـاط کمتری بین دو نیمکره مغزشان وجود داشته و به آنها این قابلیت را میدهد تا دارای مهارت بیشتری در استدلالهای انتزاعی و هوش دیداری فضایی باشند.
بیشتر عادات مردان و زنان را می توان توسط نقش آنها در روند تکامل توضیح داد. بـا وجود آنکه شرایط زندگی تغییر کرده باز هم زنان و مردان تمایل دارند از برنامه بیولوژیکی خـود پیـروی کننـد. مـردان قـادر هستـند تــا مسیر حرکت خود را بخاطر بسپارند. زیـرا در گذشته مردان می بـایـست شـکـار خـود را ردیـابـی کـرده و آن را گـرفتــه و بـه خـانــه باز میگرداندند در حالی که زنان دارای دید محیطی بهتری می باشند که بـه آنـها کمک می کند اتفاقات پیرامون مـنـزل خـود را زیـر نـظـر گـرفـتـه و خـطـر در حـال نـزدیـک شدن به خانه را شنـاسایی کنند. مـغز مــردان برای شکار کردن برنامه ریزی شده که حـوزه دید محدود و بـاریـک آنـها را توجـیـه مـی کند امـا مـغـز زنـان قـادر اسـت دامـنـه اطـلاعات وسیـعتری را رمزگشایی کند.
مردان و زنان دارای حس حسادت یکسان بوده اما مردان بهتر می تـوانند این حس را پنهان سازند. نمایان ساختن حس حسادت در زنان احتمالا به همان روحیه ای بر می گردد که در خود احساس ضعف نموده و انتقاد از خود داشته و به دوست داشتنی بودن خود مطمئن نیستند.
مـردان صداهای گوشخراش، دست دادن محکم و رنگ قرمز را ترجیح میدهند. مـردان در حل مسائل فنی بهتر می باشند. زنان دارای گوش تیزتری میباشند و هنـگام صحبت کردن از واژه های بیشتری استفاده می کنند و در تکمـیل و اتـمام وظـایف بطور مستقل بهتر از مردان می باشند.
هنگامی که مردان وارد اطاق می شوند بدنبال راه خروج می گردند، خـطـر احـتمالی را برآورد کرده و راههای گریز را می سنجد. در حالیکه زنان به چهره میهمانان توجه می کنند تا پـی ببرند که میـهمانـان چه کسانی بوده و چه احساسی دارند. مردان قادر می باشند تا اطلاعات را طبقه بندی کرده و در مغزشان ذخیره کنند. زنـان تمایل دارند تا اطلاعات را بارها و بارها در مغزشان مرور کنند. هنگامی که زنان مشکلاتشان را بـا مـردان در میان می گذارند دنبال راه حل نمی گردند آنها تنها نیاز دارند تا فردی به حرفهایشان گوش دهد.
● تفاوتهای روانشناسی
مردان موقعیتها و اوضاع را بطور کلی درک می کنند و تفکر کلی و جـامع دارند در حالی که زنان موضعی می اندیشند و به روی جزئیات و نکات ظریف تمرکز می کنند.
مردان سازنده و خلاق می باشند. آنـهـا ریسک پذیـر بـوده و بـدنبال تجربه های جدید می باشند در حالی که زنان با ارزشترین اطلاعات را برگزیده و آن را به نسل بـعد انتقال می دهند.
مردان در تفکرات و اعمالشان استقلال دارند در حالی که زنـان تـمـایل دارند از عقاید پیشنهادی دیگران پیروی کنند.
ارزیابی زنان از خودشان در سطح پایینتری از مردان می بـاشد. زنـان تـمایل دارند از خودشان انتقاد کنند در حالی که مردان بیشتر از عملکرد خودشان رضایت دارند. و شاید این موضوع به تربیت خانوادگی و فرهنگ رایج مرتبط باشد که سعی دارند دختران خود را بسیار مورد رضایت دیگران و خوشایند اطرافیان رشد دهند. و بیش از آنکه پذیرش بی قید و شرط را به آنان بیاموزند خود انتقادی و عدم رضایت از خود را آموزش می دهند.
مردان و زنان دارای معیارهای متفاوتی برای رضایتمندی در زندگی می باشند. مردان برای شغل مناسب و موفقیت در کارها و زنان به خانواده و فرزندان ارزش قائل می باشند. زنی که از نظر شوهرش پذیرفته و کورد اعتماد است نگرش های مثبتی به خود دارد و بخش عظیمی از اهداف او را روابط خوب و دوستانه با اطرافیان تشکیل می دهد .
مردان نیاز مبرمی دارند تـا بـه اهـدافشـان جـامـه عـمـل بـپـوشانـند اما زنان رابطه با دیگران را در درجه نخست اهمیت قرار می دهند.
هنگامی که زنان مشکلاتشان را بـا مـردان در میان می گذارند دنبال راه حل نمی گردند آنها تنها نیاز دارند تا فردی به حرفهایشان گوش دهد.
مردان دو برابر زنان بیمار می شوند البته زنان نیـز بـیشتر بـه سـلامتـی خود اهمیت می دهند.
زنان درد و کار یکنواخت را بهتر از مردان تحمل می کنند.
بر خلاف تصور عام مردان بیـشتر از زنـان حـرف زده و بیشـتر سـخنــان دیگران را قطع می کنند.
مردان و زنان دارای حس حسادت یکسان بوده اما مردان بهتر می تـوانند این حس را پنهان سازند. نمایان ساختن حس حسادت در زنان احتمالا به همان روحیه ای بر می گردد که در خود احساس ضعف نموده و انتقاد از خود داشته و به دوست داشتنی بودن خود مطمئن نیستند.
چگونه انرژی منفی را از خود دور کنیم؟
تعریف انرژی منفی با اصطلاحات علمی سخت است ولی مسلما هر کسی آن را تجربه کرده است.
این بدان مفهوم نیست که آنها بد یا منفی هستند ولی به این معناست که آنها با منبع درونی انرژی مثبت شان قطع رابطه کرده اند!شاید شما تجربه رفتن به جایی یا بودن با افرادی را دارید که باعث می شوند احساس بدی پیدا کنید؛ احتمالا احساس خستگی بکنید.
گرچه سخت است علت دقیق ناراحتی تان را معلوم کنید ولی به هر حال آن را احساس می کنید. در عوض، امکان دارد شما در کنار بعضی افراد خودبه خود احساس بهتربودن و داشتن آرامش بیشتر بکنید.
این تجربیات اتفاقی نیست؛ اینها نتیجه تبادل مشخص انرژی است. وقتی شخصی انرژی کمی دارد، فقط بودن با فرد دارای انرژی زیاد به او نیرو می دهد، در عین حال از انرژی خود آن شخص اندکی کاسته می شود. انتقال انرژی از شخصی به شخص دیگر موجب برقراری تعادل و توازن می شود.
مثلا اگر شما احساس خوبی دارید و با کسی که احساس بدی دارد ارتباط برقرار می کنید، بعد از مدتی آن فرد احساس بهتری پیدا می کند و احساس خوب شما کمتر خواهد شد. ممکن است این تغییر را خود احساس نکنید ولی طی چند ساعت یا چند روز متوجه می شوید که احساس خوبی ندارید. درک این تشابه به توضیح تبادل انرژی مثبت و منفی که همیشه در جریان است، بیشتر کمک می کند.
● وقتی منفی بافی می کنیم چه اتفاقی می افتد
هرچه بیشتر منفی بافی می کنیم و راهی هم برای رهاساختن آن نمی یابیم انرژی خود را راکد نگه می داریم.
وقتی درگیر منفی بافی می شویم ممکن است سعی کنیم اعتماد و اطمینان داشته باشیم ولی وقتی دست به کاری خطیر می زنیم، همچنان دستخوش اضطراب و سردرگمی می شویم؛ بدین ترتیب اعتمادبه نفس ما زائل شده است. ما آرزوی درونی مان را برای فعالیت بیشتر و پیشرفت کردن احساس می کنیم ولی متوجه می شویم عقب نگه داشته شده ایم.
اما وقتی درگیر منفی بافی می شویم، شاید دلمان بخواهد شاد باشیم ولی احساس می کنیم که با افسردگی و تأسف خوردن برای خود، بیشتر در خود غرق می شویم. لذت ما کم می شود و احساس می کنیم میل درونی مان شادبودن است اما آن را نمی یابیم. این فرایند در افرادی با حساسیت کمتر که از کمبودهای خود بی اطلاع هستند، متفاوت است. آنها تاحدودی شاد هستند ولی این افراد از دیرباز مفهوم لذت بردن های واقعی را از بین برده اند.
فراموش نکنیم وقتی منفی بافی می کنیم ممکن است بخواهیم نسبت به خودمان احساس خوبی داشته باشیم ولی هنوز گرفتار احساس گناه و بی ارزشی هستیم. ما نمی توانیم خلوص، معصومیت و خوبی را که حاصل آن است احساس کنیم.
ما به خاطر اشتباهات گذشته مان احساس تباهی و بیهودگی می کنیم و نمی توانیم خودمان را ببخشیم. در نتیجه احساس می کنیم در قبال دیگران مسئول هستیم. اگر هنگام کودکی برای اشتباهاتمان تنبیه می شدیم ممکن است خودمان هم مجازات کردن مان را ادامه دهیم.
روح های حساس، منفی گرایی دیگران را به درون خود می کشند چون آنها بیشتر در معرض خطر هستند. منفی گرایی که آنها احساس می کنند ترکیبی از منفی بافی های خودشان همراه با منفی بافی های دیگران است. آنها مانند اسفنج به هر جا که می روند منفی بودن و احساسات منفی دیگران را به درون خود می کشند.
اما چیزی که به دیگران اجازه می دهد حساسیت کمتری داشته باشند توانایی فرونشاندن احساسات است. بعضی افراد هنگام عصبانیت نیاز ندارند احساسات شان را مورد بررسی قرار دهند تا به احساس بهتری برسند. این افراد فقط می خواهند احساسات شان را انکار کنند یا نپذیرند و سرانجام به راه خودشان بروند. این روش برای افرادی که حساسیت کمتری دارند مفید است ولی برای کسانی که حساس ترند نمی تواند مفید واقع شود.
در واقع افراد، منفی گرایی خود را سرکوب می کنند، آنها نه تنها این احساس شان را به دیگران منتقل می کنند بلکه منفی گرایی کمتری را از جهان جذب می کنند.
● تبادل انرژی
افراد حساس کسانی هستند که انرژی منفی بیشتری جذب می کنند. مگر اینکه خودشان از حساسیت شان به نوعی کم کنند. این افراد بسیار تأثیرپذیر هستند و اغلب زود مریض می شوند و نسبت به خودشان احساس منفی دارند.
در واقع بیش از حد خوردن یکی از راه های کم کردن حساسیت مان یا زائل ساختن احساساتمان است. وقتی افراد گرفتار هر یک از موانع موفقیت شخصی هستند، اغلب با انرژی مثبت خود واقعی شان قطع ارتباط می کنند و به جای آن انرژی منفی به بیرون می فرستند.
بعضی ها به دلیل نوع زندگی شان، دوستانشان و طرز فکرشان، انرژی منفی منتشر می کنند. این افراد ممکن است در تمام مدت یا بعضی اوقات این انرژی منفی را منتشر کنند اما افرادی که با طبیعت واقعی خود بیشتر در تماس هستند، خودبه خود انرژی مثبت منتشر می کنند. بودن در کنار این افراد حال شما را عملا بهتر می کند، به همین دلیل است که ما به سوی افراد موفق کشیده می شویم.
● تخلیه انرژی منفی
نخستین گام در فرا گرفتن فرایند تخلیه انرژی منفی، رسیدن به آرامش بیشتر و مراقبه و برقراری تعادل است. درست همانطور که شما توانایی جذب انرژی توسط نوک انگشتانتان را در مراقبه دارید، قدرت بیرون فرستادن آن را هم دارید.
دومین گام برای بیرون فرستادن انرژی منفی، فرستادن انرژی منفی به جایی است که صدمه ای به آن نمی زند. انرژی منفی توسط طبیعت جذب می شود و صدمه ای به آن نمی زند. به همین دلیل است هنگامی که گرفتار استرس یا اضطراب هستید، با رفتن به گردش در جنگل یا طبیعت خودبه خود به آرامش بیشتری دست پیدا می کنید. همچنین با توجه به همین موضوع بعضی افراد از رفتن کنار دریا یا درازکشیدن در آفتاب، لذت می برند. عوامل طبیعی با جذب انرژی منفی، انرژی مثبت منتشر می کنند.
گیاهان، گل ها و درختان معمولا بهترین هدف برای تخلیه انرژی هستند. برای اغلب افراد گل ها بسیار قدرتمند هستند و می توانند به بهبود حال آنها کمک کنند.
اکنون می توانیم درک کنیم که چرا افراد از دریافت گل به عنوان هدیه خوشحال می شوند یا چرا وقتی می خواهیم به کسی ابراز علاقه کنیم به او گل هدیه می دهیم. وقتی شخصی گلی را به عنوان هدیه دریافت می کند، آن گل به او کمک می کند تا احساسات منفی خود را رها کند و به حس بهتری دست یابد.
محل دیگر برای تخلیه انرژی منفی ظرف پر آب، وان حمام، استخر، حوض یا دریاچه است.
هرچه حجم آب بیشتر باشد قدرت تخلیه انرژی هم بیشتر است. آب، انرژی منفی را جذب می کند؛ برای حفظ جریان انرژی و استفاده از مراقبه و مدیتیشن منظم، مهم است روزانه ۸ تا ۱۰ لیوان آب بنوشید.
آتش عنصر نیرومند دیگری از طبیعت است که ما می توانیم برای تخلیه انرژی منفی خود از آن استفاده کنیم. به اوقات خوشی فکر کنید که می توانید دور یک آتش جمع شوید و داستان های مختلف تعریف کنید.
آتش قادر است انرژی منفی را از ما دریافت کند؛ بنابراین برای دورشدن از انرژی منفی می توانیم از آن استفاده کنیم.
این آگاهی مهم درباره انرژی می تواند به راحتی اشتباه فهمیده شود؛ مثلا ممکن است شخصی از بودن در کنار افرادی با انرژی منفی یا سرزنش کردن دیگران برای مشکلات، مضطرب شود.
اگر شما انرژی مثبت زیادی دارید، گرفتن انرژی منفی بخش اجتناب ناپذیر زندگی است. شما نمی توانید از آن فرار کنید. به جای اینکه درصدد اجتناب کردن از انرژی منفی باشیم، فقط نیاز داریم برای تخلیه کردن و رهایی یافتن از آن مصمم باشیم.
این تبادل طبیعی انرژی بسیار شبیه وضع هوا در طبیعت است. یک سیستم فشار ضعیف همیشه یک سیستم فشار قوی را جذب می کند. جریان هوای گرم همواره در یک اتاق سرد بالا می رود. اگر خانه شما گرم و راحت است و پنجره ها دو جداره نیستند، در زمستان جریان هوای سرد را خواهید داشت و گرمای درون تحت تأثیر سرمای بیرون قرار خواهد گرفت؛ حتی اگر دست تان را به پنجره نزدیک کنید، جریان هوا ر احساس می کنید. طبیعت همیشه در جست وجوی تعادل است. به همان صورت، وقتی که شما انرژی مثبت زیادی دارید، انرژی منفی را هم جذب می کنید.
رمز موفقیت شخصی این است که با شارژ مجدد می توانید ادامه دهید و سپس انرژی منفی را که جذب می کنید تخلیه کنید. کوشش برای اجتناب از انرژی منفی در صورتی مهم است که خسته و بیمار هستید. ولی اگر هر روز با مراقبه و مدیتیشن و دریافت آرامش و رهایی به هر طریقی که خود سراغ دارید، خود را تقویت سازید و سپس عشق خود را با اطرافیان تقسیم کنید، بیشترین رضایت خاطر را خواهید داشت. همچنان که قدرت تان را برای جذب انرژی مثبت و تخلیه انرژی منفی تقویت می کنید، مقابله با چشمان منفی گرا شما را نیرومند می سازد.
روانشناسی جالب درباره ی خواب دیدن
همه ما تقریبا یک سوم از زندگی مان را در خواب به سر می بریم. اما این قدر که از واقعیت های بیداری مان آگاهی داریم، از خواب مان کمتر می دانیم. دکتر حسین ابراهیمی مقدم، روان شناس و مدرس دانشگاه، با ظرایف و دقایق این دنیای راز آلود ما را بیشتر آشنا می کند ...
آقای دکتر! آیا این درست است که مغز ما در هنگام خواب استراحت می کند؟
واقعیت این است که مغز ما در دوره هایی از خواب حتی از زمان بیداری هم فعال تر است! لذا اینکه گفته شود در هنگام خواب مغز استراحت می کند، اصلا باور درستی نیست!
در انسان، هنگام تولد، مدت خواب حداکثر میزان خود را دارد و بین ۲۰ تا ۲۲ ساعت در شبانه روز است، سپس به تدریج از میزان آن کاسته می شود و در هنگام بلوغ به کمی بیش از ۸ ساعت می رسد. متوسط مقدار خواب در بزرگسالان ۵/۷ ساعت است. البته اختلافات انفرادی زیادی نیز در نیاز به خواب و مدت آن مشاهده می شود.
● مکانیزم عصبی به خواب رفتن چیست؟
در هنگام خواب به تدریج از سطح هوشیاری کاسته می شود. سطح هوشیاری با فعالیت نورون های کورتکس مخ مربوط است. فعالیت نورون های کورتکس هم به نوبه خود تحت تاثیر پیام های تحریک کننده و باز دارنده ای قرار دارد که از تشکیلات مشبک به کورتکس می رسد. ضمنا در هنگام خواب سیناپس های بازدارنده ای که به خصوص از تشکیلات مشبک، پل مغز و بصل النخاع سرچشمه می گیرند و انتقال دهنده شیمیایی آنها سرتونین است،به کار می افتند. به همین جهت است که در هنگام خواب به سروتونین مغز افزوده می شود و اگر در مغز جانوران بیدار هم سروتونین تزریق کنیم به خواب می روند.
● خواب چه آثاری دارد؟
برای جواب به این سوال اجازه بدهید ابتدا مثالی مطرح کنم. فرض بفرمایید که شما پشت فرمان خودروی خود نشسته و استارت می زنید. چه اتفاقی می افتد؟ انرژی از باتری برای روشن شدن ماشین بسیج می شود و خودرو شما روشن می شود. اگر اعمالی از این دست مثل روشن شدن خودرو، استفاده از کولر یا روشن کردن چراغ ها و برف پاک کن را در نظر بگیریم، متوجه می شویم که باید خیلی زود باتری خودرو خالی و شارژ شود ولی واقعیت این است که دینام خودرو وظیفه شارژ دوباره باتری را به عهده دارد و تا وقتی دینام سالم است باتری شما به راحتی خالی می کند و خودروی شما خوب استارت می زند ولی اگر دینام خراب باشد،مشکلات شروع می شود.در بدن ما هم خواب نقش همان دینام را بازی می کند و باعث می شود پرانرژی باشیم. قطعا با کسانی برخورد کرده اید که صبح ها برای انجام امور انرژی لازم را ندارند یا افراد افسرده ای که انگیزه انجام فعالیت را ندارند، معمولا کم انرژی هستند و به طور عمده مشکل خواب دارند یا به عبارتی خوب شارژ نمی شوند.
● این شارژی که شما می گویید بدنی است یا روانی؟
خب، خواب مراحل متعددی دارد که توضیح آن از حوصله این مقاله خارج است ولی به طور کلی ۲ نوع خواب داریم: REM و NonREM. مرحله REM زمانی اتفاق که می افتد که همان طور که فرد خوابیده و چشم ها بسته اند ولی چشم در چشم خانه (حدقه) حرکت می کند، حتی با چشم غیر مسلح هم می توان دید که چشم فردی که خوابیده حرکت می کند. اگر فرد را در این مرحله از خواب بیدار کنیم، به طور عمده گزارش می دهد که داشته خواب می دیده است. این مرحله بیشتر شارژ روانی بدن را در پی دارد. درمرحله دیگر خواب یا NonREM یعنی خوابی که چشم ها حرکتی ندارند، فرد کمتر گزارش خواب دیدن را دارد.این مرحله بیشتر شارژ بدنی را بر عهده دارد.
● کدام خواب مهم تر است؟
البته هر دو مهم هستند ولی پژوهش هایی که انجام داده ایم نشان داده است که محرومیت از خواب REM تاثیرات و پیامدهای ناگوارتری را در پی داشته است.در آزمایشی روی یک استخر آب جزایر کوچکی درست کردیم که روی هر یک گربه ای می توانست به صورت ایستاده قرار بگیرد ولی جای کافی برای دراز کشیدن نداشت. لازم به یادآوری است که گربه ها می توانند به صورت ایستاده در خواب NonREM باشند ولی به محض رفتن به خواب REM به آب افتاده و بیدار شدند. در چنین گربه های خانگی که از خواب REM محروم شدند به سرعت نشانه های بیماری های روان تنی، لاغری، بی اشتهایی و تحریک پذیری غیرعادی ظاهر شد و این گربه های دست آموز خانگی به گربه های وحشی تبدیل شدند.اگر آزمایش ادامه یابد گربه ها بر اثر لاغری شدید می میرند. در پژوهش دیگری که روی عده ای داوطلب انجام شده با محروم ساختن آنها از خواب REM و مقایسه آنها با افراد دیگری که از خواب NonREM محروم می شدند نشان داد که در افرادی که از خواب REM محروم شده بودند
به تدریج نشانه های بیماری های روان تنی همراه با بی اشتهایی، تحریک پذیری غیرعادی و اختلالات دستگاه گردش خون و گوارش و نشانه های اسکیزویید مانند بی توجهی به محیط به وجود آمد، مسلما ادامه آزمایش غیراخلاقی بود!
پس همان طور که می بینید حذف یا محرومیت از خواب مخصوصا خواب REM به سرعت اختلالاتی را به وجود می آورد و مقاومت کامل در برابر بی خوابی کامل، حداکثر ۶ روز است! بنابراین مقاومت انسان در برابر بی خوابی کمتر از مقاومت در برابر بی غذایی است!
● چرا خواب REM این قدر مهم است؟
ببینید؛ در خواب REM ما خواب می بینیم و خواب دیدن در روان شناسی از اهمیت زیادی برخوردار است. ما معتقدیم که خواب حل تعارض های دوران گذشته فرد است.لذا فرد در خواب و با خواب دیدن سعی در تنظیم و تعدیل مسایل فکری، روحی، تعارضات و مشکلات خود دارد. به همین خاطر است که تعبیر خواب در روان شناسی از اهمیت خاصی برخوردار است. البته تعبیر خواب روان شناسی با تعبیر خواب یک معبر خواب گذاری، فرق دارد چرا که بعد از خواب گذاری قصد پیش گویی آینده فرد را از روی خواب او دارد ولی یک روان شناس از روی تعبیر خواب به ریشه های برخی ناکامی ها و تعارض های زندگی گذشته فرد پی می برد و به عبارتی شخصیت فرد را مورد بررسی قرار می دهد.
● بین خواب دیدن زن و مرد هم تفاوتی وجود دارد؟
بله؛ به عنوان مثال، فرض بفرمایید که بین خواب زن ها و مردها تفاوت هایی وجود دارد؛ مثلا خانم ها بیشتر خواب های سریالی می بینند! حتی در یک شب چند قسمت خواب و یا در چند شب پشت سر هم دنباله خواب های قبلی خود را بیشتر می بینند و البته از این بابت خوشبخت ترند چرا که مردها معمولا خواب های یک قسمتی می بینند و متاسفانه در این خواب های کوتاه عمدتا به ناکامی هم می رسند و حتی در خواب هم به خواسته خود دست نمی یابند!
● آیا می توان ادعا کرد که از روی خواب می توانیم به شخصیت افراد پی ببریم؟
البته جواب صریح به این سوال کمی سخت است ولی می توان گفت که از روی خواب می توان به مشکلات و دغدغه هایی که فرد با آنها درگیر بوده است پی برد. بالطبع مشکلات فرد، نوع زندگی، سبک شناختی و شیوه کنار آمدن با مسایل را مشخص می کند. مثلا فرض بفرمایید عده ای از برخی خواب های تکراری گله دارند. احتمالا این افراد تعارض حل نشده ای دارند که به کرات در خواب خود را نشان می دهدیا افراد افسرده بیشتر خواب مرده، قبرستان، تاریکی و... می بینند. برعکس افراد شنگول خواب هایی با زمینه های جنسی یا شهوانی بیشتر می بینند. اگر فردی خواب بسیار در هم بر هم و به هم ریخته ای ببیند نشان دهنده فکر بسیار به هم ریخته و نامنظم اوست. معمولا وسواسی ها خواب را با جزییات ریز می بینند و با همان جزییات هم تعریف می کنند. پس می بینند که تا حدی می توان به دنیای درونی فرد پی ببرد.
● پس تعبیر خواب روان شناسی نباید کار سختی باشد؟
دقیقا بر عکس؛ بسیار سخت است، چرا که کار به همین جا ختم نمی شود! مثلا از طرفی برخی خواب ها معنای سمبولیک یا نمادین دارند. به عبارتی دیدن یک چیز خاص در خواب می تواند معنای چیز دیگری را بدهد. مثلا دیدن برگ درخت یا کاغذ می تواند نشانه ای از زنانگی تلقی شود.برخی خواب ها را هم خیلی ارزشمند تلقی نمی کنیم. مثلا فرض کنید خواب هایی که با شرایط لحظه ای و گذرای فرد در ارتباط است؛ مثلا من مراجعی داشتم که تعریف می کرد که خواب می دیده در سرمای قطب اسیر است و وقتی با لرز و سرما از خواب می پرد متوجه می شود که در سرمای زمستان پنجره اتاق بازمانده و سرمای سختی وارد اتاق شده است. مسلما این خواب ها خیلی ارزش تفسیری ندارند.
● چرا در زمان های معینی بیداریم و در زمان های دیگر، خواب؟
مدلی تحت عنوان مدل پردازش متضاد خواب و بیداری این پدیده را توضیح می دهد. مطابق این مدل دو فرآیند متضاد در مغز بر تمایل آن برای به خواب رفتن یا بیدار ماندن زمان می رانند.
این دو فرآیند عبارت اند از سایق اعتدالی خواب (حالت هایی که در جاندار وجود دارد و جاندار را به طرف آن سوق می دهد مانند سایق تشنگی) و فرآیند بیدار باش ساعت مدار.
سایق (سوق دهنده) اعتدالی خواب فرآیندی شناختی است که می کوشد مقدار خواب لازم برای داشتن سطح پایداری از بیدار باش در طول روز را تامین کند. این سایق در تمام طول شب فعال است ولی در طول روز هم عمل می کند. در سراسر روز نیاز به خوابیدن دم به دم شکل می گیرد. اگر شب قبل خیلی کم خوابیده باشیم، در طول روز تمایل قابل توجهی برای به خواب رفتن خواهیم داشت.
فرآیند بیدار باش ساعت مدار فرآیندی در مغز است که باعث می شود هر روز در زمان معینی از خواب بیدار شویم. این فرآیند تحت کنترل ساعت زیستی است و چرخه های شبانه روزی ۲۴ ساعته را در کنترل دارد. از تعامل این دو فرآیند متضاد چرخه روزانه خواب و بیداری ما به وجود می آید. خواب یا بیدار بودن ما در هر لحظه به قدرت این دو فرآیند نسبت به هم بستگی دارد. در طول روز فرآیند بیدار باش ساعت مدار معمولا بر سایق خواب غلبه دارد ولی از سرشب به بعد با بیشتر شدن قدرت عزم خوابیدن، گوش به زنگی و بیدار باش ما رو به کاهش می گذارد. در اواخر شب ساعت زیستی ما را به خواب دعوت می کند.
● آیا می توانیم محتوای رویاهای خودمان را کنترل کنیم؟
روان شناسان نشان داده اند که امکان کنترل محتوای رویا تا حدودی وجود دارد. به این صورت که محیط آنها را عوض می کردند یا به افراد، پیش از خواب القاهایی می کردند و بعد محتوای رویاهایی را که در پی آن به وجود می آمد، تحلیل می کردند.
در یک مطالعه، پژوهشگران تاثیر زدن عینکی با شیشه های قرمز به مدت چند ساعت پیش از خواب را آزمایش کردند. گرچه پژوهشگران هیچ گونه القای واقعی صورت نداده بودند و شرکت کنندگان نیز هدف آزمایش را نمی دانستند، گزارش بسیاری از شرکت کنندگان حاکی از آن بود که محتوای دیداری رویای شان ته رنگ قرمزی داشت.
آزمایش هم در مورد تاثیر تلقین آشکار پیش از رویا انجام شد: از شرکت کنندگان خواستند تا سعی کنند در مورد آن ویژگی شخصیتی که دوست دارند از آن آنها باشد، رویایی ببینند. بیشتر آنها لااقل یک رویا دیده بودند که می شد صفت محبوب شان را در آن تشخیص داد. با وجود این یافته ها در بیشتر مطالعات شواهد چندانی دال بر اینکه محتوای رویا را بتوان واقعا کنترل کرد، به چشم نمی خورد.
هوش هیجانی و مدیریت رفتار اجتماعی
هوش یکی از مهمترین سازه های فرضی است که از زمان مطرح شدن آن توسط آلفرد بینه در اویل قرن بیستم همواره برای تبیین موفقیت شغلی و کارایی به کار رفته است. امروزه محققان علوم رفتاری دو صورت هوش عقلانی و هیجانی را ارائه می دهند. که این در واقع تقابل دو بعد رفتاری انسان به نام های احساس و منطق می باشد. امام علی(ع) می فرمایند: «به هنگام خشم نه تنبیه، نه تصمیم و نه دستور». این فرمایش بر کنترل رفتار و احساسات در هنگام هیجانات تأکید دارد.
● مفهوم هوش هیجانی (عاطفی)
هوش هیجانی، یعنی به جای اینکه فقط منطق در تصمیم گیری ها مؤثّر باشد، از احساسات هم استفاده کنیم. در مورد هوش عقلانی و مزایای آن بسیار سخن گفته شده است. اما هوش عاطفی اصطلاحی است که در مورد آن کمتر شنیده ایم. در حالی که اثرات آن بر رفتار انسان فراوان و شگفت انگیز است. هوش عاطفی همچنین نقش موثری در آرامش انسان دارد. هوش عاطفی توانایی برای مدیریت اضطراب و کنترل تنش ها و انگیزه، امیدواری و خوشبینی در مواجهه با موانع در راه رسیدن به هدف است. در واقع این هوش عاطفی است که می تواند هوش عقلانی را به کار گیرد و در جهت مقصودش به پیش ببرد. شاید تا کنون افراد باهوش زیادی را دیده باشید که نه در شغل و کارشان و نه در روابط خانوادگی و روابط بین فردیشان و نه در تفریح و عشق ورزیدنشان و ... موفقیتی حاصل نکرده اند. و کسانی را هم می شناسیم که علی رغم اینکه از هوش سرشاری برخوردار نیستند زندگی آرام و موفقی داشته اند و حتی به سطوح بالای موقعیت ها اجتماعی دست یافته اند.
● هوش هیجانی در گذر زمان
ارسطو اولین کسی بود که دو واژه احساس و منطق را درکنار هم قرار داد. او مثال می زند: "عصبانی شدن آسان است، اما عصبانی شدن نسبت به فردی به صورت درست، تا حد معقول و درست در زمان درست و به دلیل درست، کاری ساده نیست."هوش عاطفی زمانی مورد توجه قرار گرفت که دنیل گولمن در سال ۱۹۹۵ کتاب خود را با عنوان " چرا هوش عاطفی می تواند مهمتر از IQ باشد؟ " به چاپ رساند.تا نزدیک به صد سال پس از ظهور علم روان شناسی، روان شناس ها وقتی که از "هوش" حرف می زدند، منظورشان هوش منطقی بود. آنها روز به روز، تست های هوششان را پیشرفته تر می کردند تا چیزی که به عنوان IQ (بهره هوشی) از آن در می آوردند، دقیق تر و دقیق تر باشد. آنها می گفتند که هر چه بهره هوشی بالاتری داشته باشید، موفّقیت بالاتری کسب می کنید؛ امّا تجربه عموم مردم، چیزهای دیگری می گفت. IQ در بهترین حالت، می توانست موفّقیت تحصیلی یک نفر را تضمین کند. چه قدر آدم، دور و بر ما هستند که بهره هوشی چندان بالایی ندارند، امّا بسیار آدم های موفّقی هستند! آنها از چه هوشی برای پیش بردن کارهایشان استفاده می کنند؟ این سئوالی بود که در نهایت، در دهه ۱۹۹۰ میلادی، ذهن روان شناسان را هم مشغول خودش کرد. پیتر سالووی، اوّلین نفری بود که اصطلاح هوش هیجانی» EQ را برای ویژگی این آدم ها به کار برد؛ اصطلاحی که رابطه تنگاتنگی با "شادکامی" و "خوشبینی" داشت.
● مهارت های هوش عاطفی
هوش عاطفی مجموعه ای از مهارت ها در ارتباط با مواردی از قبیل؛ شناخت احساس خود، کنترل احساس خود، بر انگیختن و به هیجان آوردن خود، شناخت احساسات دیگران و تنظیم روابط با دیگران می باشد. هر کدام از شاخصهای پنج گانه فوق مباحث عمده ای در روانشناسی کاربردی و وروانشناسی علمی دارد. برای سال های متمادی تصور بر این بود که" IQ" یا ضریب هوشی نماینده میزان موفقیت افراد است. اما در دهه اخیر محققان در یافتند که IQ تنها شاخص ارزیابی موفقیت یک فرد نیست. آنها در حال حاضر مشغول تحقیق درباره" EQ" یا "هوش عاطفی" هستند. درابتدای پیدایش این سازه، روانشناسان بیشتر بر روی جنبه های شناختی همانند حافظه و حل مسئله تاکید می کردند . اما خیلی زود دریافتند که جنبه های غیر شناختی مانند عوامل عاطفی و اجتماعی نیز دارای اهمیت زیادی هستند. بعضی پژوهشگران بر این عقیده اند کهIQ در خوشبینانه ترین حالت ۱۰ الی ۲۵ درصد از واریانس متغیر عملکرد را تبیین می کند.هوش عاطفی یا هوش اجتماعی شامل ۴ مهارت درارتباط با خود، دیگران، آگاهی و اقدام است. که با ترکیب این ها, مؤلفه های بنیادی هوش عاطفی به دست می آید .
بحث برانگیزترین حوزه ای که مبحث هوش عاطفی در آن وارد شده، حوزه مدیریت و مباحث سازمانی است. تحقیقات نشان می دهد هوش عاطفی در سازمان و مخصوصاً در حوزه مدیریت، اهمیتی فراتر از هوش منطقی یافته است. محققان دریافتند در محیط کار یعنی محیطی که اغلب به عقل توجه می شود تا قلب و احساسات نه تنها مدیران و روسای شرکت ها نیازمند هوش عاطفی هستند، بلکه هر کسی که در سازمان کار می کند، نیازمند هوش عاطفی است.اما هر چه در سازمان به سمت سطوح بالاتر می رویم، اهمیت هوش عاطفی در مقایسه با هوش عقلی، افزایش می یابد.
● چگونگی توسعه و پرورش هوش هیجانی
اکثر مهارت ها بر اثر تعلیم و تربیت توسعه می یابد. هوش هیجانی به وسیله رشد مهارت های هیجانی خاص قابل توسعه است. هوش هیجانی مفهومی، قابل یادگیری است. بر خلاف بهره هوشی که در طول زندگی سطح آن تقریباً ثابت است، هوش هیجانی را می توان افزایش داد. قبل از هر چیز انسان باید در باره احساسات و هیجانات اطلاعات بیشتری پیدا کنند و در باره انواع هیجان مثل شادی و غم، شجاعت و ترس، صبر و بی حوصلگی، عشق و تنفر و.... اطلاعات سازنده ای داشته باشد. با ایجاد یک محیط امن عاطفی می توان با آزادی در باره احساسات سخن گفت. آموزش مهارت های اجتماعی ار راه های افزایش هوش هیجانی است. این آموزش شامل برنامه کنترل خشم وعصبانیت، همدلی، پی بردن به تفاوت ها و شباهت های مردم، حل مسائل و مشکلات، برقراری ارتباط موثر، ارزیابی خطرات، تصمیم گیری، تقویت روحیه افراد گروه، ابتکار و مدیریت تغییر، استفاده از روشهای گوناگون برای متقاعد کردن دیگران و ... است.
روان شناسانی که از هوش هیجانی، به عنوان مهم ترین عامل موفّقیت فردی دفاع می کنند، معتقدند که این نوع از هوش، اکتسابی است و می توان آن را پرورش داد. آنها راه های مختلفی را برای پرورش هوش هیجانی بدین شرح پیشنهاد می کنند؛ تشکیل گروه های دوستانه (به منظور شناخت احساسات خودش و دیگران)، تمرین حل یک یا چند مشکل، شناخت احساسات از طریق ادبیات و سینما، تنظیم احساسات بوسیله نوشتن( نوشتن، هم نوعی تخلیه هیجانی است و هم نوعی تنظیم هیجان) و قاطعیتِ محترمانه(در عین اینکه احترام دیگران را داریم، از حقّ خودمان هم دفاع کنیم).
● تجلی هوش هیجانی در ارتباطات
هوش هیجانی می تواند زمینه ای مناسب برای ساختن محیطی مطلوب برای یادگیری و برقراری ارتباط موثر باشد. تا به وسیله آن آزادانه نیازها و انتظارات خود را برای کسب حمایت از سوی دیگران ابراز کنیم. این امر ابزاری مطمئن برای بهبود ارتقای کیفیت زندگی محسوب می شود که در نهایت جامعه نیز از آن بهره مند می شود. اصولاً هوش هیجانی در ارتباطات تجلی می یابد. این ارتباطات از سویی حوزه درون فردی (ارتباط فرد با خود) و از طرف دیگر قلمرو میان فردی (ارتباط فرد با دیگران) را دربرمی گیرند. در قلمرو فردی، هوش هیجانی به قابلیت ها، شایستگی ها و توانمندی هایی می پردازد که ارتباط فرد با خود را تنظیم می کنند. در این حوزه با ویژگیهایی، مانند: آگاهی به خود، اعتماد به نفس، مدیریت هیجان ها و ابتکار عمل سروکار داریم. در قلمرو اجتماعی، هوش هیجانی به قابلیت هایی می پردازد که ارتباط فرد با دیگران را سامان می بخشند، ویژگی هایی، مانند: همدلی، آگاهی سازمانی، مدیریت تضاد و تعارض، کارگروهی، نفوذ، پرورش دیگران و ارتباط موفق با دیگران، که در این حوزه قرار می گیرند.
● سخن پایانی
اگرچه انسان ها با ویژگی های گوناگون به دنیا می آیند و چگونگی برخورد آن ها با مسائلی از قبیبل؛ برخوردهای اجتماعی، اشتیاق خجالت و غیره متفاوت است، اما هوش عاطفی کمک می کند تا انسان بر روی قابلیت های خاص عاطفی و یا عدم وجود آنها مطالعه کرده و خود را برای رویارویی با جامعه بیرونی آماده کند. اولین قدم برای افزایش هوش عاطفی، خودآگاهی است. خودآگاهی یعنی شما چه احساسی دارید و چرا دچار آن احساس شده اید. اگرچه ممکن است این کار در بدو امر برای بعضی از افراد مشکل باشد، اما زمانی که فرد شروع به درک خود می کند، می تواند دیگر مهارت های احساسی اش را نیز توسعه دهد و در نهایت به هوش عاطفی بالایی دست یابد. هدف از تقویت هوش عاطفی، آگاهی از احساسات و تربیت آنها برای غلبه بر موانع زندگی است. هوش هیجانی عامل مهمی در ایجاد تغییرات اساسی در زندگی است. از آنجا که هوش هیجانی مجموعه ای از مهارتهاست که اغلب آنها از راه آموزش قابل یادگیری و تقویت هستند، تعجب نداردکه مدارس را به عنوان مکان اصلی پرورش و ارتقای هوش هیجانی درنظر بگیریم.
روانشناسی رابطه بین گروه خونی و شخصیت
به نظر می رسد که در طی اعصار به تدریج این حالات و عوامل مربوط به ساختمان درونی و فکری انسان در ژن های بدن ذخیره شده و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود.
بهترین راه درمان استرس در افراد این گروه استفاده از ورزش یوگا است.
در تاریخ پزشکی آمده است فرزندانی که به محض تولد از مادر خود جدا شده و به نقاط دوردستی برده شده اند ولی بعد از سی یا چهل سال این مادر و فرزند در کنار هم قرار گرفته اند،ملاحظه شده که بسیاری از صفات از مادر به فرزند منتقل شده و تعداد زیادی از خصایص مربوط به شخصیت مادر در فرزند خودنمایی می کرده است.یعنی محیط نتوانسته است این خصوصیات را در فرزند تغییر دهد. آنچه مسلم است گروه خونی، در ساخت شخصیت ما نقش بسیار مؤثری دارد و این مسئله برای دانشمندان و محققین روشن شده است.
● ویژگی های شخصیتی گروه خونی O
افراد این گروه دارای ژنی در بدن هستند که به آنها قدرت تحمل مصائب، اعتماد به نفس ، شهامت و خوشبینی می بخشد. افراد این گروه خود را باور دارند و به خود اهمیت فراوان می دهند. علت این امر آن است که گروه O قدیمی ترین گروه خونی افراد جهان است و اجداد این گروه به ورزش ، شکار ، حمله به حیوانات، و مقاومت در برابر مشکلات عادت داشته اند و این عادت به افراد بعدی این گروه منتقل شده است.
به هر حال افراد این گروه خونی، افرادی مصمم، کوشا، جدی، قاطع و پابرجا هستند و اگر تحقیق کنید خواهید دید که بسیاری از سیاستمداران فعلی جهان در گروه خونی O قرار دارند.
● ساختار شخصیتی گروه خونی A
از خواص مهم افرادگروه خونی A آن است که از خوردن سبزی لذت می برند و دارای دستگاه هاضمه بسیار ظریف می باشند. سیستم دفاعی آنان با جایی که در آن زندگی می کنند خوب همسانی پیدا می کند.در برابر حوادث روحی مثل استرس ها و ناراحتی های فکری با آرام کردن درون خود خوب مقاومت می نمایند و افرادی فعال و سازنده به شمار می روند.
افراد این گروه در معرض ابتلای به استرس ها قرار دارند و بهترین راه درمان استرس در افراد این گروه استفاده از ورزش یوگا است.به طور کلی ورزش های سبک برای افراد این گروه بسیار مفید است. احترام دیگران را رعایت می کنند و از خود خاطره خوبی در سایر افراد باقی می گذارند. نخستین افراد این گروه از بدو پیدایش انسان در کره زمین افرادی باهوش ، حساس و باشوق بودند و قادر بودند با حوادث محیط خود مبارزه کنند. این افراد می توانند در مواقع حساس به خوبی تصمیم بگیرند و خوب و صحیح عمل کنند.
همچنین آنها قادرند که در مواقع سخت، اضطراب و هیجان خود را به خوبی کنترل کنند. اما وقتی هیجان و ناراحتی آنها از حد فراتر رود این افراد منفجر می شوند افراد این گروه نمی توانند برای کارهایی که به مدیریت دقیق نیاز دارد نامزدهای مناسبی باشند در حالی که افراد گروه O دارای این صلاحیت می باشند.
● گروه خونی B
افرادگروه B در برابر برخورد با حوادث می توانند بلافاصله تغییر وضع داده و خود را با شرایط زمان و مکان هم آهنگ کنند؛ این سخن به آن معنا نیست که در فکر خود پابرجا نیستند بلکه منظور آن است که می توانند با هر تغییری هماهنگ شده و خود را از برخورد با مشکلات در امان نگه دارند.افراد گروه B قادرند در مقابل بسیاری از بیماری های شایع مقاومت و پایداری کنند.حتی اگر بیماری های قلبی و سرطانی هم بگیرند باز هم عمر بیشتری می توانند داشته باشند.
این افراد در مقابل بیماری ها مقاومت بیشتری نشان می دهند و کمتر از سایر گروه ها بیمار می شوند. کارهای روزمره را با نهایت دقت و نظم انجام می دهند. بهره وری از ورزش و خوردن غذای فراوان برایشان مفید است.شرایط زندگی برای این افراد راحت تر است. کمتر دچار برخوردهای ناراحت کننده می شوند؛ به خوبی می توانند نظرات دیگران را درک کنند.
۳۰ تا ۴۰ درصد از میلیونرها از گروه خونی B هستند. بسیاری از مدیران و اشخاص سطح بالا در جهان گروه خونی B دارند. افراد این گروه دارای تعادل چشمگیر و هماهنگی اعمال بدن هستند.
انرژی های مختلفی که در بدن آنها وجود دارد موافق و موازی هم می باشند و به همین جهت این افراد کمتر دچار بیماری می شوند.خواص گروه خونی B داشتن زندگی منظم و آرام است.
● گروه خونی AB
وجه مشخصه این گروه همراه شدن خواص و شخصیت های گروه A وB با هم است. قابلیت تغییر شرایط بدنی با تغییر یافتن عوامل خارجی را داشته، دستگاه هاضمه حساس و ضعیفی دارند. سیستم دفاعی آنها مقاومت کمی دارد و می توانند با استفاده از ورزش به استرس ها و ناراحتی های محیطی پاسخ دهند.خلاقیت در این افراد وجود دارد. آنها در همان مراحل اولیه استرس به آن جواب می دهند و آن را از سر می گذرانند. در افراد این گروه عشق به معنای واقعی وجود دارد.
این افراد ، مهربان خوش خلق، خلیق و آرام هستند. میل به نصیحت کردن و راهنمایی مردم در آنها زیاد است و بسیاری از آنها هر کاری از دست شان برمی آید برای کمک به دیگران انجام می دهند.سیستم دفاعی آنها ضعیف بوده و در برابر میکروب ها و ویروس ها از خود مقاومت زیادی بروز نمی دهند. افراد گروه AB به خاطر حسن نیت فراوان و خوش قلبی ، همیشه خیر و خوبی مردم را می خواهند و همه را به صلح و آرامش دعوت می کنند.بسیاری از درمانگرها و کسانی که روی انرژی درمانی کار می کنند دارای گروه خونی AB می باشند.
وقتی ترس بچه ها بزرگ می شود!
اگر به روزهای شیرین و عروسکی کودکیتان برگردید، حتما به خاطر می آورید که آن روزها شما را از چه می ترساندند: <لولو>، <بچه دزد>، <کیسه به دوش>، <هیولا>، <یه سر و دو گوش>، <نمکی....>
در ذهن بسیاری از کودکان این شخصیت های غیرواقعی جان می گیرند و می شوند دلیلی برای ترس کودکان. در کنار همه اینها، بازی های کامپیوتری خشن، فیلم های ترسناک، هیولاها و موجودات عجیب و غریب کارتون های جدید، دلیلی دیگر برای ترس کودکان این دوره و زمانه است.
کارتون های قدیمی پر بود از حیوانات مهربان جنگل، موسیقی، دوستی و مهربانی. اما این روزها شرکت های کارتون سازی و سازندگان بازی های رایانه ای، برای نوآوری و در دست گرفتن بازار فروش به خلق موجودات عجیب و غریبی روی آورده اند که دارای قدرت هایی فراتر از موجودات عادی هستند. موجوداتی که یک چشم بزرگ دارند، صدها دست و پا دارند، هیبت هایی بزرگ و پرمو دارند و صداهای مهیب از خود در می آورند، برروی ذهن و روان کودکان اثرات نامطلوبی به جا گذاشته و موجب ترس و دلهره گاه و بیگاه کودکان می شوند. ترس کودکان از شخصیت های کارتونی، فیلم و بازی رایانه ای چگونه به وجود می آید و چگونه می توان به کودکان کمک کرد تا از این ترس ها گذر کنند؟ نتایج یک تحقیق که برروی بیش از ۲هزار دانش آموز کلاس دوم تا هشتم در <اوهایو> انجام شد، نشان داد که هر چه بر تعداد ساعات تماشای تلویزیون در شبانه روز افزوده شود، بروز علایم ناراحتی روانی از قبیل عصبانیت، ترس و استرس در کودکان افزایش خواهد یافت. نتایج یک تحقیق دیگر برروی ۵۰۰ کودک کودکستانی نیز نشان دارد؛ افراط در تماشای تلویزیون و داشتن تلویزیون در اتاق خواب، موجب اختلال در خواب کودکان می شود. تقریبا ۹۰درصد از والدین این کودکان تاکید داشتند که کودکشان حداقل یکبار در هفته دچار کابوس می شود. جالب است بدانید نتایج یک پژوهش نشان داده است، ۶۲ درصد والدین کودکان ۲تا ۷ساله گفته اند که کودکان آنها از چیزی در یک برنامه تلویزیونی، فیلم یا کارتون، می ترسند.
تحقیقاتی شبیه به این و بسیاری از گزارش های دیگر نشان می دهند، بسیاری از افراد، منشا ترس بلند مدت خود از حیوانات خاص مانند سگ ها، گربه ها و حشرات را تماشای تصاویر کارتونی نظیر <آلیس در سرزمین عجایب> و <دیو و دلبر> یا تماشای فیلم های ترسناک در دوران کودکی شان دانسته اند.
پدران و مادران باید به این نکته توجه کنند که اثرات این تصاویر، به فکر و مغز ختم نمی شود، بلکه اختلال خواب به دلیل این ترس های واهی، کودکان را به سمت بیماری های جسمی و اختلال در انجام تکالیف مدرسه سوق می دهد.
● ترس بچه ها، واقعی یا مجازی؟
هر چه سن کودک بالاتر می رود، اهمیت ظاهر تصاویر کمتر می شود. کودکان پیش دبستانی از چیزهایی که ظاهر ترسناک دارند ولی واقعا بی ضرر هستند (مانند ET، موجود فرازمینی مهربان ولی با ظاهری عجیب و غریب) بیشتر از چیزهایی که جذاب به نظر می رسند ولی واقعا خطرناکند ، می ترسند.
برای کودکان بزرگتر که به دبستان می روند و ۶ تا ۱۱ ساله هستند، ظاهر نسبت به رفتار یا خطرناک بودن شخصیت آن، اهمیت کمتری دارد. کودکان وقتی بالغ می شوند، از واقعیت ها بیشتر ناراحت می شوند و نسبت به خطرات غیرواقعی به تصویر کشیده شده در فیلم ها، کمتر حساسیت نشان می دهند. کودکان در سال های آغاز دوره راهنمایی بیشتر از صحنه های جنایت و خونریزی در فیلم ها و رسانه ها، دچار هراس و استرس می شوند.
● خوب و بدکارتون ها
گرچه هنوز هم برخی پژوهشگران و کارشناسان عقیده دارند، رفتارهای خشونت آمیز کارتون ها و شخصیت های ترسناک آنها، به دلیل کمدی بودن و غیرواقعی بودن، فقط موجب سرگرمی کودکان شده و هیچ اثر مخربی برروی ذهن و فکر کودک به جا نمی گذارند، ولی نتایج مطالعات و تحقیقات گسترده دیگر، عکس این مطلب را ثابت می کنند. یکی ازنخستین مطالعاتی که در این زمینه انجام شد، بررسی ۲۴ کودک بود که ۱۲ نفر از آنها کسانی بودند که بخش های خشونت آمیز کارتون <وودی وودپگر> را می دیدند و به آن علاقه مند بودند و مابقی افرادی بودند که روز خود را با دیدن کارتون <مرغ قرمز>، کارتونی که اصلا صحنه خشونت آمیز ندارد، می گذراندند. پس از اتمام مشاهده کارتون، کودکان به اتاقی هدایت شدند تا چندین ساعت با یکدیگر تنها باشند و بازی کنند.
نتایج مشاهده پژوهشگران نشان داد کودکانی که کارتون <وودی> را می دیدند بیش از گروه دیگر تمایل به ضربه زدن به دیگران، جنگ و گریز و خراب کردن اسباب بازی ها داشتند و این ناشی از همان تاثیر نامرئی کارتون ها و فیلم ها بر فکر و رفتار کودکان است.
● نترس، عزیزم!
همه کودکان در زندگی خود با حوادث واتفاقات ترسناک مواجه می شوند، از صحنه های خشن فیلم ها گرفته تا موجودات غیرواقعی که والدین برای ترساندن کودکانشان از آنها نام می برند. بسیاری از پدران و مادران تمام تلاششان را می کنند تا کودکشان را از شرایط هراس آور، دور نگه دارند ولی محافظت از کودکان در برابر این احساسات به صورت ۱۰۰درصد امکان پذیر نیست، به خصوص تصاویری که از رسانه ها پخش می شود و کودک هرروز با آنها در تماس است. والدین باید توجه کنند، ترس های کودکان با هم متفاوت است.
یک کودک ۲ ساله ممکن است از صدای مهیب رعد و برق، کامیون و قطار فیلم ها دچار هراس شود ولی یک کودک ۴ ساله از هیولای کارتونی که زیر تخت و یا داخل کمد لباسش پنهان شده می هراسد. بنابراین به عنوان نخستین قدم باید عوامل مختلف هراس و ترس کودکان شناسایی شوند.
والدین باید بپذیرند، ترس بخشی از زندگی کودک است و می توان با صبر و ملایمت به کودک کمک کرد تا از این تنش ها و اضطراب ها گذر کند. شاید در ذهن شما، شخصیت های کارتون ها و فیلم ها، دروغین و غیرواقعی باشند ولی در ذهن کودک کاملا زنده و واقعی هستند و درصورتی که هراسی از آنها داشته باشند نیز این ترس کاملا واقعی و ملموس است. اگر والدین با کودک خود همدلی کنند و در شرایطی که ترس بر او غلبه کرده است، در کنارش باشند، کودک می فهمد که هر قدر هم ناراحت و آشفته باشد، دو پشتیبان قدرتمند در کنار او هستند که علاوه بر حمایت، او را درک می کنند.
● ۷ فرمان برای عبور از ترس
۱) تحقیر و تمسخر ممنوع
به خاطر داشته باشید، نباید به کودکان به خاطر ترسشان خندید و یا آنها را تحقیر کرد. این ترس ممکن است از هیولای فیلم کارتونی که داخل کمد پنهان می شود تا هراس از آسیب موجودات فضایی باشد. شما هرگز نباید با گفتن جملاتی مانند <تو چقدر ترسویی> یا <مگر هیولا هم ترس دارد؟> کودک را مورد قضاوت و داوری قرار دهید. چرا که همه این شخصیت ها در ذهن کودک، زنده و واقعی هستند.
۲) بگذارید حرف بزند
به کودکان فرصت دهید درباره آنچه از آن می ترسند با شما صحبت کنند. صحبت کردن از شخصیت های ترسناک به کودک این امکان را می دهد که با ترس خود روبه رو شود و از آن گذر کند. به جای اینکه بپرسید <چرا می ترسی؟> با همدلی و مهربانی به حرف های کودک گوش دهید.
۳) حرفش را تصدیق کنید
سعی کنید با صمیمت، احساسات آنها را درباره موضوع ترسشان مورد تایید قرار دهید. گفتن جملاتی مانند <بله عزیزم، می دانم که تو از این موضوع می ترسی> و یا اینکه<>می دانم برای این از تنها خوابیدن می ترسی که مبادا موجودات فضایی تو را با خود ببرند> به شما کمک خواهد کرد که به فرزندتان اطمینان و آرامش خاطر دهید.
۴) حالا واقعیت را بگویید
به کودکتان کمک کنید به تدریج با واقعیت روبه رو شود و بر شرایط پیرامون خود و احساساتش تسلط و کنترل پیدا کند، چون اگر این شرایط ادامه پیدا کند ممکن است این ترس در وجود کودک تثبیت شود و در آینده دردسرساز شود.
۵) صفت های بد ممنوع
هیچ گاه کودک را به خاطر ترسش، در بین دوستان و آشنایان، <بزدل> و <ترسو> خطاب نکنید. مطمئن باشید اینکار نه تنها ترس را از او دور نخواهد کرد بلکه اعتماد به نفس او را هم تهدید خواهد کرد. کودک برای مقابله با ترس های خود به اعتماد نفس و حمایت و محافظت اطرافیان و به ویژه پدر و مادرش نیاز دارد.
۶) خط قرمز تعیین کنید
اگر می دانید کودک شما ازکدام شخصیت فیلم و کارتون می ترسد و یا کدام نوع فیلم او را می ترساند، طوری برنامه ریزی کنید که او این برنامه ها را نبیند. شما حتی می توانید این فیلم ها و کارتون ها را قبلا به تنهایی نگاه کنید و بعدا در صورتی که مطمئن شدید، صحنه وحشتناکی ندارد، به کودک اجازه دیدن آن را بدهید. به عنوان مثال اگر کودک شما از جن و روح می ترسد، به او اجازه ندهید فیلم هایی را که این پدیده ها جزء شخصیت های آن هستند، تماشا کند.
۷) برایش قصه بگویید
قصه ها و کتاب های داستانی که مخصوص کودکان است، پر از شخصیت های دوست داشتنی و محبوب کودکان است که با شخصیت های بد و پلید با شجاعت می جنگند و مبارزه می کنند و در نهایت پیروز می شوند.
در داستان <جک و ساقه لوبیا> که داستان مبارزه یک کودک با یک غول است و یا در <سفید برفی> که موجوداتی دوست داشتنی با جادوگر سیاهپوش، با شجاعت روبه رو می شوند و در نهایت پیروز می شوند، کودک خود را در جایگاه شخصیت محبوب داستان قرار می دهد و با شجاعت و اعتماد به نفس در مقابل شخصیت بد و ترسناک قرار می گیرد و از ترسش گذر می کند. در حقیقت شجاعت قهرمان داستان به کودک می آموزد که شجاع و قهرمان باشد.
طعم تلخ زندگی بدون استقلال
بیماران مبتلا به اختلال شخصیت وابسته، نیازهای خود را تحت الشعاع نیازهای سرگردان قرار می دهند، مسئولیت های مهم زندگی خود را به گردن دیگران می اندازند، به خود مطمئن نیستند و اگر جز برای مدت کوتاه تنها بمانند احساس نگرانی و ناراحتی می کنند. اینها بخشی از گفتگوی ما با دکتر محمد مهدی قاسمی، روان پزشک بود که درباره اختلال شخصیت وابسته بود. اگر شما هم تمایل دارید با این افراد آشنا شوید با ما همراه شوید.
▪ اختلال شخصیت وابسته در آقایان بیشتر است یا خانمها؟
ـ اختلال شخصیت وابسته در خانم ها شایع تر از مردان است. تقریبا ۵/۲ درصد از تمام اختلالات شخصیت در این مقوله جای می گیرد. این اختلال در بچه های کوچک خانواده شایع تر از بچه های بزرگ است. افرادی هم که در کودکی بیماری مزمنی داشته اند ممکن است بیش از بقیه مستعد این اختلال باشند.
▪ رفتار این افراد را چگونه تحلیل می کنید؟
ـ مشخصه اختلال شخصیت وابسته، رفتاری حاکی از وابستگی و سلطه پذیری به صورت الگویی نافذ و و فراگیر است. افراد مبتلا به این اختلال از تصمیم گیری ها عاجزند مگر آنکه با دیگران به مقدار بسیار زیادی مشورت کرده باشند. آنها از موقعیتهای مسئولیت آور پرهیز می کنند و اگر از آنها خواسته شود که نقش مدیر را در جایی به عهده بگیرند، مضطرب می شوند و ترجیح می دهند تحت سلطه باشند. پافشاری درانجام تکالیفی را که مربوط به خودشان است دشوار می یابند اما اگر قرار باشد آن تکلیف را برای کس دیگری انجام دهند مداومت در آنها کاری برایشان ندارد. این گونه بیماران دوست ندارند تنها باشند و دلشان می خواهد کسی را پیدا کنند که بتوانند تابه او وابسته شوند، همین نیاز آنها به دلبستگی فرد دیگری است که روابط آنها را خدشه دار ساخته است.
▪ اگر بخواهیم درباره مهم ترین خصیصه های این افراد صحبت کنیم به چه نکاتی می توان اشاره کرد؟
ـ مهمترین خصیصه " اختلال شخصیت وابسته" نداشتن اطمینان به خود، وابستگی کامل به دیگران، رفتار تسلیم جویانه، کمرویی، تردید و پرهیز از پذیرش مسئولیت است. نیاز بیش از حد شخصیت وابسته برای تحت حمایت و مراقبت قرار گیرد، سبب می شود تسلط دیگران و اجحاف و بدرفتاری آنها را بپذیرد. ترس این افراد از جدایی موجب می شود رفتاری تسلیم جویانه و حقارت آمیز در برابر دیگران در پیش گیرند. فرد مبتلا به اختلال شخصیت وابسته، خود را بدون کمک دیگران کاملا بی پناه و ناتوان می پندارد در نتیجه می کوشد که با رفتارهای حقیرانه و چاپلوسانه حمایت و مراقبت دیگران را کسب کند.
▪ این رفتارها از چه زمانی بروز می کند؟
ـ این رفتارها از اوان جوانی بروز می کند و در زمینه های گوناگون نمود یابد. شخصیت وابسته در تصمیم گیری های معمولی روزانه هم دچار مشکل است. این افراد هیچ گاه کاری را به طور انفرادی شروع نمی کنند و منتظر می مانند دیگران آغازگر باشند و حتی درباره مسایل کاملا شخصی از دیگران میخواهند برایشان تصمیم بگیرند و مسئولیت را برعهده آنان می گذارند بنابراین دیگران برای این افراد تعیین می کنند که آنان چه کاری را انجام دهند یا چه کاری نباید انجام دهند
▪ با این توضیحات "نه گفتن" برای افراد با شخصیت وابسته نیز خیلی دشوار است؟
ـ این افرادبه دلیل اینکه می ترسند حمایت یا تاثیر دیگران را از دست بدهند قادر به گفتن "نه" نیستند و نمی توانند مخالفت خود را با دیگران بیان کنند. این افراد می ترسند کاری را به تنهایی انجام دهند و برای خرید، رفتن به مطب پزشک، رفتن به مدرسه فرزند باید دیگری آنها را همراهی کند. چنین افرادی جرات و جسارت ندارند یا به خود حق نمی دهند نسبت به دیگران به ویژه افرادی که مورد اتکایشان هستند خشمگین شوند زیرا همواره می ترسند حمایت و اتکای این افراد را از دست دهند، در نتیجه مورد ظلم و بدرفتاری از سوی دیگران قرار می گیرند و در حالی که ناراحتند اما خود خوری می کنند و لام تا کام حرف نمی زنند.
▪ رفتار افراد وابسته در جمع چگونه است؟
ـ هنگامی که در جمع، موضوعی مطرح می شود که این افراد اطلاعات خوبی از آن دارند، کلامی نمی گویند و منتظر می مانند تا دیگری اظهار نظر کند زیرا به عنوان یک اصل پذیرفته اند که دیگران در هر مورد بهتر، واردتر و مطلع تر از آنها هستند. در واقع این افراد اعتقاد پیدا کرده اند که برای آغاز، ادامه یا پایان هر کاری محتاج کمک دیگران هستند. چه این کار رسیدگی به کودک شان باشد یا تهیه گزارش برای رییس اداره. آنان این گونه باور دارند که از کارکرد مستقل ناتوان هستند و خود را به صورت افرادی ناجور و نیازمند به یاری همیشگی دیگران می پندارند و در عین حال احتمال دارد که اگر به این افراد اطمینان دهیم فرد دیگری کارشان را سرپرستی یا تایید می کند به خوبی از عهده انجام کار برآیند.
▪ بنابراین افراد وابسته هیچ گاه به موفقیتی در زندگی شان دست نمی یابند.
ـ دقیقا همین طور است. زیرا این افراد تصور می کنند که هر پیشرفت یا موفقیتی موجب طرد شدن آنان از سوی دیگران می شود. افراد با اختلال شخصیت وابسته برای حل مشکل خود همیشه به دیگران اتکا دارند و در نتیجه مهارت هایی را که لازمه یک زندگی مستقل است، نمی آموزندو به این ترتیب سبب تداوم وابستگی خود می شوند.
▪ روابط و تعاملات افراد وابسته با دیگران چگونه است؟
ـ فرد وابسته می خواهد روابط خود با دیگران را به هر قیمتی حفظ کند. بنابراین ناچار به تحمل انواع حقارت ها می شود و پیوند های او با دیگران نا متعادل و مخدوش است. آنان بی آنکه هدف والایی داشته باشند تنها به منظور حفظ رابطه وابسته خود با دیگری ممکن است دست به فداکاری هایی بزنند و بدرفتاری های لفظی و جسمی را تحمل کنند. اگر تنها بمانند، به علت ترس های شدید و غیر واقعی در مورد ناتوانی از مراقبت خود، احساس ناراحتی و درماندگی می کنند. در برخی موارد خود را تنها به این دلیل که تنها نمانند وابسته می کنند، در حالی که از بودن با دیگران هیچ لذتی نمی برند. هنگامی که رابطه نزدیک آنان با دیگران به پایان برسد، برای نمونه در اثر مرگ آن فرد یا قطع رابطه از سوی افراد، شخصیت های وابسته به سرعت و بی درنگ در جستجوی رابطه با دیگری برمی آیند تا مراقبت و حمایتی که نیاز دارند فراهم شود.
▪ افراد وابسته معتقدند که بدون حمایت دیگران قادر به زندگی نیستند، این باورها چه تبعاتی در پی دارند؟
ـ این تلقی و تفکر موجب می شود افراد وابسته بدون بررسی و دقت، خود را به فرد دیگری وابسته کنند. به طور مثال مرد وابسته ای که زنش تحمل رفتارهای او را نداشته و از وی جدا شده است بلافاصله با نخستین زنی که به تقاضای ازدواج او پاسخ مثبت دهد، ازدواج می کند. این افراد نسبت به خود، دیدگاهی منفی و بدبینانه و مردد دارند. توانایی های خود و حتی آنچه را که مالک هستند ناچیز می شمارند، ممکن است همیشه در خلوت و چه در جمع خود را نادان فرض کنند. هر گونه انتقاد و نداشتن پذیرش از سوی دیگران را دلیلی محکم بر بی ارزش بودن خود تلقی کنند، و اعتمادشان به خود کمتر می شود. در شغلی که نیاز به تصمیم گیری مستقل وجود دارد قادر به فعالیت نیستند. هنگامی که باید تصمیمی بگیرند مضطرب می شوند و از موقعیت های مستلزم مسئولیت هراس دارند. روابط اجتماعی آنان محدود به افراد معدودی می شود که فرد به آنان وابسته است. افسردگی و اضطراب در این افراد شیوع دارد.
▪ آیا اختلال شخصیت وابسته درمان پذیر است؟
ـ درمان این افراد براساس روان درمانی است. روان درمانی بینش گرا بیمار را قادر می سازد که زمینه رفتار خود و چگونگی شکل گیری آن را دریابد. بیمار با حمایت پزشک می تواند نسبت به پیش از درمان مستقل تر، پرجرات تر و متکی تر به خود شود. البته باید این نکته را مدنظر داشته باشیم که اگر پزشک، بیمار را به تغییر در روابط مختل او تشویق کند ممکن است بیمار مضطرب شود و خودرا از بین پذیرفتن آنچه بهتر است انجام دهد یا پذیرش وضعیت جاری سردر گم احساس کند و امکان دارد حتی با قطع درمان رابطه بیمارگونه و وابسته خود را ادامه دهد. رفتار درمانی، خانواده درمانی و گروه درمانی با نتایج موفقیت آمیز در بسیاری از موارد به کار رفته است.