از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
Printable View
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
نیک نامی نباشد از ره عجب
خنگ از و هوس همی راندن
روز دعوی چو طبل بانگ زدن
وقت کوشش ز کار وا ماندن
ای دل اول قدم نیک دلان
با بد و نیک جهان ساختن است
صفت پیشروان ره عقل
از را پشت سر انداختن است
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش اتش است
بهره از کودکی ان طفل چه برد
که نه خندید و نه جست و نه دوید
سوخت اوراق دل از اخگر پنداری چند
ماند خاکستری از دفتر و طوماری چند
روح زان کاسته گردید و تن افزونی خواست
که نکردیم حساب کم و بسیاری چند
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده ان است که نامش به نکویی نبرند
اي عشق قبولم كن و جانم بستان
مستم كن و از هر دو جهانم بستان
با هرچه دلم قرار گيرد بي تو
آتش به من اندر زن و آنم بستان
مرده آن است كه نامش به نكويي نبرندنقل قول:
نقل قول:
آز را پشت سر انداختن است