اگر امروز طعم آنرا به اختيار با عشق در نياميزم ...
روزگاري به جبر با طعم غم آنرا به
دهانم خواهند ريخت....
من اختيار با عشق را به جبر با غم ترجيح مي دهم...
Printable View
اگر امروز طعم آنرا به اختيار با عشق در نياميزم ...
روزگاري به جبر با طعم غم آنرا به
دهانم خواهند ريخت....
من اختيار با عشق را به جبر با غم ترجيح مي دهم...
می رسد روز دریغت ای دوست
رسد آن روز که از کرده پشیمان باشی
وقت رفتن ز تهی دستی خویش
سخت گریان باشی
يك قلب سياه كن خودت مي فهمي
يك بار گناه كن خودت مي فهمي
من اين همه بد نيستم آقا! خانم!
يك لحظه نگاه كن خودت مي فهمي
یک تکه نخ
یک تکه کاغذ
میشود بی بال هم پرواز کرد
مثل بادبادک ها
آرزویی است مرا در دل
که روان سوزد و جان کاهد
هر دم آن مرد هوسران را
با غم و اشک و فغان خواهد
بخدا در دل و جانم نیست
هیچ جز حسرت دیدارش
سوختم از غم و کی باشد
غم من مایه آزارش
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرس
اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود
ببین که جام زجاجی چه طرفهاش بشکست
من هنوز نتونستم يفهم تو اصلا مي خوابي يا نه؟!!!!
تبسم نخست این سپیده را
چه کسی دزدیده ؟
آنک !همیشه ای دیگر
بیدار باش دوباره ی دشنه
سنگ سار فانوس اینه
خاک تیره
بامداد واپسین را
آغوش گشوده است
مرداد درد را چگونه تاب آریم ؟
چرا گاهی هم می خوابم اقا یزدان
ببخشيد فرانك خانوم;)
مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست
تجربه های سنگین ما
ما را پاداش می دهد
که آرام گریه کنیم
مردم گریز
نشانی خانه خویش را گم کرده ایم
لطف بنفشه را می دانیم
اما دیگر بنفشه را هم نگاه نمی کنیم
معذرت چرا ؟
بعدا خدمتتون عرض مي كنم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است
خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است