يا بخت من طريق مروت فروگراشت
يا او به شاهراه طريقت گرر نكرد
Printable View
يا بخت من طريق مروت فروگراشت
يا او به شاهراه طريقت گرر نكرد
دوید مادر و در چشمهای او نگریست
- «سلام...» بعد در آن بازوان خسته گریست
که تشنه است کویری که در تنش دارد
که هفت سال و دو ماهست که عطش دارد
سلام اقا محمد
سلام
تبریک
همکار شدی
ما که درسام تموم شد و دیگه در خدمتیم
ديوان عشقت را جايي نظر افتادست
کانجا نتواند رفت انديشه دانايي
مرسی از تبریکت
چه خوب
یکی را دوست میدارم …آری ، او همان مهتاب روشن بخش شبهای من است …
قلبم او را دوست میدارد و من هم تسلیم احساست پاک قلبم میباشم
من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقيا
آن جام جان افزاي را برريز بر جان ساقيا
بر دست من نه جام جان اي دستگير عاشقان
دور از لب بيگانگان پيش آر پنهان ساقيا
آرزوهایت بلند بود
دست های من کوتاه
تو نردبان خواسته بودی
من صندلی بودم
با این همه
فراموشم مکن
وقتی که بر صندلی فرسوده ات نشستی
و به ماه فکر میکنی
یروز از همین روزها روی شب پا میزارم
روی قاب لحظه ها عکس فردا میزارم ....
محرمی نیست که مرهم بنهد بر دل من
جز تو ای دوست که خود محرم اسرار منی
زاری از غمزه غمزای تو پیش که کنم
با که گوییم که تو سرچشمه ی آزار منی
بر گشا موی خم اندر خم و دست افشان باش
به خدا یار منی یار منی یار منی
یاد هست روزی بودی در کنارم
یادم نیست باشی عشق و عاشق من
magmagf جان این خصوصی رو در یاب
نفس برآمد و کام از تو بر نمیآید
فغان که بخت من از خواب در نمیآید