شب بود تو را دیدم
درسته به سیاهی شب نبودی
و برق چشمانت به روشنی ماه بود
ولی عشقت سیاه بود برای من
Printable View
شب بود تو را دیدم
درسته به سیاهی شب نبودی
و برق چشمانت به روشنی ماه بود
ولی عشقت سیاه بود برای من
نمرده بودی و پر می زدند کرکسها
به خواسـتگاری من آمدند ناکسها!
شکنجه دیدی و اینجا از عافیت گفتند
نمرده بودی و صد بار تسلیت گفتند
داد زدم تا بشنوی صدائی از من
دریغ از گوشه نگاهی از تو
سلام
وای ز دردی که درمان ندارد
فتادن به راهی که پایان ندارد
دلم آوارگی را دوست دارد
نسیم رهگذر از کوچه تو
نگاه منتظر بر پیچ جاده
صدای سادگی را دوست دارد
شبی افتاد از دستت چو شیشه
شکست و بی صدا صد تکه گردید
شبی بیچاره شد از برق چشمت
همین بیچارگی را دوست دارد
سلام شب به خیر
درختیست مرد کرم باردار....................وزو بگذری هیزم کوهسار
حطب را اگر تیشه بر پی زنند....................درخت برومند را کی زنند
در هفته های دور و نزدیک
وقتی که تنها می دویدم
دستی به عکسی خاک خورده
آهسته با غم می کشیدم
من ساقیم به محفل سرمستان
تا کی ز درد عشق سخن گویی
گر بوسه خواهی از لب من بستان
عشق تو همچو پرتو مهتابست
تشنگی امید
به دلکدهٔ چشمانش بردم
با جرعه ای سیراب شوم
با بیحساب دلها صف کشیدم
هزار هزار دل
قطار قطار دل
هر دلی دیدم تشنه
هم واله هم سر گشته
بسیار زیباستنقل قول:
ممنون