شما مردها به عشق ایمان نمی آورید مگر وقتی که ما به آن کفر بورزیم .
گدا
Printable View
شما مردها به عشق ایمان نمی آورید مگر وقتی که ما به آن کفر بورزیم .
گدا
تحمل کردم چون چاره ای به جز تحمل نداشتم .
گدا
متاسفم و می ترسم تا ابد هم متاسف بمانم ......
گدا
اگر تو تغییر کرده ای معنایش این نیست که حقیقت هم باید تغییر کند ......
گدا
قلب تلمبه ای است که به وسیله شریان ها و وریدها کار می کند و مزخرف است اگر ان را وسیله ای برای رسیدن به حقیقت بدانیم .
گدا
یقین دارم که رم را نرون به آتش نکشید بلکه آرزوهای ناکام ان را شعله ور ساخت .
گدا
تنها موضوعی که اصلا نیازی به روشنگری و تعریف ندارد همان عاشق شدن است . برای دوست داشتن نیازی نیست که آدم دوستان روشنفکری داشته باشد و یا در عقاید سیاسی با هم شریک باشند .
دروزاه های بهشت
اشتباه این است که همه چیز عین روز روشن و مثل واقعیت های روزمره جلوی رویمان باشد و با این وجود مطابق معمول همچنان منتظر بمانیم که یک نفر دیگر اولین فریاد را سر بدهد .
فانتاموس علیه خون آشام های چند ملیتی
درد کشیدن از هیچ بودن بهتره... اگه نظرمو درباره ی زندگی کردن یا به دنیا اومد بخوای باید خیلی قاطع بهت بگم که : به دنیا اومدن خیلی بهتره از هرگز به دنیا نیومدن!
اینجا ما کلمه هایی داریم که بیشتر از کلمه ی عشق به لجن کشیده شده اند ... کلمه هایی مثه آزادی!
تو این دنیا هر کس یکی دیگه رو اذیت میکنه . تو اگه این کارو نکنی نابود میشی!
گریه کردن آسون و خنده کردن سخته...همه چی تو رو به گریه میندازه
این یه قانونه ! جایی ننوشتنش ولی اطاعت ازش اجباریه : یا من یا تو ! یا من خودمو نجات میدم یا تو خودتو ! اصل قانون همینه ..
بالاخره فردا میرسه .. چیز زیادی به رسیدنش نمونده .. فردایی که خیلیا منتظر رسیدنش هستن .. فردایی بدون تحقیر شدن ..
تو هنوز از بدترین حقیقت بی خبری . از این حقیقت که : دنیا عوض میشه ، ولی همه چیز مثله سابق باقی میمونه..!
هر کس لایق ِ همون زندگی که داره ... یعنی فقیرو واسه فقر و کور رو واسه کوری ساختن ..!!
اگر هر امکان موجودیت ، به یک موجود تبدیل بشه ، خیلی زود از بی جایی میمیریم!
تو بهتر از من میدونی که بودن ِ هیچ آدمی تو دنیا ضروری نیست دنیا بدون داوینجی و هومر و ایکار و مسیح هم ادامه پیدا می کرد !
فکر کردن یعنی درد کشیدن ، دونست یعنی بد بختی
من می میرم ، همه می میمیریم ... ولی این مهم نیست ... چون زندگی نمی میره !
"نامه به کودکی که هرگز زاده نشد "
مشکل تویسندگان حوان این است که هنگام نوشتن داستان هاشان، به موفقیت یا عدم موفقیت آن فکر می کنند.. نویسندگان امروز به موفقیت و ناکامی فکر میکند.. در لحظه ای که نویسنده برای نوشتن می نشیند، او تصمیم میگیرد که نویسنده ی خوبی می شود یا نه.
در شهرهای کوچک ، تنها چیزی که در آن شایع است، خود شایعه است ...حتی قبل از این که اتفاقی بیفتد ، مردم به آن پی می برند.
برخی چیزها که زیاد به درد نمی خورند ، زمانی استفاده ی زیادی دارند!.
ترسوی واقعی از پروار نمی ترسد ، بلکه آن کس که با ترس پرواز را یاد می گیرد، ترسو است.
به زور خواستم از کتاب جمله بذارم: دی
" یادداشت های روزهای تنهایی"