جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
بجستم زندگانی را٬ تبه کردم جوانی را
Printable View
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
بجستم زندگانی را٬ تبه کردم جوانی را
ادب کردم او را تا بداند کی هستم
ادبم کن تا بفهمی او کیست
تا تماشای وصال خود کند
نور خود در دیده ی بینا نهاد...
این فکر کنم اخرین پست من تو این تاپیک باشه حداقل تا دو هفته ی دیگه...واسم دعا کنیین..
دو تا پرنده مرده سوار يك كراوات
كه مي كنند خدا را به بچه ها اثبات
هنوز بچه ام و مي فروشم از آغاز
تمام فلسفه ها را براي يك شكلات
كنار«هايديگر» پير راه خواهم رفت
كه بعد گم بشوم بي تو در تمام جهات
امیدوارم اقا حمید خیلی زود و با خوشحالی برگردید
تو پنداری نمیخواهد ببیند روی ما را نیز کو را دوست میداریم
نگفتی کیست باری سرگذشتش چیست؟
پریشانی غریب و خسته ره گم کرده را ماند
شبانی گله اش را گرگها خورده
وگرنه تاجری کالاش را دریا فرو برده
و شاید عاشقی سرگشته کوه و بیابانها
اين مطرب از كجاست ؟ كه از نغمه هاي او
بر خانه خراب دلم سيل درد ريخت
اين زخمه دست كيست كه بر تار مي زند ؟
تار دلم گسيخت
چون واي مرگ جگر سوز و دل خراش
چون ناله وداع غم انگيز
و جانگزاست
اندوهناك و شوم چو فرياد مرغ حق
اين نغمه عزاست
تا کی باید به حرف تو گوش دهم
که شوی عشق و زندگی من
نيست در قافله ريگ روان پيش و پسي
مرده بيچاره تر از زنده درين مسكن نيست
حرص، هر ذره ي ما را به جهاني انداخت
مور خود را چو كند جمع كم از خرمن نيست
تيري ز جانب شيطان آمد بر دل ننشست×××شب به همره يار دل بردن به دلم نشت...يا الله نظري دگر كن...
نریخت دردمی و محتسب زدیر گذشت
رسیده بود بلائی بخیر گذشت