آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
Printable View
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را
من و مقام رضا بعد از اين و شکر رقيب
که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
ور چو حافظ ز بیابان نبرم ره بیرون
همره کوکبه آصف دوران بروم
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست
ترسم این قوم که بر دردکشان می خندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را
آسمان کشتی ارباب هنر میشکند
تکیه آن به که برین بحر معلق نکنیم
محرم راز دل شیدای خود
کس نمیبینم ز خاص و عام را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم سمرقند وبخارا را