یادآر ز گاه با تو بودن
آزاد ز رنج و قید هستی
پیوسته ترانه ها سرودن
از مهر و وفا نشاط و مستی
دو روز که بیشتر بود!
Printable View
یادآر ز گاه با تو بودن
آزاد ز رنج و قید هستی
پیوسته ترانه ها سرودن
از مهر و وفا نشاط و مستی
دو روز که بیشتر بود!
یک سیگار روشن
با چند مهمان نا خوانده
این مهمان هر لحظه ای من شاید باشد
باور کن
برای دقایق یک اثیم
چقدر باید دقیقه ها محکوم می شدند
تا گذشته های خشمگین باور کــــنند
که حالا همه چیز فرق کرده
ههنوز یعنی دو روز تموم نشده ؟
هیچی فرق نکرده ؟
هنوز باد ميآيد، باران ميآيد
هنوز هم ميدانم هيچ نامهاي به مقصد نميرسد
حالا کم نيستند، اهلِ هواي علاقه و احتمال
که فرقِ ميان فاصله را تا گفتگوي گريه ميفهمند
فقط وقتشان اندک و حرفشان بسيار و
آسمان هم که بارانيست ...!
بر همانیم و همان خواهد بود!
تشويش هزار «آيا»، وسواس هزار «اما»،
کوريم و نميبينيم، ورنه همه بيماريم
دوران شکوه باغ از خاطرمان رفتهست
امروز که صف در صف خشکيده و بيباريم
مگر ميشود نيامده باز
به جانبِ آن همه بينشانيِ دريا برگردي؟
پس تکليف طاقت اين همه علاقه چه ميشود؟!
تو که تا ساعت اين صحبتِ ناتمام
تمامم نميکني، ها!؟
باشد، گريه نميکنم
گاهي اوقات هر کسي حتي
از احتمالِ شوقي شبيهِ همين حالاي من هم به گريه ميافتد.
چه عيبي دارد!
اصلا چه فرقي دارد
«دكارت» فكر كند هستم و مي انديشم
بدون مغز...بدووون ِ...بدووووون ِ... - «هي تو صدات
به دردِ خوندن آواز مي خوره» :«راستي؟!»
هميشه درد... هميشه... ودر همه حالات
هميشه بازي ِ بودن ، هميشه نقش جديد
همينكه خواسته ام تا... هميشه اينجا: كات!
تا کی ز غمزه دلها کنی خون؟
چند از کرشمه جان را ربایی؟
چون میبری دل، باری، نگهدار
بیچارهای را چند آزمایی؟
دربند خویشم، بنگر سوی من
باشد که یابم از خود رهایی
ذخیره "ی" ات چطوره [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
داره ته می کشه بدجور
هر دفعه "ی" می یاد می گم یکی دیگه اشم رفت
یک نفر ساده چنان ساده که از سادگی اش
می توان یک شبه پی برد به دلدادگی اش
یک نفر سبز چنان سبز که از سر سبزیش
میشود پل زد از احساس خدا تا دل خویش
شبی خورشید را در خواب دیدم
توئی تعبیر و این خوابیست روشن
شکنج زلف و روی دلفروزت
شبی تاریک و مهتابیست و روشن
نميدانم زندگي چيست !!!!!
اگر زندگي شکستن سکوت است سالهاست که من سکوت را شکسته ام
اگر زندگي خروش جويبار است سالهاست که من در چشمه ي جوشان زندگي جوشيده ام
اما اين نکته را فراموش نمي کنم
که زندگي بي وفاست
زندگي به من آموخت که چگونه اشک بريزم اما اشکانم به من نياموخت که چگونه زندگي کنم
اوه خواب کیو دیدین؟