زن همسایه در پنجره اش تور می بافد . می خواند.
من " ودا " می خوانم ، گاهی نیز
طرح می ریزم سنگی ، مرغی ، ابری
Printable View
زن همسایه در پنجره اش تور می بافد . می خواند.
من " ودا " می خوانم ، گاهی نیز
طرح می ریزم سنگی ، مرغی ، ابری
یک پرنده که از انس ظلمت می آمد
دستمال مرا برد
اولین ریگ الهام در زیر پایم صدا کرد
خون من میزبان رقیق فضا شد
نبض من در میات عناصر شنا کرد
در دور دست خودم ، تنها نشسته ام
نوسان ها خاک شد
و خاک ها از میان انگشتانم لغزید و فرو ریخت.
شبیه هیچ شده ای !
چهره ات را به سردی خاک بسپار.
اوج خودم را گم کرده ام.
می ترسم از لحظه ی بعد ، و از این پنجره که به روی احساسم گشوده شد.
دوش در عزلت جان فرسايي
داشتم همدم روشن زايي
شمع آن همدم ديرينه ي من
سوختن ها را آيينه ي من
همه شب مونس و دمسازم بود
همدم و همدل و همرازم بود
گرم مي سوخت و مي ساخت چو من
مستي خويش همي باخت چو من
نیمه شب بود و غمی تازه نفس
ره خوابم زد و ماندم بیدار٬
ریخت از پرتو لرزنده شمع
سایه دسته گلی بر دیوار،
همه گل بود ولی ر نداشت
سایه ای مضطرب و لرزان بود
دلا خو كن به تنهايي كه از تن ها بلا خيزد
سعادت ان كسي دارد كه از تن ها بپرهيزد
شعره تکراری موقوف [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در عشق گذاری ست که در هیچ گذر نیست
این پویه ی ناخواسته را نام سفر نیست
هشدار ازاین زه که در آن گمشده ام من
این راه به جز آمدنی سوی خطر نیست
توپ تانك مسلسل ديگر اثر ندارد
حتي اگر شب و روز بر ما گلوله بارد..........
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش رو چو جان خویشتن دارم
مزن بر سر ناتوان دست زور
كه روزي درافتي به پايش چو مور....
رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهي بجز گريز برايم نمانده بود
اين عشق آتشين پر از درد بي اميد
در وادي گناه و جنونم كشانده بود
در نمازم خم ابروي تو در ياد امد
حالتي رفت كه محراب به فرياد امد
......
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ايوان مي روم و انگشتانم را
بر پوست كشيده شب مي كشم
چراغهاي رابطه تاريكند
چراغهاي رابطه تاريكند
كسي مرا به آفتاب
معرفي نخواهد كرد
كسي مرا به ميهماني گنجشكها نخواهد برد
دير گاهي است كه در اين تنهايي
رنگ خاموشي در طرح لب است
بانگي از دور مرا ميخواند
ليك پاهايم در قير شب است
در لابلاي دامن شبرنگ زندگي
رفتم كه در سياهي يك گور بي نشان
فارغ شوم كشمكش و جنگ زندگي
من از دو چشم روشن و گريان گريختم
من درد تو را ز دست آسان ندهم
دل برنكنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست بيادگار دردي دارم
كان درد به صد هزار درمان ندهم
...
من خواب ديده ام كه كسي مي آيد
من خواب يك ستاره ي قرمز ديده ام
و پلك چشمم هي ميپرد
و كفشهايم هي جفت ميشوند
و كور شوم
اگر دروغ بگويم
من خواب آن ستاره قرمز را
وقتي كه خواب نبودم ديده ام
من همان به كه ازو نيك نگه دارم دل
كه بد و نيك نديدست و ندارد نگهش
شبح پنهان شد و در خورد بر هم
چرا اميد بر عشقي عبث بست ؟
چرا در بستر آغوش او خفت ؟
چرا راز دل ديوانه اش را
به گوش عاشقي بيگانه خو گفت ؟
چرا؟...او شبنم پاكيزه اي بود
كه در دام گل خورشيد افتاد
در مذهب ما باده حلال است وليكن
بي روي تو اي سرو گل اندام حرام است
تا دم از شام سر زيف تو هر جا نزنند
با صبا گفت و شنيدم سحري نيست كه نيست
تا به كي در غربت تاريك شبها سر كنم
تا نگاهي در نگاه آخرين اختر كنم
...
مي خواستم كه شعله شوم سركشي كنم
مرغي شدم به كنج قفس بسته و اسير
روحي مشوشم كه شبي بي خبر ز خويش
در دامن سكوت بتلخي گريستم
نالان ز كرده ها و پشيمان ز گفته ها
ديدم كه لايق تو و عشق تو نيستم
ما با توایم و با تو نه ایم اینت بوالعجب
در حلقه ایم با تو و چون حلقه بر دریم
من از دو چشم روشن و گريان گريختم
از خنده هاي وحشي طوفان گريختم
از بستر وصال به آغوش سر هجر
آزرده از ملامت وجدان گريختم
تو بی سلام می گذری از کنار او
تا عشق چون غریبه مهجور بگذرد
اما امید من به سلام تو امده است
شاید که دور این گره کور بگذرد
تا باز کی ستاره دنباله دار تو
از بیخ گوش این شب دیجور بگذرد
...
دريغا آن دو چشم آتش افروز
به دامان گناه افكند او را
به او جز از هوس چيزي نگفتند
در او جز جلوه ظاهر نديدند
دل اگر خدا شناسي همه در رخ علي بين
به خدا شناختم من به خدا قسم خدا را
آن روزها رفتند
آن روزهاي خوب
آن روزهاي سالم سرشار
آن آسمان هاي پر از پولک
آن شاخساران پر از گيلاس
آن خانه هاي تکيه داده در حفاظ سبز پيچکها به يکديگر
آن بام هاي بادبادکهاي بازيگوش
آن کوچه هاي گيج از عطر اقاقي ها
ان روزها رفتند
آن روزهايي کز شکاف پلکهاي من
آوازهايم ، چون حبابي از هوا لبريز ، مي جوشيد
چشمم به روي هرچه مي لغزيد
آنرا چو شير تازه مينوشيد
گويي ميان مردمکهايم
خرگوش نا آرام شادي بود
هر صبحدم با آفتاب پير
به دشتهاي ناشناس جستجو ميرفت
شبها به جنگل هاي تاريکي فرو مي رفت
-------------------
آقا بهروز خدا خیرت بده دلم گرفته بود هیچکی هم نبود [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
منم هستم ...!
.........
تَن من یخ زده در قبر سکوت!
دلم آتش زده از سوزش تب!
همه شب تا به سحر لخت و ملول
آسمان بود و من و دست طلب
با همان موهاي درهم و گردن هاي باريك و پاهاي لاغر
به تبسم معصوم دختركي مي انديشند كه يك شب او را باد با خود برد
كوچه اي هست كه قلب من آن را
از محله هاي كودكيم دزديده ست
سفر حجمي در خط زمان
و به حجمي خط خشك زمان را آبستن كردن
-------------------
الهی قرونت بشم سایه جون [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اخی الهی نبینم ناراحت باشی عزیز
....
نيست در دنيا ز من بيچارهتر
آری از مجنون منم آوارهتر
گرچه من شيرين و فرهاد نيستم
ليك از مجنون منم آوارهتر
ناز من گرچه به بچگي طفل شير خوار مي ماند
برمش پيش ان نگار كه هميشه خريدار است .
اين شعر را خودم گفتم .
از ته دلتنگي .
شعرتون یه ثانیه اختلاف داشته من با اخره کدوم بگم خوب؟ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] چون ماله سایه جونم زود تر رسیده با "ر"می گم
--------------------
رفتي و در دل من ماند به جاي
عشقي آلوده به نوميدي و درد
نگهي گمشده در پرده ي اشك
حسرتي يخ زده در خنده ي سرد
آه اگر باز به سويم آيي
ديگر از كف ندهم آسانت
ترسم اين شعله ي سوزنده ي عشق
آخر آتش فكند بر جانم
من از نهایت شب حرف میزنم .
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف میزنم.
اگر به خانه ی من آمدی برای من ای مهربان
چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام خوشبختی بنگرم.......
مي نهد روي گيسوانم باز
تاج گلپونه هاي سوزان را
اي بهار اي بهار افسونگر
من سراپا خيال او شده ام
در جنون تو رفته ام از خويش
شعر و فرياد و آرزو شده ام
مرا چه به لبخند !
وقتی عاشق هزاره ی دوم
هزار سال میشود که خوابیده است .
ضیافت بزرگ امشب ام را
برای خوش آمد کبوتر کوچکی
از جنس آن پری / پرنده ی غمگین
با آتشبازی در آسمان توپخانه, کامل کن !
نيست ياري تا بگويم راز خويش
ناله پنهان كردهام در ساز خويش
چنگ اندوهم خدا را زخمهاي
زخمهاي تا بركشم آواز خويش
شاعري دل شکسته و تنها
مي نوشت شعري به ياد با هم بودن ها
شعري براي خشکيدن گلهاي عشق در مزرعه دوست داشتنها
قطره اشکي به ياد همه خاطره ها
...