هميشگي ترين من لاله ي نازنين من
ا كه جز به رنگ تو دگر سحر نمي شود
بي همگان به سر شود بي تو به سر نشود
داغ تو دارد اين دلم جاي د گر نمي شود
Printable View
هميشگي ترين من لاله ي نازنين من
ا كه جز به رنگ تو دگر سحر نمي شود
بي همگان به سر شود بي تو به سر نشود
داغ تو دارد اين دلم جاي د گر نمي شود
سلام
ديدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت اين چشم به راهي
اي عشق تو را دارم و داراي جهانم
همواره تويي هر چه تو گويي و تو خواهي
(فريدون فروغي)
سلام
...
یاد تو در خواب هم مرا نکرده رها
می کند یادت در دلم غوغا و صفا
ای یار بگو چرا جهانی
دشمن شده با دلم چنانی
***
کز من به جز از جدایی از تو
راضی نشود مگر زمانی
***
کین مژده بدو رسد که یوسف
مرده ست و از او نمانده جانی
***
آخر هم از این فراق و دوری
مرگم ندهد به من امانی
***
کین نامه به منزلت فرستم
هرچند که نامه را نخونی
حیدر بابا دنیا یالان دنیادی
سلیمانان نوح دان قالان دنیادی.
آخر الامر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
ببخشید حواسم نبود مشاعره هستش
معذرت می خوام
از همون جا که سایه عزیز مونده بریم
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
روی كاشی های ايوان دست نور
سايه هامان را شتابان می كشيد
موج رنگين افق پايان نداشت
آسمان از عطر روز آكنده بود
گرد ما گوئی حرير ابرها
پرده ای نيلوفری افكنده بود
در شب اكنون چيزي مي گذرد
ماه سرخ است و مشوش
و بر اين بام كه هر لحظه درو بيم فروريختن است
ابرها، همچون انبوه عزاداران
لحظه ي باريدن را گويي منتظرند...
(فروغ فرخ زاد)
در سلسله ی عشق تو مغموم و صبورم
نازم بکش ای دوست که مظلوم و صبورم
رندان همگی فرصت دیدار تو دارند
غیر از من دل ساده که محروم و صبورم
...