مغز مرا به خون خودم حل کن و بنوش
چشم مرا درآور قلب مرا بدر
شاخه به شاخه قطع کن و خرد کن مرا
ای من درختِ خشکِ تو ! ای تو مرا تبر!
کبريت را بده به من و بعد پس بگير
شعله به شعله از بدنم دست و پا و سر
درمن بِدم كه بيشترم شعله ور . . . ، وخود
پاشو برقص دورِ منِ گُر گرفته تر
به به اقا محمد
مشاعره هم که حسابی راه افتادی