يك سير پنير به كلاغ خانه ي مادربزرگ
و يك اسكناس ِ سبز به گداي در به در ِ خيابان دادم!
پس تو را به جان ِ جريمه ي اين همه ترانه،
ديگر نگو بر نمي گردي
Printable View
يك سير پنير به كلاغ خانه ي مادربزرگ
و يك اسكناس ِ سبز به گداي در به در ِ خيابان دادم!
پس تو را به جان ِ جريمه ي اين همه ترانه،
ديگر نگو بر نمي گردي
یک همدم با وفا ندیدم جز درد ........ یک مونس نامزد ندارم جز غم
من به اقرارهايم نگاه كردم
سال بد رفت و من زنده شدم
تو لبخند زدي و من برخاستم
دلم مي خواهد خوب باشم
دلم مي خواهد تو باشم و براي همين راست مي گويم
نگاه كن:
با من بمان.....
نه از رومم نه از زنگم ................... همان بیرنگه بیرنگمنقل قول:
می آئی و من می روم , بدرود , بدرود
چیزی نیاوردیم و چیزی هم نبردیم
بیهوده بودن تلخ دردی بود, اما ...
اما... , چه درد انگیز ما بیهوده مردیم !
[نصرت رحمانی-مرد دیگر]
مرا عمری بدنبالت کشاندی
سرانجامم به خاکستر نشاندی
ربودی دفتر دل را و افسوس
که حتی صفحه ایی از آن نخواندی
ياري خواهي ز يار با يار بساز * سودت سوداست با خريدار بساز
..........................
از بهر و صال ماه از شب مگريز * وز بهر گل و گلاب با خار بساز
زين عشق پر از قتل جهانسوز بترس * زين تير فنا بخش كمر دوز بترس
..........................
وانكه آمد چو زاهدان توبه كند * آن روز كه توبه كرد آن روز بترس
سر رشته شاديست خيال خوش تو * سرمايه گرميست مها آتش تو
..........................
هرگاه كه خوشدلي سر از ما بكشد * رامش كند آن زلف خوش سركش تو
واجب الحج شدگانی که از این بوم و برند
عازم خانه حق اند و ز حق بی خبرند
واجب الحج شده اند امسال از مال کسان
ناکسان بین که به سوی چه کسی رهسپرند
بالله این قافله سالار ریاکار دنی
ظاهر آراستگانند ولی بد سیرند
کاشکی صاعقه ایی آید و سوزد همه را
تا دگر شمع از این خانه به مسجد نبرند
در روایت هست از امام صادق پرسید
بو بصیر آنکه به تاریخ ذلیلش شمرند
که ایا زاده پیغمبر حجاج امسال
گویی از مرز صدا بیشتر از بیشترند
حضرت آنگه دو انگشت مبارک بگشود
گفت بنگر بشرند اینان یا جانورند
بوبصیر آنگه از دیده دل کرد نظر
دید محرم شدگان اکثرشان گاو و خرند
نوایی اصفهانی