قربونت sina818.مخلصیم.شما هم اگر چیزی داری بذار ملت حال کنن. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Printable View
قربونت sina818.مخلصیم.شما هم اگر چیزی داری بذار ملت حال کنن. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
با سلامنقل قول:
نوشته شده توسط MR.Punisher
خیلی خیلی ممنون
واقعا من از پی سی ورلد و کاربرای گلش خیلی چیزا یاد گرفتم از شیر مرغ تا جون آدمیزاد اینم نمونش
واقعا جالب بود برام دسست درست
فعلا با سوتی یات داریم اساسی حال میکنیم
با سلام
سوتی ضایع از من بعد از چند روز فهمیدم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به پست 609 و 610 توجه کنید تا ویرایش نکردما
رفته بوديم با دوستم بيرون
تو تاكسي بوديم
3 تا زنم پشت
وسطه يه چهارراه همه ماشينا پيچيده بودن توي هم ديگه
چراغ راهنمايي خراب بود
يهو اين دوست من بلند بلند گفت
ااااااااااااااااااااااااا اااااااااااا اينجا چه باحاله همه رفتن تو همديگه
زنا: :ohno:
من: :laughing:
راننده: :biggrin:
دوستم: :blink: :sad:
ما هفته پيش واسه جمعه شب مهمون دعوت كرديم، طرف پنجشنبه ظهر اومد !!!
بدبختي هم اين بود كه تو رودربايستي افتاديم و مجبور شديم بهشون يه ناهار و شام بديم، شب هم نگهشون داريم، فرداش هم يه ناهار بديم، تا شب برسن!
ديروز صبح با يكي قزاز داشتم.رفتم و برگشتم.
تو راه برگشت يه ترافيک ِ شلوغ تو خيابون جلوييشون بود .
خلاصه ...........
ما اومديم از خيابون رد شيم .عطسه مونم ميومد .مثلا" ميخواستم جلب
توجه نشـــه گفتم نگهش ميدارم اونور خيابون ميزنمش .
زهي خيال ِ باطل ......
ماشين اولي رو با موفقيت رد کردم ..دومي رو ..رسيدم به شيشه عقب
ماشين سومي يه دختر کوچولو سرشو از شيشه کرده بود بيرون .يه خنده اي
مليحي به ما کرد خدا وکيلي يه دنيا حال کردم اومدم بگم سلام عمو
(همه ء اين قضايا تو يک ثانيه اتفاق افتاد).آقا ما دهنو باز کرديم
عــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــر چــــــــــــــــــــــــ ــه
بچه ه ِ مظلوم .گُرخــــــــــيد .حتي ننش هم که جلو نشسته بود از جيغه دخترِ
فــــــــِر خورد .
با سلام خدمت همتون
و ممنون از سوتی های قشنگتون
یه روز با یکی از دوستام رفته بودیم بازار رضا برای خرید همین طور که داشتیم با هم راه میرفتیم و مغازه هارو یکی یکی میدیدیم شنیدم که فروشنده یکی از مغازه های داره به ما یه چیزی میگه من که داشتم دقت میکردم چی بلغور میکنه اون دوستم منو میکشید میگفت بیا ولش کن جوابشو نده منم تا رومو برگردوندم دیدم که دارم خودم رو میبینم!!!!!!!!!!!!!!!!!
و اون دوستم داره سر جاش درجا میزنه اما بنده خدا هنوز متوجه نشده بود که داره میره تو آینه انتهای سالن و اون فروشنده بد بخت هم داره میگه مواضب باشید نرید تو آینه...
دیگه مارو میگید مرده بودیم از خنده حلا هر وقت میریم اونجا دقت میکنیم که 50 متری اونجا رد نشیم...
اینم یکی دیگه از سوتیام:
کلاس اول دبیرستان بودم . شر و شیطونی زیاد نمیکردم میز سوم هم میشستم یه روز سر زنگ عربی که میز آخر خالی بود با اصرار بچه ها واسه تنوع رفتم میز آخر نشستم دیدم چه جای دبشیه . چرا زود تر این کارو نکردم خلاصه منو جو گرفته بود ندیده بودم میز آخر چه دور نمایی داره خلاصه یکم شیطونی کردم بماند...
دیگه آخرای زنگ بود که معلمه گیر داد همه با صدای بلند باید صرف کنن تا یاد بگیرن منم اصلا از این حرکتش خوشم نیمد آخه کی حال داشت صرف کنه ؟... خلاصه بچه ها شروع کردن به صرف کردن منم باصدای نازک و مسخره همراهیشون میکردم که و وسایلم رو هم جمع میکردم که زود تر زحمت رو کم کنم یه دفه متوجه شدم کههمه ساکت شدند و دیگه صدایی نمیاد ولی من هنوز دارم با اون صدای مسخره اربده میکشم نگو دبیره بدجنسی کرده اشاره به بچه ها که ساکت ببینم این صدای قشنگ مال کیه یه دفه چشم غره رفته به من و من هم هنوز دارم صرف میکنم !... همه مرده بودن از خنده دبیره هم شروع رده بود متلک گفتن که وسایلتم که جمع کردی میخوای بری
بعدشم من رفتم بیرون یا به عبارتی منو انداخت بیرون..
سلام مخلص بچه ها مخصوصا سینا جون [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بابام از 19 سالگی ماشین داشته و میگه یادم نمیاد تا حالا سوار وسایط نقلیه عمومی شده باشم.
یه روز ماشین بابام خراب بود و مجبور شد اونو بذاره تعمیرگاه و یارو گفت 2 روزه تعمیرش می کنه.
عصر همون روز باید می رفتیم جایی.من گفتم با اتوبوس بریم.بابام گفت باشه.رفتیم ایستگاه اتوبوس.
داشتیم سوار می شدیم که یهو دیدم بابام داره می ره تو قسمت زنونه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] .داد زدم بابا اونجا زنونست.کجا میری.
دیدم ایستگاه از صدای خنده ملت به لرزه دراومد. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
جفتمون بدجوری ضایع شدیم.بابام مثل همیشه جمله معروفشو گفت.خاک بر سرت با اون حرف زدنت.
اینم از محصول مشترک من و بابام.من ادم بشو نیستم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مخلص سینا و شهریار جون هم هستیم.ارادت داریم.
بچه که بودم یه اردک داشتم.همیشه به بابام می گفتم این چرا تخم نمی ذاره.
یه روز بابام اومد خونه و دیدم یه کفتر سفید تو دستشه.گفتم اینو از کجا اوردی.
گفت افتاده بود تو حیاط.زخمی شده.چند روز ازش مراقبت می کنیم و وقتی خوب شد
ولش می کنیم بره.شب کفتر رو گذاشتم ÷یش اردکه.فرداش جمعه بود و فامیل خونه ما جمع بودن.
منم رفتم به کفتره سر بزنم که دیدم اردکه تخم گذاشته. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
منم رفتم بلند گفتم بابا دیشب کفتره رو گذاشتم ÷یشه اردکه.حالا اردکه تخم گذاشته.
یهو خونه از صدای خنده فامیل منفجر شد. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اون موقع نفهمیدم چرا فامیل می خندن [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ولی حالا می دونم چرا می خندیدن [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
حتما اردکه و کفتره...................
این هم از سوتی من ولی.........من ادم بشو نیستم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]