شرح غم دل سوختگان کار سخن نیست.....زین سوز نهان خلق به جز آه ندیدند
Printable View
شرح غم دل سوختگان کار سخن نیست.....زین سوز نهان خلق به جز آه ندیدند
گدایان بهر روزی، طفل خود را کور می خواهند
طبیبان، جملگی، مخلوق را رنجور می خواهند
تمام مرده شویان راضی اند بر مردن مردم
بنازم مطربان را خلق را مسرور می خواهند
در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن ........ شرط اول قدم آنست كه مجنون باشي
گفتيم هـــــر چه بايد و حرفي نگفته نيست
جز داستان عشق كه آن هم نگفتني است
چرا جز عشق چیزی پرورد دل
اگر سوزی نباشد بفسرد دل
مباد آندل که او سوزی ندارد
هوای مجلس افروزی ندارد
ای که دستت میرسد کاری بکن ----- پیش از این کز تو نیاید هیچ کار
در دايره تقدير قسمت,ما نقطه تسليم ايم
لطف آنچه تو انديشي,حكم آنچه تو فرمايي
راه پنهانی میخانه نداند همه کس
جز من و زاهد و شیخ و دو سه رسوای دگر......
مگر دیوانه خواهم شد در این سودا که شب تا روز .... سخن با ماه میگویم پری در خواب می بینم .
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند....................گل آدم بسرشتندو به پیمانه زدند