هر یک از ما مرزی پنهان درون خودمان داریم و گذشتن از این مرز دشوارترین کار است .
گرینگوی پیر
Printable View
هر یک از ما مرزی پنهان درون خودمان داریم و گذشتن از این مرز دشوارترین کار است .
گرینگوی پیر
"نگران نباشید ما هم به شما و هم به گرینگوی پیر احترام می گذاریم . به گرینگوی پیر به این خاطر که ادم شجاعی بود ، به این خاطر که توی چشمهایش یک غمی داشت و به این خاظر که آخرین فرمان ژنرال آرویومان این بود که به گرینگوی پیر احترام بگذاریم ."
"من چی ؟"
"شما به این خاطر که کسی هستید که همه ی اینها را به یاد خواهد اورد ."
گرینگوی پیر
کجا ممکن است پیدایش کنم - هاروکی موراکامی
زن پرسید: از موسیقی خوشت میاد؟
گفتم: آره، اگر موسیقی خوب، در دنیایی خوب باشد.
او انگار راز بسیار مهمی رو بیان می کرد گفت: در یک دنیای خوب موسیقی خوب وجود ندارد. در یک دنیای خوب هوا مرتعش نمی شود
برای رسیدن به جای دلخواه همه چیز به جایی که هستی بستگی دارد.
اگر نمی توانیم مثل آدم زندگی کنیم ، دست کم بکوشیم مثل حیوان زندگی نکنیم!!
من که چنان عقیده ندارم حدی برای فلاکت و شرارت وجود داشته باشد.
آنقدر از مرگ می ترسیم که همیشه میخواهیم از تقصیر اموات بگذریم، انگار پیشاپیش می خواهیم توبت ما که شد از سر تقصیرات ما هم بگذرند.
هاری سگِ مرده را طبیعت معالجه می کند.
" کوری "
اگر در این جهان چیزی باشد که انسان با احساس رضایتی سنگدلانه به سویش کشیده شود ، آن همانا خواری دادن به انسانی دیگر است .
داستان های کوتاه آمریکای لاتین
کسی که گوش می کند ممکن است چیزی بشنود که پشیمان بشود .
داستان های کوتاه آمریکای لاتین
به فکر همه چیزهایی افتادم که برای همیشه از دست داده بودم ، اگر چه تقصیر خودم نبود ، هیچ کس راهی نشانم نداده بود .
داستان های کوتاه آمریکای لاتین
خوش دارم در فیلم بعدی ام به من نقش متفاوتی بدهند . جادوگر سفید در دهکده وحشی ها ؟ نه ، امروز نه حوصله قهرمان بازی دارم نه حال خطر . زن مشهور بهتر است ( طراح مد یا چیزی مثل آن ) ، پول درا و بی آقا بالاسر ، که خودش تک و تنها توی آپارتمانی در نیویورک زندگی می کند ، یا در پاریس یا در لندن . روباط گاه به گاه سرگرمش می کند ، اما اسباب تغییرش نمی شود . احساساتی نیست . بعد از صحنه به هم زدن با طرف سیگاری روشن می کند ، کنار پنجره قدی آپارتمانش می نشیند و منظره شهر را تماشا می کند .
داستان های کوتاه آمریکای لاتین
من خیلی خنگ و دست و پا چلفتی هستم . البته امروز می گویی دست و پا چلفتی ، ان روزها اسمش معصومیت بود و تو عاشق این حالت بودی .
داستان های کوتاه آمریکای لاتین
شاید خوشبختی واقعی در این است که باور کنیم خوشبختی را برای همیشه از دست داده ایم .
داستان های کوتاه آمریکای لاتین