من فکر می کنم
هرگز نبوده قلب من
این گونه
گرم و سرخ:
احساس می کنم
در بدترین دقایق این شام مرگزای
چندین هزار چشمه خورشید
در دلم
می جوشد از یقین؛
احساس می کنم
در هر کنار و گوشه این شوره زار یاس
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان
می روید از زمین.
Printable View
من فکر می کنم
هرگز نبوده قلب من
این گونه
گرم و سرخ:
احساس می کنم
در بدترین دقایق این شام مرگزای
چندین هزار چشمه خورشید
در دلم
می جوشد از یقین؛
احساس می کنم
در هر کنار و گوشه این شوره زار یاس
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان
می روید از زمین.
نمی کند دل من میل زهد و توبه ولی ......... به نام خواجه بکوشیم و فر دولت او
و گمشده ام را مي بينم كه در غرفه ي نامحرمان
به تماشاي رود وقت مي گذراند
انگار موقع دعاي سفر شد
راهم را بگشا
ديني اگر دارم بستان
اگر مي مانم نه براي توست
اگر مي خوانم نه به درگاه تو
به خدايي است كه هرگز تو را نيافريد
لحظه لحظه خوابم و بیدارم
نیست دیگر امید دیدارم
هر که گذر کرد ز سر دفتر عمرم
بداند عشق خاموش کرد آمالم
مگر خورشید و گل را کس چه گفتست؟
که این لب بسته و آن رخ نهفتست!
توي خرمنه سكوتم شعله هاي آتيشه
درد اين فاصله ها منو به فرياد ميكشه...
هنوز اینجا جوانی دلنشین است
هنوز اینجا نفس ها آتشین است
مبین کاین شاخه بشکسته , خشک است ;
چون فردا بنگری پر بیدمشک است
تو كتاباي قصه كسي كه ما نميشه
آخ كه ديگه دل من از تو جدا نميشه...
هشدار ای سایه ره تیره تر شد .
دیگر نه دوست نه دیوار,
دیگر نه نه دیوار و نه دوست ;
دیگر به من تکیه کن , ای من , ای دوست , اما
هشدار کاینسو کمینگاه وحشت
و آنسو هیولای هول است
تو بهترین جاش یه دونه
قصر و یه پادشاه داره
یه دل دارم نگین داره
هوا داره زمین داره
Doyenfery توجه داشتی که شما هر چی میگی آخرش ت ...منم از ه...