کوس رحلت بکوفت دست عجل..............ای دو چشم وداع سر بکنید
ای کف دست و ساعد و بازو...............همه تودیع یکدگر بکنید
بر من اوفتاده دشمن کام...............آخر ایدوستان گذر بکنید
روزگارم بشد بنادانی..............من نکردم شما حذر بکنید
Printable View
کوس رحلت بکوفت دست عجل..............ای دو چشم وداع سر بکنید
ای کف دست و ساعد و بازو...............همه تودیع یکدگر بکنید
بر من اوفتاده دشمن کام...............آخر ایدوستان گذر بکنید
روزگارم بشد بنادانی..............من نکردم شما حذر بکنید
دیگر چه فرقی میکند
وقتی ملکوتیها هم
که دستهاشان بوی قرآن میدهد
و صبحها نانمان را میدزدند
و شبها خوابمان را
راستش را نمیگویند.
در هوای پاک و روشن نوید
خو گرفته با غبار راه
دیده سپیده
سینه سیاه
هر دریچه ای که باز می شود
از شکاف آن
دست استغاثه ای دراز میشود
هر ترانه ای که ساز میشود
ناله نیاز می شود
با خمیر لحظه های بی درنگمان
مایه گلایه ایست
آفتاب و ماه
آفریدگار سایه ایست.
تو برو پیشم نمون
حتی اسممو نیار
اگه یک شبه دیگه زیر بارونا قدم زدی بدون
که تموم فکر من پیش تو بود
مثل تو تو زندگیم هیشکی نبود...
درختان اسکلت های بلور آجین
زمین دلمرده , سقف آسمان کوتاه ,
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است !!!!
تشنه سايه ،توي قلب خورشيد
جاده پر از تگرگ و خيس بارون
ميزنه شب به لختي خيابون
پرسه باد تو كوچه هاي پاييز
كوچه ي بارون زده غم انگيز...
زمين تاب نمي آورد مرا
غرب برهنه ام مي کند روي تمام ِ تابلوهاي شهر
کر مي کند گوش ِ هر عابر را
هوار ِ بي امانِ زيبايي ام
شرق مي پوشانَد ام
در انکار
در سکوتي سيلي خورده...
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی **** چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
یه روز تلافی می کنم همه دروغای تو رو
اون روز نمی گم که بمون اون روز فقط می گم برو...
و اینگونه میشود که نور گرما بخش در انتهای دالان زندگی ات *** تنها قطاریست باری که به سویت میآید , تنها قطاری باری