در آستانه دریا و علف
به جستجوی تو
در مغبر باد ها می گریم,
در چار راه فصول,
در چارچوب شکسته پنجره ای
که آسمان ابر آلوده را
قابی کهنه می گیرد
Printable View
در آستانه دریا و علف
به جستجوی تو
در مغبر باد ها می گریم,
در چار راه فصول,
در چارچوب شکسته پنجره ای
که آسمان ابر آلوده را
قابی کهنه می گیرد
در سنگ شکاف های تنهایی
در غبار آلوده ترین باران در حسرت دیدار ماه در غروب پاییز
آرزوهای بر باد
دلخوشی های ماندگار در دشت سکون تنهایی
یاد اوردنده ی غروب اشک ماه در رنگین کمان تک رنگ
به دیدار ستاره ی خود به زمین می اندیشد
در جنب بحر جود تو از ذره کمتر است........صد گنج شایگان که ببخشی رایگان
نامدگان و رفتگان , از دو کرانه زمان
سوی تو می دوند , هان ای تو همیشه درمیان
نمی خوام از آسمون چیزی برات بیارم
عکستو رو قله ی هیمالیا بذارم
نمی خوام از پشت ابر ماهو واست بچینم
فقط تو خواب و رؤیا تو باشی در کنارم
می خوام برات بمیرم شاید که باور کنی
شاید با برق چشمات مرگو آسونتر کنی
یعقوب وار وا اسفا همی زنم
دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
...
ترک ما سوی کس نمی نگرد......آه از این کبریا و جاه و جلال
لعلی از کان مروت بر نیامد سالهاست
تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد؟
دید مجنون را یکی صحرا نورد
در میان بادیه بنشسته فرد
در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن ........کس عیار زر خالص نشناسد چو محک