[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
انتظارش، انتظارم سیر کرد
آنکه میخواهد بیاید دیر کرد
تا به کی در انتظارش دیده بر در دوختن؟
آمدن،
رفتن،
ندیدن،
سوختن...
ای که دستت میرسد بر زلف یار
در حضورش نام ما را هم بیار...
Printable View
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
انتظارش، انتظارم سیر کرد
آنکه میخواهد بیاید دیر کرد
تا به کی در انتظارش دیده بر در دوختن؟
آمدن،
رفتن،
ندیدن،
سوختن...
ای که دستت میرسد بر زلف یار
در حضورش نام ما را هم بیار...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گــــــــــــوشه تـــــــا گــــــــــــوشه صحــــــــــرا....
بخــــــــــــواب و نهراس....
گــــــــــــرگها...خاطرشا ن هست که
"تـــــــــــــــــــو" آهوي مني!
عجب هوایی داری!:»
هوایت که به سرم میزند ،
دیگر در هیچ هوایی نمیتوانم نفس بکشم!!
عحب نفس گیر است هوای دور از تو بودن !!!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
که گلی با چشمی
بلبلی با گوشی
رنگ زیبای خزان با روحی
نیش زنبور عسل با نوشی
کار هموارۀ باران با دشت
برف با قلۀ کوه
رود با ریشۀ بید
باد با شاخه و برگ
ابر عابر با ماه
چشمهای با آهو
برکهای با مهتاب
و نسیمی با زلف
دو کبوتر با هم
و شب و روز و طبیعت با ما
عشقبازی به همین آسانی است
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
از صبــح همه ي فـرداها مي ترســم
اگر رنگـــ روز
آميختــه با تبسّـــــم تــــــو
نـباشد ...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اشک ها قطره نیستند
بلکه کلماتی هستند که می افتند
فقط بخاطر اینکه :
پیدا نمیکنند کسی را
که معنی این کلمات را بفهمند...............
دختری به کوروش کبیر گفت:من عاشقت هستم....کوروش گفت:لیاقت شما برادرم است که از منزیباتر است و پشت سره شما ایستاده،دخترکبرگشت و دید کسی نیست. کوروش گفت:اگر عاشقبودی پشت سرت را نگاه نمیکردی !
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کوچه
وقتی کوچه بود
که عبور تو بود
سلام نگاه تو بود
کوچه وقتی کوچه بود
که باران بود
پرستو بود
هزار رویای بر زبان نیامده بود
وگرنه کوچه چه بود
جز راهی اندک
با آدم هایی اندک؟
پای فکرتوکه وسط باشد...
خیابان به کنار,اتاق هم قدم زدن دارد.
شانه هایش را برای گریه های من فروخت..
او که لحن آبی اش را در صدای من فروخت...
گل فروشِ کوچه ی بی حس و حالِ من شد و...
بوی نرگس های عاشق درهوای من فروخت...!
من فقط نامهربانی خرج او کردم و باز...
مهربانی را به قلب بی وفای من فروخت...
او که سیلی خورده بود از دست احساسات من...
زندگی اش را چقدرآسان به پای من فروخت...
گرچه او هرگز حنایش پیش من رنگی نداشت...
شانه اش راطفلکی ارزان برای من فروخت...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]