نگاه کن که موم شب براه ما
چگونه قطره قطره آب می شود
صراحی ِ سیاه ِ دیدگان ِ من
به لالای گرم تو
لبالب از شراب خواب می شود
به روی گاهواره های شعر من
نگاه کن
تو میدمی و آفتاب می شود
---------------------
روز خوش
Printable View
نگاه کن که موم شب براه ما
چگونه قطره قطره آب می شود
صراحی ِ سیاه ِ دیدگان ِ من
به لالای گرم تو
لبالب از شراب خواب می شود
به روی گاهواره های شعر من
نگاه کن
تو میدمی و آفتاب می شود
---------------------
روز خوش
دانه دارم
توی شیارهای خواهش دستانم
و تو می ترسی
و کاش می دانستم
عشق من کپک زده است
یا من فاسدترین عاشق
دنیا هستم
من , با سمند سر کش و جادوئی شراب ,
تا بیکران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره اندیشه های گرم
تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی
تا کوچه باغ خاطره های گریز پا ,
تا شهر یاد ها ...
دیگر شراب هم
جز تا کنار بستر خوابم نمی برد !
در زیر بار اشک های مرده ی خویش
در شیشه ی در ، نقش خود را می شناسم
پیری که باری می کشد بر گرده ی خویش
در زیر این بار
دیگر نه آن هستم که بودم
خالی است از آن آتش دیرین ، وجودم
پیچیده در چشم فضا ، دود کبودم
افسوس ، افسوس
دیگر نه آن هستم که بودم
من در انتظار یک اشاره ام !
حرف های خویش را
از تمام مردم جهان نهفته ام
با درخت و چاه وچشمه هم نگفته ام
مثل قصه شنیده ,آه!
نشنود کسی دوباره ام !
من خیلی وقتها خوشوقتم
غلت میخورم روی قالی
از اینکه میبینم درقِبال شما مشغولم، ریسه میروم
میخواهم همۀ خوابِ مرا نوشابه کف کند
از گوشم بــِسُرَد
آنقدر سرم را بچسباند به بالش که بیدار نشوم
من از فرو رفتن تن زدم
صدائی بودم من
__شکلی میان اشکال__,
و معنایی یافتم .
من بودم
و شدم,
نه زان گونه که غنچه ئی
گلی
یا ریشه ئی
که جوانه ئی
ياد آن ايام، كز خوش باورى
هر چه مىديدم به چشمم خوب بود!
مىفشارندم چو مىبينم كنون
خوش گمانىها سزايش چوب بود!
دریغ شیر آهنکوه مرد !
که تو بودی
وکوهوار
پیش از آنکه به خاکی افتی
نستوه و استوار
مرده بودی
اما نه خدا و نه شیطان__
سرنوشت تو را بتی رقم زد
که دیگران می پرستیدند.
بتی که دیگرانش می پرستیدند.
دستهایم می سایم
تا دری بگشایم
بر عبث میپایم
که به در کس آید در و دیوار به هم ریخته شان
بر سرم میشکند