قرآن ناطق
در سحرگاهي كه قدر او زهر شب برتر است... ني غلط گفتم كه قدرش از هزاران شب سراست
مظهر ایمان همان ذوالقدر بُستان رسول... كوه صبر و استقامت يارو همراه بتول
مرد نخلستان کوفه جان نثار مصطفی... فاتح خیبر،امیردین علی مرتضی
او که داد انگشتری را موقع راز و نیاز... تیراز پا یش درآوردند هنگام نماز
او که کرده شمع بیت المال را برخود حرام... اوکه گریان بود از هجران محبوبش مُدام
شد به مسجد تا به پا دارد نماز آخرين ... تا کند با یار خود راز و نیاز آخرین
دشمن ناپاك با شمشير كينه در كمين... تا بیاید رو به مسجد مرد حق سلطان دین
مسجد كوفه نمي داند كه امشب محشر است... سجده گاه شيرحق از خون فرق او تراست
تيغ بُرّان، دل هوسناك وعلي غرق نماز... دستهاي نهرواني مانده در زنجير آز
دست جهل از آستين ابن ملجم شد برون... خانۀامن خدا از خون مولا غرق خون
تاكه او سر را زخاك بندگي برداشته... تيره دل شمشير كين را از قفا افراشته
زد به فرق اسوۀ ايمان امیر المومنین ... کرد عالم را عزادار امام المتّقین
سرو آزادي فرو افتاد در محراب خون... دشت سرسبز ولايت شد زخونش لاله گون
در شب تنزيل قرآن فرق مولا شد دوتا... مرز كفرو شرك و ايمان شد در اين مسجد سِوا
بلبل باغ ولایت چَه چَه زد اين نغمه را ... فُزتُ ربِ الكعبه اي درياي رحمت ربنّا
صوت قرآن علي خاموش وكوفه داغدار... توسن رهوار غيرت شد دراين شب بي سوار
او که بُد قرآن ناطق،از جفای ناکثین ... از ریاکاری وظلم قاسطین و مارقین
خواند انالِلّه وانا اِلیه الرّاجعون...گشت خم درپیش حق سرو بلند راکعون
همدم و همراز نخلستان دگر آرام خُفت... ديگرآن شب راز خود با چاه و نخلستان نگفت
دیگر اوانبان بخشش را نمي گيرد به دوش...در دل شب دیگر آوازش نمی آید به گوش
حسرت« جاويد» مانده بر دل طفلان شهر... چون که او خاموش شد با ضربت شمشير وزهر
