من هیچکدومش رو نخوندم اما طبق نظرات و دیده ها با جفتش موافقم
هر کدوم انتخاب شد میرم می خونم
Printable View
من هیچکدومش رو نخوندم اما طبق نظرات و دیده ها با جفتش موافقم
هر کدوم انتخاب شد میرم می خونم
نه مثل اينكه اين تاپيك بدجوري دچار اسلوموشن شده
دوسال طول مي كشه توش نظر بدن بعد دو سالم طول مي كشه نظره تاييد بشه :دي
من كه موافقم halflife g و karin هم كه راي مثبت دادن اون بالا بزنين همه نامها بعدشم برين كتابشو بگيرين بخونين تو اينترنت كه يافت نشد
اخرش یه کتاب انتخاب شد
همه نامها من حتما میخوونمش و میام نظرمو میگم
الان اکثرا در دوران مقدس امتحانات به سر میبرن خوب .....نقل قول:
دوسال طول مي كشه توش نظر بدن بعد دو سالم طول مي كشه نظره تاييد بشه :دي
مردم میترسن بگن فلان کتاب بعد تایید بشه بعد نرسن حداقل خودشون در مورد کتاب محبوبشون مطلب بنویسن ...( خودم رو میگم : دی)
تا بوده اين امتحانا بوده ديگه تازه شب امتحان كه فعاليت هاي اينترنتي بيشتر مي چسبه!نقل قول:
الان اکثرا در دوران مقدس امتحانات به سر میبرن خوب .....
اينم حرفيهنقل قول:
مردم میترسن بگن فلان کتاب بعد تایید بشه بعد نرسن حداقل خودشون در مورد کتاب محبوبشون مطلب بنویسن ...( خودم رو میگم : دی)
الان karin مياد ميبينه بريديم دوختيم اوكي كرديم ذوق مرگ ميشه كلا :27:
یه لحظه بهم برخورد. چون فکر کردم منو میگی : دینقل قول:
نه خب من خودم رو گفتم ...: دینقل قول:
یه لحظه بهم برخورد. چون فکر کردم منو میگی : دی
خیلی دوست داشتم سمفونی مردگان بحث بشه ... ولی بمونه برا بعد امتحانا خیلی بهتره ....
مثل اینکه این روزا از همه شجاع ترمون کارینه ...
به سلامتی و میمنتنقل قول:
من كه موافقم halflife g و karin هم كه راي مثبت دادن اون بالا بزنين همه نامها بعدشم برين كتابشو بگيرين بخونين تو اينترنت كه يافت نشد
حالا بذار ما هم بگردیم شاید یافت شد ( نه که من خدای سرچم : دی : دی)
کاملا دقیقا : دینقل قول:
الان karin مياد ميبينه بريديم دوختيم اوكي كرديم ذوق مرگ ميشه كلا [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شما هم اگر مثل من در طول ترم درس می خوندید الان می تونستید به مطالعات غیر درسی نیز بپردازید (اسمایلی توهمات یک دانشجوی خوشحال : دی)نقل قول:
مثل اینکه این روزا از همه شجاع ترمون کارینه ...
---
جدای از شوخی مرسی که بالاخره یک کتابی انتخاب شد
فعلا عنوان تاپیک رو تغییر میدیم تا ببینیم چقدر طول میکشه که دوستان به بررسی و بحث و گفتمان راجع به کتاب بپردازند (من جمله خودم : دی)
ممنون و موفق باشید :11:
سلام...ما هم اومدیم...بهتر نبود که یه کتابی انتخاب کنیم که رو اینترنت بشه پیداش کرد ؟؟
حالا یکی که بیرون پیداش کرده اطلاع بده که چه انتشاراتی و ... که راحتتر پیداش کنیم...
و اینکه تو این امتحانا کتاب خوندن به نظرم خیلی بیشتر حال میده...ما یک هفتس امتحانامون شروع شده من تا حالا دو تا رمان خوندم :20:
آره که بهتره ولی خب نمی شه که همه ی کتابا توی اینترنت باشن که. اگه کتابش الان دم دستم بود خودم تایپش می کردم می ذاشتم تو نت!نقل قول:
سلام...ما هم اومدیم...بهتر نبود که یه کتابی انتخاب کنیم که رو اینترنت بشه پیداش کرد ؟؟
انتشاراتش یادم نمیاد مترجمش عباس پژمان بودشنقل قول:
حالا یکی که بیرون پیداش کرده اطلاع بده که چه انتشاراتی و ... که راحتتر پیداش کنیم...
خب من نقد خودمو می ذارم اما دوست داشتم اول یه دور دیگه کتاب رو بخونم که جزئیاتش یادم بیاد اما فعلا کتابش دستم نیست
آقا ژوزه مردي 53 ساله است كه در اداره ثبت احوال كار مي كنه. سرگرمي كوچيكش اينه كه از در فرعي خونه اش شبها به اداره بره و اطلاعات آدمهاي مشهور رو جمع آوري كنه. مثل يه كلكسيون يا همچين چيزي. و بعد يك شب اطلاعاتي از يك زن بدست مياره و بدون اينكه بدونه چرا، سرنوشت اون زن و پيدا كردنش براش همه چيز مي شه تا اونجا كه تمام زندگيش رو تحت تاثير قرار مي ده...
اولين چيزي كه توي اين كتاب جلب توجه مي كنه همنام بودن شخص نويسنده با شخصيت اصلي ماجراست. نويسنده ها براي خلق شخصيت ها خيلي وقتها از خودشون و اطرافيانشون مايه مي ذارن ولي همنام كردن شخصيت ديگه بنظرم كاملا بيانگر اينه كه ساراماگو يه جورايي داره داستان خودش رو به تصوير مي كشه.
من علاقه اي ندارم براي اين كتاب به تمثيل ها و نمادهايي اشاره كنم كه به كمدي الهي دانته يا اون افسانه يوناني مشهور (اسمش يادم رفته!) و غيره مربوط مي دونن
چيزي كه براي من مهمه اينه كه يه نفر يه روز يه چيزي رو مي بينه كه تا قبل از اون وابستگي خاصي بهش نداشته اما اجازه مي ده تمام زندگيش تحت تاثير اون قرار بگيره. نمي شه گفت ژوزه از همون اول عاشق اون زن مي شه اين نمي تونه عشق باشه كه اونو انقدر دنبال خودش بطرف زن مي كشه. اگه اين اسمش عشق باشه داستان به فضاحت كشيده مي شه! نمي دونم شايد چون عشق كوره و با هركسي مي تونه اينكارو بكنه و اونوقت كاري كه ژوزه كرده ديگه چندان عالي و جالب جلوه نمي كنه!
اما اين حس يا هرچيز ديگه كه باعث مي شه يه نفر اونم توي همچين سني كه توي زندگيش و كارش به پختگي رسيده يهو دست از همه چيز بكشه و واسه يه چيز تلاش كنه چيه؟ شايد سن ژوزه سنيه كه آدم بالاخره بعد از دست پيدا كردن به همه ي آرزوهاي عامي كه مثل بقيه داره مثل شغل و جايگاه اجتماعي و غيره يهو آرزوي داشتن يه هدف ارزشمند رو مي كنه. يه چيزي كه باهاش بتونه موجوديت خودش رو ثابت كنه. يه چيزي كه اصلا بهش موجوديت بده!
شايدم فقط اين كارو كرده كه از روزمرگي اي كه گرفتارش بوده خلاص شه و يه قسمت جديد از وجود خودش رو تجربه كنه. اينكه بتونه ريسك كنه و اون كسي نباشه كه هميشه بوده و هميشه ازش توقع داشتن كه باشه.
چند بار اين جمله رو خوندم كه مي گن نصف اين كتاب رو ميشه حذف كرد درحاليكه كل داستان صدمه اي نمي بينه اما بنظرم خيلي هم صدمه مي بينه. هرچند شايد بشه فكر كرد ساراماگو اين كتاب رو بيشتر از اوني كه لازم بوده كش داده اما تجريه اش دقيقا مثل فتح كردن يه قله است. هرچي بيشتر طول بكشه بهش برسي يا رنج بيشتري براش ببيني رسيدن به آخرش براش ارزشمندتره.
وقتي به اندازه ي ژوزه درگير داستان بشي به اندازه اونم داستان برات تاثيرگذار مي شه.
از اولشم مي دونستم آخر داستان اون زن نمي تونه پيدا بشه يا زنده باشه. اون زن بايد يه جورايي دست نيافتني باشه. شايد چون ديگه هدفي مثل بقيه ي هدفهايي كه ژوزه در تمام زندگيش داشته نيست. هدفيه كه بخاطرش متحول شده و خيلي چيزا رو در معرض خطر قرار داده. هدفي كه بخاطرش زندگيش از اين رو به اون رو شده. خودش تغيير كرده. اين هدف نمي تونه آخرش به يه زن دست يافتني تبديل بشه چون بازم اسمش مي شه عشق و داستان آبكي live happily ever after !
گاهي فكر مي كنم ژوزه از سر تنهايي و روزمرگي دست به يه اكتشاف تازه توي زندگيش زده و اون زن رو بهانه كرده اما مگه بده؟ اگه يه روز منم دچار همچين زندگي اي بشم شايد منتظر يه جرقه ي اينطوري باشم. فوقش به سرانجام برسه يا نه چه اهميتي داره؟ فكر مي كنم از اينكه بتونم به خودم فرصت كشف يه زندگي جديد رو بدم به خودم افتخار كنم!
همه ي ما توي يه سري قالب تعريف شده ايم. مثلا مي گيم فلاني اين كارو خوب بلده يا همچين اخلاقي داره. همه ي ما توي موقعيت هاي خاص مي تونيم اطرافيانمون رو پيش بيني كنيم. اصلشم لابد همينه. ولي اگه يكي اين وسط بخواد يه چيزي رو توي خودش تغيير بده هميشه سركوب مي شه هميشه احتياج به يه بهانه براي تغيير كردن داره.
ما دقيقا اسير عادتهاي خودمونيم. خيلي وقتها اصلا يادمون ميره دليل اين عادت كردنهامون چيه چون دقيقا برامون عادت شده.
فكر كن اگه يه روز سنت برسه به 50 - 60 و بعد يهو بفهمي دوست داري يه جور ديگه باشي چه دليلي براي عوض شدنت مي خواي پيدا كني؟ زندگي پر از اين عادت كردنهاست. اونم وقتي آدما انقدر احتياج به تغيير دارن ولي مي ذارن همه چيز همونطور باشه كه هميشه بوده. از سر عادت يا تنبلي يا ترس از تغيير يا منتظر يه بهانه بودن! يه ذره مسخره است اما واقعيت اينه آدما براي تغيير كردن به دليل احتياج دارن هم خودشون هم اطرافيانشون. حتي اگه اون دليل يه عكس گمنام باشه كه از وسط يه پرونده توي يه بايگاني به زمين افتاده باشه.
ژوزه يا از سر تنهايي و بخاطر جاي خالي عشق توي زندگيش يا از سر روزمرگي دنبال يه ماجراجويي ميره كه به سرانجام نمي رسه (من دوست دارم بگم ميرسه). ولي من دوست داشتم زندگي پس از اين ژوزه اي رو كه اين راهو به آخر رسونده ببينم. يقينا كلي شگفت زده مي شدم.
شايد يكي اين كتابو بخونه و به اين نتيجه برسه كه كاري كه ژوزه كرده كار همچين شاقي هم نيست. اما توي سن و سال ما تغيير كردن كه كار سختي نيست! من هركار بخوام بكنم مي كنم كسي هم اعتراض كنه مي گم دلم خواسته! اما وقتي توي زندگيت فقط مسئله خودت نباشه و مسئوليت هم داشته باشي تغيير كردن واقعا سخت مي شه. مخاطب هاي واقعي اين كتاب هم سن و سالهاي خود ساراماگو هستن نه ما. بنظرم حالا زوده ما اهميت كار ژوزه توي اين كتاب رو درك كنيم! ما هنوز اسير نشديم عادتهامون هم مسخره و قابل تغييرن اما دلم مي خواد خودم رو توي اون سن ببينم و بعد بيام نظرم رو راجع به كار ژوزه بگم. در هر حال آدم بايد هم واقع بين باشه هم آينده نگر! :دي
اين كتاب معجزه نكرده. وقتي ازش دور مي شي مي توني داستانش رو فراموش كني ولي وقتي مي شيني و دوباره از اول تا آخر مي خونيش بنظرت يكي از بهترين كتاباي دنيا مي رسه.
"همه نامها" كتاب لحظه هاست!
سلام دوستان کسی هست اینجا که سفر به شرق هرمان هسه رو خونده باشه؟
خب، من جرئت به خرج میدم تاپیک رو بالا میارم. :دي
دوستانی که اعلام آمادگی میکنن یه کتاب هم معرفی کنند، ترجیحا کم حجم باشه، که با حوصلهمان سازگار باشد.
روال هم همان روال قدیمی؛ نقل و قول از پست اول:
شما کتاب یا کتابهایی را خوانده اید و دوست دارید درباره آن با کسی گفتگو کنید.
دوست دارید که مثلا رفتارهای یه کاراکتر آن را بررسی کنید
دوست دارید احساس خود را نسبت به اتفاقات و شخصیتها بیان کنید
دوست دارید تجربه شخصی خود را نسبت با آن رمان بیان کنید و ...
ها پشنهاد خوبی بید.
این چند روز بیکاری رو میشه با هاش گذروند.
من فعلا افتادم تو خط ایرانی اونم از نوع معاصرتر ترهاش!
من این چندتا رو خوندم خوشم اومد:
شب ممکن
بهار 63
پرسه زیر درختان تاغ
مونالیزای منتشر
بقیه هم بیان کتاب دلخواهشون رو معرفی کنن.
خوابتون نبره باز! دی:
من دارم خداوند الموت حسن صباح رو میخونم کتاب خیلی جالبیه اگه صلاح بدونید درمودش بحث کنیم
سلام دوستان
کسی این کتابو خونده؟
میشه به منم توضیح بدید چی شد؟ اصلا نفهمیدم. یا اگه فهمیدم خیلی بی مزه بود
این کتاب رو به تنهایی ندیدم
ولی این عنوانی که نوشتین " شهر شیشهای " اولین بخش از سهگانهی کتاب " سهگانهی نیویورک" استرـه که اگه این کتاب رو کامل بخونین ارتباط میون اونها دستتون میاد
البته خودم خیلی وقت پیش این کتاب رو خوندم و دقیقا یادم نیست که ارتباط چگونه بود
سلام
تازه کتاب شهر شیشه ای رو خوندم. با توجه به این که متنش یه مقدار سنگین و فلسفی بود ممکنه برای خیلی ها سوال هایی پیش اومده باشه
کسی هست این رمانو خونده باشه؟ خودم چندتا سوال ازش داشتم
صحبت هایی شد با یک سری از دوستان که این تاپیک رو مجددا راه بیاندازیم.
طبق روال گذشته یک کتاب انتخاب میشه و یک هفته زمان برای مطالعه و هفته ی بعدش برای بحث و نقد و گفت گو در نظر گرفته میشه.
اگر کتابی مدنظرتون هست به من پیغام بدید تا تو لیست قرار بدیم
--
کتابی که برای شروع در نظر گرفته شده " دیوانه بازی (دیوانه وار)، ترجمه پرویز شهدی، نشر چشمه " هست.
فایل پی دی افش رو آپلود کردم برای دوستانی که شاید زمان نداشته باشند فعلا کتاب رو بخرن (اگه پیدا بشه البته)
طبق روال قبل یک هفته زمان برای مطالعه در نظر گرفته شده و از شنبه ی آینده بحث و گفت و گو رو خواهیم داشت.
مدیران محترم لطفا عنوان رو به "گفتگو درباره کتاب هایی که خوانده ایم. این هفته : دیوانه بازی" تغییر بدن. ممنون.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
همين كتاب ديوانه وار خوبه حمايتت ميكنيم :دي
هم بخاطر كتاب و هم تاپيك الان نوستالژيك خونم زده بالا :27:
بچه هاي كتاب خون بيان اعلام آمادگي كنن. هرچي بيشتر باشيم نقد بهتر و جالبتر ميشه
اتفاقا منم تازه این کتاب رو دانلود کردم خیلی مایلم در موردش بحث کنیمنقل قول:
دوستان من به علت کمبود وقت و البته حوصله بجای خوندن کتاب بیشتر علاقه دارم که فایل صوتی کتاب رو گوش کنم
و به واسطه ساخته شدن فیلم آناکارنینا سراغ فایل صوتی این کتاب رفتم که [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] بود
ولی امروز به واسطه کنجکاوی و دانلود نسخه پی دی اف کتاب با ترجمه دیگری که توسط منوچهر بیگدلی خمسه بود مواجه شدم و با مقایسه ای که بین دو نسخه کردم احساس میکنم نسخه اولی خیلی کوتاه شده و تقریبا اسم شخصیتها تا حدودی با هم متفاوته.جالب اینجاست که اسم شخصیتهای نسخه دوم با اسم شخصیتهای فیلم همخوانی بیشتری داره.
حالا سوالم اینه که به نظرتون ارزش داره ادامه فایل رو گوش بدم و یا اینکه بیخیال فایل صوتی بشم تا در زمان و شرایط مناسب بتونم کتاب رو بخونم و چیزی از دست ندم؟
فرانی و زویی
برام ناامیدکننده بود! من با سلینجر از طریق یه مجله آشنا شدم و با تعریف هایی که از شنیدم واقعا شیفته اش شدم. با معروفترین اثرش "ناطوردشت" شروع کردم و بسیار لذت بخش بود برام. بهمین خاطر دنبال کارهای دیگش رفتم و چندتا کتاباشو باهم خریدم.
اما داستان های خانواده سیمور اصلا برام جالب بود. اینطور بنظرم اومد شخصیت های هولدن؛ بادی، سیمور و زویی همشون یه کاراکترن در بدن های مختلف! از اونجایی که خود سلینجر آدم تنهایی بود خیلی علاقه داشته برادرها(دوست های) مجازی زیادی برای خودش بسازه که از قضا همیشه باهوش ترین شونم مدت هاست مرده!!!
همینطور صحبت های زویی و فرانی درباره مسیح ارضاکننده نبود چون اصلا اعتقادی به مسیحیت-یهودیت ندارم. اینطوری شد که رغبت رفتن به سراغ کتاب های دیگه رو نداشتم. جنگل وارونه، شانزدهم هب ورث و یادداشت های یک سرباز و... .
هنوزم از "ناطوردشت" خاطره بسیار خوبی تو ذهنم هست ولی یاد گرفتم اثر یه نویسنده الزاما نشون دهنده کیفیت کارهای دیگش نیست.
اوشو
به همه دوستان پیشنهاد میکنم کتاباشو بخونید خصوصا رهایی از گذشته
کلا تو زندگیم 4 تا کتاب متفرقه هم نخونده بودم اونم برمیگشت به دوران نوجوونی
اوشو واقعا یک شاهکاره مسیر زندگیتونو عوض میکنه . من یه آدمه کلا نا امید ( در حده مرگ : دی ) بودم که کلا دیدمو عوض کرد
کسی که حرفاشو بفهمه متوجه میشه که اصلا اونی که فکر میکرده نیست و خودشو نمیشناخته و چقدر احمق بوده :دی
اگه فکر میکنی هیچ روزنه امیدی نیست
اگه فکر میکنی کتاب چیز چرتیه و اصلا نمیتونه تاثیری روت بزاره چون خودت همه چیز رو میدونی و روشن فکری !
اگه در حده مرگ نا امیدی و از اطفاقات گذشته یا فکر به آینده یا ... رنج میبری
یه بار زور بزن این کتابو بخون از همون لحظه اول تاثیرشو حس میکنی و این که چقدر با واقعیت درگیره
[ ویرایش ]
موفق باشین :n12:
ویرایش :
شاید فکر کنی اصلا به گذشتت اهمیتی نمیدی و درگیرش نیستی ولی بعد از خوندن این کتاب متوجه میشی تو اسیر و برده گذشتتی
نسبتا جالبه ولی تا اونجا که من میدونم مطالبش بی پایه و اساسهنقل قول:
دوستان سلام
امروز گندش دراومد که تاریخ فلسفه غرب از برتراند راسل با ترجمه نجف دریابندی(که الان نایابه) تو زرد از اب دراومد!!!!:n04:
ظاهرا بدون این که اشاره ای به سانسور در قسمتی از کتاب بشه بخش تاریخ فلسفه قرون وسطی حذف داشته
حساب کنید کتاب به این مهمی سانسور بشه بدون حتی یه اشاره به اون,ادم واقعا از این همه وقتی که گذاشته و بجای خوندن زبان اصلی
سراغ ترجمه رفته پشیمون میشه!واقعا این چه وضعشه که کتاب مرجع سانسور داره؟
من میگم همونو گوش بده! اینطور که گفتی وقت نمی کنی بخونی می ترسم همینقدر هم از دست بره :n06:نقل قول:
دقیقا این اتفاق برای من ( و شاید خیلی های دیگه) افتاد. بعد از ناطور دشت چند تا از کارای دیگشو گرفتم و میشه گفت کارای دیگش یه کپی نا امید کننده از ناطور دشت بودن.نقل قول:
مرحوم منصوری هرچی خودش حال می کرد راست و خیالی، به متونش اضافه می کرد. خیلی ها حتی تردید دارن نویسنده ای که کتابشو ترجمه کرده هم واقعی باشه. به عنوان یه داستان باید خوندش نه یه کتاب تاریخی قابل استناد.نقل قول: