هر کس تصور کند عشق آسان است ، حماقت خود را به اثبات می رساند .
بهشت
Printable View
هر کس تصور کند عشق آسان است ، حماقت خود را به اثبات می رساند .
بهشت
در آغاز هیچ نبود، کلمه بود، و آن کلمه خدا بود
و کلمه بی زبانی که بخواندش و بی اندیشه ای که بدانتش چگونه می تواند بود؟
و خدا یکی بود و جز خدا کسی نبود
و با نبودن چگونه می توان بودن؟
و خدا بود، وبا او عدم
و عدم گوش نداشت
حرف هایی است برای گفتن
که اگر گوشی نبود نمی گوییم
وحرف هایی است برای نگفتن
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند
حرف هایی شگفت، زیبا و اهورایی همین هایند
و سرمایه ی ماورایی هر کسی به اندازه حرف هایی است که برای نگفتن دارد
که همچون زبانه های بیقرار آتشند.
و کلمات هر یک انفجاری را به بند کشیده اند
کلمه هایی که پاره های بودن آدمی انداگر یافتند، یافته می شوند
ابنان همواره در جست و جوی مخاطب خویشند
و ...
در صمیم وجدان او آرام می گیرند
و اگر مخاطب خویش را نیافتند، نیستند
و اگر او را گم کردند، روح را از درون به آتش می کشند
و دمادم حریق های دهشناک عذاب بر میافروزند.
و خدا برای نگفتن، حرف های بسیار داشت
که در بیکرانگی دلش موج میزد وبیقرارش می کردو عدم چگونه می توانست مخاطب او باشد
هرکسی گمشده ای دارد، و خدا گمشده ای داشتهر کسی دو تاست و خدا یکی بود
هر کسی به اندازه ای که احساسش می کنند، هست
هر کسی نه بدانگونه که هست احساسش می کنند
بدان گونه که احساسش می کنند هست
انسان یک لفظ است
که بر زبان آشنا می گذرد.
و بودن خویش را از زبان دوست می شنود
و ...
(ص ۱ و ۲ سرود آفرینش) کویر
دکتر علی شریعتی
"اشكم زود سرازیر می شد. هر احساسی كه ربطی به مهربانی و
محبت داشت باعث ایجاد بغض در گلویم می شد و همیشه هم
نمی توانستم آن را كنترل كنم."
خاطره ی دلبرکان غمگین من - مارکز
او بعد از مثل یک راهب زندگی کرد ، مثل یک راهب ، و خداوند خیلی خوب می داند که او راهب نبود !
سیمای زنی در میان جمع
( اینا برای بیان وفاداری یک مرد به زنش گفته )
دارای یک صفت لعنتی بودم که مدت ها طول کشید تا از شرش خلاص شوم : وفاداری . واقعیت این است که دارا بودن این صفت یک نفرین ابدیست ، صفتی که اصلا در خور ستایش نیست بلکه مستوجب ترحم است ......
سیمای زنی در میان جمع
من نسبت به قهوه ای که تو می خوری ، کره ای که تو روی نانت می مالی حسادت می ورزم . من نسبت به مسواکی که تو به دندانهایت می زنی ، تخت خوابی که تو در ان می خوابی حسادت می ورزم .
سیمای زنی در میان جمع
حق شناسی و عدالت در این دنیای کثافت وجود ندارد و متاسفانه چیز دیگری هم نداریم که جای این دنیا بگذاریم .
سیمای زنی در میان جمع
آدم مانند گیاه است و افتخارات و موفقیت های مادی او مثل گل هایی می باشند که از گیاه میرویند ،گیاه و گل خشک می شوند و از بین می روند
ولی اعمال نیک انسان توشه ایست که برای او باقی می مانند و سبب می شود که همواره دیگران وی را به نیکی یاد کنند.
-----------------------------------
شاهزاده خانم محکوم
همیشه همینطور بوده
هیچ وقت آرزوهای آدم صورت حقیقت به خودش نمی گیرد .
زندگی در این قسمت تعهدی با ما ندارد ، این خودمانیم که از سعادتهای این دنیا باید سهم خودمان را آنقدر که می توانیم برداریم .
بر باد رفته / اثر مارگارت میچل
اسکارلت ، من هیچ وقت در زندگی آدمی نبودم که قطعات شکسته ظرفی را با حوصله ی زیاد جمع کنم و به هم بچسبانم و بعد خودم را فریب بدهم که این ظرف شکسته همان است که اول داشته ام .
آنچه که شکست شکسته و من ترجیح می دهم که در خاطره خود همیشه آن را به همان صورتی که روز اول بود حفظ کنم تااینکه آن تکه ها را به هم بچسبانم و تا وقتی زنده ام آن ظرف شکسته را مقابل چشمم ببینم.....
بر باد رفته / اثر مارگارت میچل
تنها چیز به درد بخور توی ازدواج بیوه شدن است .
دخترِ بخت
عشق چنان کورش کرده بود که نمی توانست ببیند طرف مقابلش با همان شدت دوستش ندارد .
دخترِ بخت
اگه کسی ندونه داره جایی رو ترک می کنه احساسش از خداحافظی هم بد تره
ناتور دشت
مردم همیشه برای چیزها و آدم های عوضی دست می زنن
ناتور دشت
همه ی دخترها وقتی احساساتی می شن بی عقل هم می شن
ناتور دشت
پس از لحظه ای سکوت زیر لب زمزمه کرد که من آدم عجیبی هستم و بدون شک مرا دوست دارد اما شاید روزی به همین دلیل از من متنفر شود
بیگانه
فراموش کردن موجوداتی که دوستشان داریم مانند مردن برای دومین بار است .
دختر نیل
محبت هر قدر عمیق باشد نمی تواند کمبود عشق را جبران کند .
دختر نیل
لحظه هایی وجود دارد که اگر انسان از حرف کسی اطاعت کند زندگی را می بازد .
دختر نیل
جمله خیلی جالبی بود اما کجا این جمله رو می گفت ...من هر چی فکر کردم یادم نیومد؟ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نقل قول:
آنگاه کلاه طلایی بر سر بگذار ،اگر بر می انگیزدش ؛ اگر توان جستنت هست،به خاطرش نیز به جست و خیز در آی ، تا بدانجا که فریاد بر آورد " عاشق ، ای عاشق بالاجهنده ی کلاه طلایی مرا تو باید."
گتسبی بزرگ از اسکات فیتس جرالد
چه سخت و غم انگیز است سرنوشت کسی که طبیعت نمی تواند سرش کلاه بگذارد . چه تلخ است میوه درخت بینایی.
هبوط در کویر ، دکتر شریعتی
خودخواهی های بزرگ با " آوازه " و " عشق " سیراب می شوند اما دردمندی ها و اضطراب های بزرگ در انبوه نام و ننگ ، در گرمای مهر و عشق همچنان بی نصیب می مانند . اندیشه ای که جهان را به رنگ و طرحی دیگر می فهمد " خود " را چشمه نهر های غیبی و صحرای وزش های غریب می یابد ، تنها و تنها در جست و جوی " آشنا " است.
هبوط در کویر ، دکتر شریعتی
اين رو دختره بهش مي گه . همون موقع كه ازش خواستگاري مي كنه و مي گه باشهنقل قول:
گفتید تنها حدسی که می زنید این است که من نمی توانم لیاقت و شایستگی خود را اثبات کنم ...یعنی در حالی که همه چیز و همه کس شایسته و لایق است فقط من هستم که نمی توانم لایق باشم؟ آیا فکر نمی کنید ممکن است من هم از این شایستگی چیزی داشته باشم؟
قمار باز ،داستایوفسکی.
کاترین و هثکلیف ، دو موجودی که به حکم تقدیر محکوم بدان هستند برای هرکس که بیش از اندازه به آنها نزدیک شود رنج و آزار به نصیب آورند.
مقدمه بلندیهای بادگیر
بهترین روزگار و بدترین ایام بود ، دوران عقل و زمان جهل بود
روزگار اعتقاد و عصر بی باوری بود ، موسم نور و ایام ظلمت بود
بهار امید بود و زمستان ناامیدی ، همه چیز در پیش روی گسترده بود و چیزی در پیش روی نبود
همه به سوی بهشت می شتافتیم و همه درجهت عکس ره می سپردیم .
----------------------------------------
این جملات رو چارلز دیکنز در وصف حال زمان 1775 میلادی بیان کرده ولی به نظرم زمان الان هم همینطوره
داستان دو شهر / چارلز دیکنز
نقل قول:
سلام
اگه امكانش هست تو قسمت بهترين كتابي كه خوندين كتاب را هم معرفي كنيد
ممنون مي شم
از کتاب زندگی جنگ و دیگر هیچ.
وقتی بمیرم به بهشت می روم چون این دنیا در جهنم زندگی کردم....
می دانی چرا هرگز نتوانستم تو رو ببخشم ؟ برای اینکه واقعا هیچ وقت ابراز تاسف نکردی .
جشن بز نر
اگر نامه نمی نوشتم . اغلب به یادتان بودم . خصوصا به یاد تو ))
این دورغ بود . تو فقدان کسی را حس نکردی و حتی فقدان دختر عمه و هم کلاسی لوسیندا ، دختر قابل اعتماد و دوست دوران کودکی را . می خواستی او را هم مانند مانولیتا ، عمه اده لینا و پدرت ، این شهر و کشور فراموش کنی .
جشن بز نر
اورانیا تو هیچ وقت به اینده ات فکر نکردی ، چنان در پیچ و خم گذشته ها گیر کرده بودی که به فکرت نمی رسید به چیزی که پیش رو داری بیندیشی.
جشن بز نر
به نویسنده های جوون چه توصیه ای داری؟
- خوب بنوشن، تنها نخوابن، و سیگار زیاد بکشن.
- توصیه ات به نویسنده های کارکشته چیه؟
- اون ها اگه هنوز زنده ان ، به توصیه ی من احتیاج ندارن.
- میلی که تورو وادار به شعر گفتن می کنه چیه؟
- همون میلی که تو رو وادار به توالت رفتن می کنه.
- عقیده ات درباره ریگان و بی کاری چیه؟
- من به ریگان وبی کاری فکر نمی کنم. این چیزها حوصله ام رو سر می بره. چیزهایی مثل سفرهای فضایی و بازی کریکت.
- پس به چی فکر می کنی؟
- به زن های مدرن.
- زن های مدرن؟
- اون ها نمی دونن چطوری لباس بپوشن. کفش هاشون وحشتناکه.
موسیقی آب گرم – چارلز بوکوفسکی
...از اتفاق روزگار ، تراوت کتابی درباره درخت پول نوشته بود . به جای برگ اسکناس بیست دلاری داشت .گلهای درخت ، سهام دولتی بود . میوه های آن الماس بود . درخت پول ، انسانها را به خود جلب می کرد و این انسانها اطراف ریشه های آن همدیگر را به قتل می رسانیدند و به کود مناسبی برای درخت تبدیل می شدند .
بله ، رسم روزگار چنین است ....
سلاخ خانه شماره پنج - کورت ونه گات جونیور
اگه آ دم خیال نداره راهبه ای چیزی بشه پس باید بخنده
دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم
شاعر ها خیلی تو نخ هوا هستن . اونها همه احساساتشونو تو چیزهایی به کار می گیرن که احساسات ندارن
دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم
اونها دلیل هاشونو برای دوست داشتم ما به اندازه خود ما دوست دارن و بیشتر وقت ها حتی بیشتر از خود ما. این کار درستی نیست .
دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم
آنچه بد است ؛وضع فرهنگي اين آب و خاك است ؛ اميدي به بهبود نيست ، ابتذال و پيش پا افتادگي روز افزون است ، روشنفكران بيمارند و هنرمندان كاسبي پيشه كرده اند ؛من اگر نبودم نميامدم
سهراب سپهري _ نامه هاي دوستان
نميخواستم كسي مرا بپايد ؛عبادت را هميشه درخلوت خواسته ام ،هيچ وقت در نگاه ديگران نماز نخوانده ام !!
سهراب سپهري _ اطاق آبي
از آنجایی که خداوند جدایی ناپذیر و تقسیم نشدنی است ، نیک بختی ام نیز این چنین خواهد بووود . من با سعادت جدایی ناپذیرم یگانه ام...
4 اثر اسکاول شین