نقل قول:
نوشته شده توسط entezar
با تشكر از تو دوست عزيز از اين پسسعي مي كنم بيشتر بنويسم
Printable View
نقل قول:
نوشته شده توسط entezar
با تشكر از تو دوست عزيز از اين پسسعي مي كنم بيشتر بنويسم
تن فروش
تواي تن خستۀ مرداب ظلمت**واي غرقابِ گرداب مذلّت
تنت هر لحظه در دست غريبي ست**سرت هر دم به پندار ِفريبي ست
تنت بازيچۀ دستان شهوت**دلت دریاچۀ رنج و مرارت
چرا بخشيده اي اين دُرّ تن را؟**چرا حراج كردي اين بدن را؟
به هر گاهي هوسبازي تو را ديد **زباغ هستي تو غنچه اي چيد
گل باغت كنون پژمرده گشته**شرافت در وجودت مرده گشته
رهان كن گوهر تن را زمرداب**كه تا گردد دوباره باغت آباد
بزن بر سينۀ مرد هوسباز**جدا كن از تنت دستان پر آز
به لطف بي كران آن يگانه**بكن در وادي عصمت تو خانه
بُوَد درياي لطف او به غايت**خطا پوش است تاحد نهايت
بكن تن را ز عفت آبياري**مرو در وادی حِرمان و خواری
مددكار تو باشد حيّ‹‹ جاويد››**خداوند زمين و مهر و ناهيد
سلام
آيا شعري در مورد "مادر زن خوب" نگفتيد ؟
ممنون
موضوع جالبی است روش کار می کنمنقل قول:
نوشته شده توسط entezar
دانشگاه آزاد
همان روزي كه فرزندم بشد وارد به دانشگاه// برآمد از درون سينه ام از غصّه وغم آه
بشد دانشجوي آزاد ومن دربند وبيچاره// چرا كه نيك مي دانم هزينه ساز و سرباره
ازاين پس الوداعي بايدم با خنده و شادي// وباهرچه پس اندازوحقوق و پول وآزادي
شروع گرديد دوران رياضت ، سختي و حرمان// هرآن چيزي بنا كردم بشد درلحظه اي ويران
زدم چوب حراج بر فرش و تخت و تي وي رنگي // همه چيزم بشد قرباني اين كار فرهنگي
به خون دل نمودم جور، پول ثبت نام او// حديث و داستان و قصّه بود، موضوع وام او
از آن ترسم كه تا پايان تحصيلات فرزندم// وتاگيرد ليسانس خويش اين دردانه دلبندم
نه سقفي روي سر باشد نه فرشي زير پاي من// به جاي خانه گردد محبس و زندان سراي من
شود او فارغ التحصيل و ساقط گردد از من حال// شود« جاويد» دراو حسرت شغل و زمن هم مال
سلام
اشعارتون به مشکلات روز اشاره میکنه و خیلی جالبه .
این اخریه که دیگه درد هر دانشگاه ازاد رفته ایه که شما به زیبایی اونو به تصویر کشیدید.کیفیت و اموزش زیر صفر اما پول خدا تومن
مرسی
نقل قول:
نوشته شده توسط PayPal
متشكرم دوست عزيز
هرهربخند
گر گران گردیده مَهر دختران هرهر بخند// گرگرفتی قرض و وام از دیگران هرهر بخند
گر اجاره خانه روزانه به بالا می رود// یا گران شد قیمت آپارتمان هرهر بخند
گر که خالی کرد دانشگاه حساب بانکی ات// یا گران شد قیمت یک قرص نان هرهر بخند
گرکه ارج اسکناس هرروز پایین می رود// یا که بالا می رود قرب ژیان هرهر بخند
گر فشار خون تو هر روز بالا می رود// از ویزیت دکتروخرج کلان هرهر بخند
گر زنت با لنگه کفش کوبد به مغز تو مدام// تا به تو ثابت کند نقش زنان هرهر بخند
گرپسریا دخترت هرروز می خواهند زتو// کیف وکاپشن،مانتوو کفش گران هرهر بخند
گرپیاز و سیب زمینی درزمستان شد عزیز// یا که همچون کیمیا شد زعفران هرهر بخند
گر که در جهرم شده کمیاب لیمو ورطب// یا شده نایاب گز در اصفهان هرهر بخند
گر نخندی می کنی دق از فشار زندگی// پس به ریش بنده و هم این و آن هرهر بخند
گر نخندیدی و رفتی تو به دیدار اجل // چون تورا بُردند با تخت روان هرهر بخند
با چنین اشعار یک من غاز لوس و آبکی// گر شده «جاوید» جزء شاعران هرهر بخند
بابا اي والله
خيلي قشنگ بود
"""یا شده نایاب گز در اصفهان هرهر بخند"""
هر گزي خواستيد بگيد من براتون گير ميارم
ديگه اين يکي را هرهر نخند . يه Pm به من بزن
مردن آدمّیت
زمانی که حضرت آدم زجنت رانده شد ازجهل// زفرمان خدا برتافت سرازمکرآن نا اهل
ازآن هنگام که هابیل را قابیل خونین کرد// واز خون برادر دستهای خویش رنگین کرد
از آن روزی که یوسف را به چاهی سرنگون کردند// ویعقوب نبی را راهی دشت جنون کردند
وشُد موسی اسیر کینۀ فرعون بی پروا// به دشت ماریه آن سان به نیزه برده شد سرها
آدمیت گشت مدفون،گرچه آدم زنده بود
در قمارزندگانی آدمی بازنده بود
از زمانی که صلیبی بهر عیسی ساختند// برمسیح پیروِ حق آن زبونان تاختند
بهر ابراهیم آتش از جفا افروختند// هرلب حق گوی را با رشتۀ کین دوختند
سنگ کفر و جهل بر دندان احمد کوفتند// زاتش ظلم سکندر بیگناهان سوختند
پیلهای ابرهه برشهرمکه تاختند// جنگ را با خفت و خواری به مرغان باختند
آدمیت گشت مدفون،گرچه آدم زنده بود
در قمارزندگانی آدمی بازنده بود
آن زمان کز جهل ونخوت فرق مولا شد دوتا // شد سر پاک حسین در نینوا از تن جدا
آن زمانی که نظام برده داری شد بپا // سهم آن بی چیز و دارا در طبیعت شد سِوا
زنده در گور جهالت گشت جسم دختری// گشت نیلی صورتی از سیلی نامادری
دشنۀ نامردمان قلب عدالت را درید// مرغ عشق و معرفت از بام انسانها پرید
آدمیت گشت مدفون،گرچه آدم زنده بود
در قمارزندگانی آدمی بازنده بود
گرچه آدم بود لیکن راه شیطانی گرفت// ظاهرش انسان ولیکن خوی حیوانی گرفت
حسرتی «جاوید » شد از بهر او مهرووفا// دور شد هرلحظه او از پاکی و عشق وصفا
این شعر با الهام از شعر «اشکی در گذرگاه تاریخ» زنده یاد فریدون مشیری سروده ام