طبقهبندی ویژگیهای شخصیت
طبقهبندی ویژگیهای شخصیت
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
طبقه بندی چارچوبی نظام دار برای تمایز قائل شدن، نظم دادن و نام گذاری انواع و گروه ها در یک علم می باشد ( جان و همکاران ، ۱۹۹۸ ). از جمله اهداف اصلی طبقه بندی های علمی ، ارائه از حوزه های اصلی و غالب یک علم است که از طریق آن می توان تعداد زیادی از موارد خاص و منفرد را به جای بررسی جداگانه، به صورت (گروهی ومتعاقباً) ساده تر، مورد بررسی قرار دارد.
علاوه براین، یک طبقه بندی که به صورت عمومی پذیرفته شده است، می تواند تا حد زیادی فرایند افزایش و انتقال یافته های تجربی را از طریق ارائه یک سیستم نام گذاری و واژگان استاندارد تسهیل کند ( جان و سرایواستاوا ، ۱۹۹۹ ). چنین طبقه بندی پذیرفته شده ای از مدت ها پیش در بعضی از علوم چون زیست شناسی وجود داشته است. اما نباید فراموش کرد که طبقه بندی ویژگی های شخصیتی در روان شناسی شخصیت مشکل تر از طبقه بندی گونه های حیوانی وگیاهی در زیست شناسی خواهد بود . به عنوان یکی از دلایل این امر می توان به انتزاعی بودن ویژگی های شخصیتی اشاره کرد (جان و همکاران، ۱۹۸۸ ).
خوش بختانه علی رغم وجود چنین دشواری هایی، می توان ادعا کرد پس از چندین دهه تحقیق، روان شناسان شخصیت در حال نزدیک شدن به یک وفاق عمومی در مورد ویژگی های شخصیتی انسان می باشند : مدل ۵ عاملی یا پنج عامل اصلی شخصیت ( جان و سریواستاوا ، ۱۹۹۹).
بر اساس این مدل، شخصیت از پنج بعد اصلی تشكیل شده است كه عبارتند از نوروز گرایی(N) ( یا از وجه دیگر ، پایداری هیجانی )، برون گرایی(E) ( یا فعالیت )، گشودگی به تجربه(O) (یا فرهنگ یا روشنفكری )، همسازی (A)، وظیفه شناسی(C). از این پنج عامل، دو عامل برونگرایی و توافق به صفات شخصیتی دارای ماهیتی بین شخصی مربوط اند. عامل وظیفه شناسی اساساً صفات رفتاری هدف گرا و نیز كنترل تكانه ها به شكلی جامعه پسند را در بر می گیرد. در عامل نوروز گرایی، پایداری هیجانی در برابر گستره ای از هیجانات منفی مانند غم، تحریك پذیری، تنش عصبی، و ... قرار می گیرد و عامل گشودگی نیز به گستردگی، عمق، و پیچیدگی وجوه فكری، ذهنی، و تجربیات فرد مربوط است.
حجم انبوهی از تحقیقات در زبان های مختلف و با ابزارها و نمونه های متفاوت، اصلی بودن این پنج عامل را تایید كرده اند و نشان داده اند كه هر پنج عامل مذكور از اعتبار همگرا و تفكیكی بین ابزار و بین ناظر خوبی برخوردارند و در طی تحول فرد نیز نسبتاً پایدار می مانند. هر كدام از عامل ها یك بعد هستند نه یك گونه یا نوع ( مانند تیپ های شخصیت ) بدین معنا كه تفاوت افراد در هر بعد و مولفه، تفاوتی كمی و درجاتی است. در این مدل هر عامل از شش مولفه تشكیل شده است كه به صفات مختلف تحت پوشش آن عامل اشاره دارند(جان و پروین، ۲۰۰۳) .
●مروری بر تاریخچه مدل پنج عاملی
پرداختن به زبان طبیعی برای توصیف شخصیت با كارهای كلاگس ( ۱۹۲۶ ) و باومگارتن( ۱۹۳۳) آغاز گردید. پس از آنها، در سال ۱۹۳۶، آلپورت و ادبرت در یك مطالعه ی جریان ساز به بررسی صفات مربوط به شخصیت در دیكشنری های جامع انگلیسی پرداختند. فهرست اصطلاحات و صفاتی كه آنها تهیه كردند تقریباً ۱۸۰۰۰ واژه را در بر می گرفت. آنها كوشیدند این واژه ها را دسته بندی كنند، كاری كه به گفته ی خودشان یك عمر وقت می برد و به واقع هم برای ۶۰ سال روانشناسان شخصیت را سرگرم ساخت (جان، پروین،۲۰۰۳ ).
كار آلپورت و ادبرت چهارچوب اولیه ای برای واژه شناسی شخصیت فراهم آورد و پس از آن كتل با استفاده از این فهرست، مدلی چند بعدی از ساختار شخصیت ارائه داد. كتل در فهرست مذكور تنها صفات شخصیتی را مورد توجه قرار داد كه بالغ بر ۴۵۰۰ صفت بودند و آنها را به ۳۵ متغیر شخصیتی تقلیل داد. در واقع او ۹۹ درصد صفاتی را كه آلپورت گردآوری كرده بود، كنار نهاد و علت این كار محدودیت روش های آماری برای تحلیل عاملی در زمان او بود. كتل با انجام چندین تحلیل عاملی روی این مجموعه ی اندك، به ۱۲ عامل شخصیت دست یافت كه بعدتر بخشی از پرسشنامه ی ۱۶عاملی او را تشكیل دادند(کتل،ایبروتاتسوکو،۱۹ ۰). كتل مدعی بود كه این ۱۶ عامل از انسجام و پایداری بین ابزاری بالایی برخوردارند اما تحلیل های مجدد همان ماتریس همبستگی كتل توسط روانشناسان دیگر، تعداد و ماهیت عامل های پیشنهادی او را تایید نكرده اند( به نقل از پروین وجان ، ۲۰۰۳ ).
پس از كار كتل محققان بسیاری به ادامه ی كار او علاقه نشان دادند. در این میان فیسكه ( ۱۹۴۹ ) با بررسی ۲۲ متغیر از ۳۵ متغیر اولیه ی كتل در پرسشنامه های خود سنج و دگر سنج و سایر ابزارها، به ساختاری عاملی دست یافت كه بسیار شبیه پنج عامل بزرگ كنونی است. برای وضوح بخشیدن به عامل های فیسكه، كریستال و توپس ( ۱۹۶۱ ) ماتریس های همبستگی او را در هشت نمونه ی بسیار مختلف مورد تحلیل مجدد قرار دادند و در تمام آنها بطور نسبتاً پایدار و تكرار پذیری به همان پنج عامل دست یافتند.
۱ـ برونگرایی یا شادخویی
۲ـ توافق (همسازی)
۳ـ ثبات هیجانی دربرابر نورزگرایی
۴ ـ گشودگی
۵ ـ مسئولیت پذیری( قابلیت اطمینان ) .
اینها عواملی هستند که تحت عنوان "پنج بزرگ " شناخته شده اند ( گلدبرگ ، ۱۹۸۱) متاسفانه مطالعات توپس و کریستال ناشناخته ماند ،و این زمانی بود که انتشارات کتل و آیزنک بر ادبیات ساخت شخصیت ، مدلهای اتخاذ شده از روش تحلیل عوامل غلبه داشتند . اما نورمن ( ۱۹۶۳ ) و ساخت پنج عاملی را دوباره به عنوان پیشنهادی برای ابعاد تحت عنوان " قدمی به سوی طبقه بندی مناسب صفات ویژه شخصیت" منتشر نمود ( به نقل از دیگمن ،۱۹۹۰ ).
این عامل ها در كارهای روانشناسان بعدی نیز تكرار شدند و سرانجام به پنج عامل بزرگ شهرت یافتند . واژه ی بزرگ در اینجا به وسعت و گستردگی عامل ها اشاره دارد و بدین معناست كه در این مدل ، تفاوتهای شخصیتی به پنج صفت تقلیل نیافته اند بلكه هر عامل جنبه ای وسیع از شخصیت است و صفات بسیاری را تحت پوشش قرار می دهد .
پس از یك دوره ركود در دهه ی ۱۹۷۰ و اوایل دهه ی ۸۰ ، از میانه ی این دهه تحقیق در باب عامل ها و ساختار شخصیت ، رشدی قابل توجه یافت . در این بین گلدبرگ در سال ۱۹۹۰ طی چندین تحقیق و با استفاده از فهرست طولانی تری از صفات شخصیت ( حدود ۱۷۱۰ صفت ) مجدداً تاییدی برای پنج عامل بزرگ فراهم آورد
گلدبرگ علاوه بر نتایج تحقیقات خود ، کارهای دیگران را نیز مرور کرد و تحت تاثیر همسانی نتایج قرار گرفت . او این طور نتیجه گیری کرد که می توان گفت که تا حدودی این پنج بعد عمده دربرگیرنده هر الگویی در تنظیم تفاوت های فردی است و بدین ترتیب وجود ابعاد پنجگانه اصلی به تایید رسید ( پروین و جان ،۱۹۹۹).
درحالیكه محققان دارای رویكرد لغوی به گردآوری شواهد برای پنج عامل بزرگ می كوشیدند، محققانی كه با مقیاس های پرسشنامه ای شخصیت كار می كردند نیاز شدیدی برای چهارچوبی سازمان دهنده برای این شواهد احساس كردند. تحلیل عاملی مواد این پرسشنامه ها دو بعد وسیع برون گرایی و نوروز گرایی را آشكار ساخته بود. در اوایل دههٔ ۱۹۸۰، كاستا و مك كرا سرگرم تهیه ی پرسشنامهٔ شخصیتی به نام NEO بودند تا سه بعد نوروز گرایی، برون گرایی، و گشودگی را بسنجند. آنها كار خود را با تحلیل خوشه ای پرسشنامه ی كتل شروع كرده بودند ( کتل، ایبر و تاتسوکو،۱۹۷۰ ). تحلیل آنها ابتدائاً دو عامل برون گرایی و نوروز گرایی را آشكار ساخته بود اما كم كم اهمیت عامل گشودگی نیز كه در برخی از عوامل اولیه ی كتل مورد اشاره قرار گرفته بود برای آنها پررنگ گردید. در سال ۱۹۸۳ كاستا و مك كرا دریافتند كه نظام NEO تطابق بسیاری با سه عامل مدل پنج عاملی دارد ، اما صفات متعلق به حیطه های توافق و وظیفه شناسی را در بر نمی گیرد . در نتیجه آنها به توسعهٔ مدل خود بر مبنای تحلیل پرسشنامه های مربوط به سنجش دو عامل اخیر پرداختند و نسخهٔ تجدید نظر شده ای از پرسشنامه ی خود با عنوان NEO PI-R ارائه كردند.
بنا بر آنچه گفته شد، دو رویكرد عمده در كشف شكل كنونی پنج عامل بزرگ شخصیت یكی رویكرد گلدبرگ بوده است كه با تحلیل عاملی صفات مربوط به شخصیت در فرهنگ لغات زبان های طبیعی به این كار پرداخته است( گلدبرگ ، ۱۹۸۱ ) و دیگری رویكرد كاستا و مك كرا می باشد كه به تحلیل عاملی انواعی از پرسشنامه های شخصیت پرداخته اند. این دو مدل از لحاظ تجربی و شواهدی كه دارند بسیار به هم نزدیك اند اما از حیث مفهومی و نظری متفاوت می باشند. از جنبه ی مبنای نظری، مدل گلدبرگ بر فرضیهٔ لغوی مبتنی است. بر اساس این فرضیه، اساسی ترین و اجتماعی ترین تفاوت های فردی، در طول تاریخ در قالب اصطلاحات و صفات شخصیتی در زبان های طبیعی كدگذاری شده اند. در مقابل مدل كاستا و مك كرا بر پایه هایی نظری تكیه دارد كه بنا بر آنها، صفات شخصیت در مدلی جامع از علل و زمینه های ژنتیك و محیطی جای می گیرد. درنتیجه این تفاوت های نظری، عامل ها و مولفه ها در مدل گلدبرگ خاصیت فنوتیپی دارند و فاقد نقش علی و تبیینی هستند، بر خلاف مدل كاستا و مك كرا كه برای آن ها خاستگاهی زیستی- اجتماعی قائل است و آنها را تبیین كنندهٔ رفتار می داند (جان – پروین، ۲۰۰۳).
11 قانون اصلي براي ارتباطات انساني
دانستن چگونگي رفتار با مردم به اندازه شايستگي هاي فـنـي و مـديريتي اهميت دارد. به بدترين كارفرمايي كه تـاحـال داشـتـه ايـد فـكر كـنـيد. بـيـاد آوريـد كـه چطـور فقدان مهارتهاي رفتار با ديگران در او باعث دلسردي و عدم بهره وري ديگران و خروج شما با نا اميدي گرديد.
يك انسان موفق نيمي كارمند است، نيمي سياستمدار.او مي داند كار كردن با ديگران بخصوص در دنياي كنـونـي كـه مملو از انسانهاي دمدمي مزاج و زود رنج اسـت، روال ارتباطي خاصي را مي طـلبد. او سـخـن يـكـي از بــزرگان جامعه شناس كـه "هنـگـام برخورد با مردم بخاطر داشـته باشيد با مخلوقات منطق طرف نيستيد،بلكه بامخلوقـات احـساسـات،مـوجوداتـي كه سرشارازتبعيض،روحــيات پيشداوري و تعصب مي باشند، و با غرور و خودبيني دست بگريبانند طرف هستــيد،" را مد نظر دارد.
در ايـن قسمت برخي از قـوانـيـن اصـلـي ارتـبـاطات انـساني در فضاي كاري را مشاهده ميكنيد. براي مهارت يافتن در آنها، بايد اين قوانين را جزئي از خود درآوريد.
1- ديگران را با نام صدا بزنيد
اين خوشايند ترين صدا براي گوش هر كسي است. وقتي نام فردي را بكار مي بريد، در حقيقت پيغام خود را به صـورتي اختصاصي و تـنها براي شـخـص او مبـدل مـي سـازيــد. همچنين علاقمندي و ميزان اهميت شما را نسبـت به فرد ميـرسـاند. اين يك ابزار ساده فريبنده براي كاستن از جبهه گري هاي شخص مي بـاشـد چـرا كه يك نوع وجه ضمان و تـعهــد بـوجود مي آورد. جملات خود را با اسامي افراد آميـخته، و بـا سـؤالاتــي نــظـيـر، "علي، امروز خوب هستي؟" آغاز كنيد.
2- اشتباه خود را بپذيريد
ممكن است تصوركـنيد كه اگر اشتباهي كه مرتكب شده ايد را بگردن نگيريد، وجهه خود را از دست خواهيد داد. اين كار درست نيست. اعتراف به اشتباهات در مـحيط كـار يكي از ستوده ترين اعمال است چون اندك افرادي مبادرت به آن مي نـمايـنـد. بـيـامـوزيــد كه چـگونه تـكبـر و خـودخـواهـي را كنار گذاشته و بپذيريد كه كامل نيستيد. فقط در اين كـار زياده روي نكنيد مثلا لازم نـيست با عذرخواهي هاي فـراوان در جـلسـات اقـدام به بيان اشتباهات خود نماييد. يك جمله "من اشتباه كردم و متوجه آن ميشوم،" كفايت ميكند.
3- ديگران را با معيارهاي بالا درنظر بگيريد
اندك افرادي در بين ما، كه معمولا عقل كل خطاب ميگردنـد، بـنـظر مي رسد اينگونه فكر ميكنند كه هيچ كسي جز خودشان قادر به انجام صحيح امور نميباشد. جزء اين گروه از افراد نباشيد. به قابليتهاي ديگران اعتماد كنـيد. در واقـع به آنـهـا در انـجام دادن كارها به بهتريـن وجـه ممـكن اطـمـيــنان داشتـه بـاشيد. ايـن به مـعناي داشتن انتظارات بيش از حد نيست. باور داشتن يك فرد او را تشـويـق بـه انـجـام كـارها با حداكثر توان نموده و از نا اميدي جلوگيري بعمل مي آورد.
4- علاقه اي صادقانه و صميمي از خود نشان دهيد
"كارها خوب پيش ميره علي جان؟خوبه، ميشه اين پرونده ها رو برام چك كني؟" اين به معناي ابراز علاقه نبوده و بيشتر به دوستي خاله خرسه شباهت دارد. هر فردي در دفتر كار شما داراي سابقه اي غني از علايق، تجارب و سلايق مي بـاشد. حـتـي اگر نقطه اشتراكي با هم نداريد، در مورد اطرافيانتان اطلاعات كسب كنيد.
اگر يكي از همكاران شما گفت كه شركت در گيم هاي آنلاين را دوست دارد، در مورد آن از او سؤال نماييد-- حتي اگـر بـراي شـما جالب نيست. نه تنها ميتوانيد چيز جديدي ياد بگيريد، اگر در آينده به آن گرايش پيدا كنـيـد، از امتيازاتـي برخوردار خواهيد گشت. مردم دوست دارند كه ديگران آنها را بخاطر داشته باشند.
5- از ديگران تعريف و تمجيد نماييد
فقط نگوييد "خوب بود." در مورد تعريف خود صريح تر بوده و نشان دهيد كه در مورد آنچه كه فرد در حقيقت انجام داده آگاهي داريد. "علي، تـو خيـلي خوب جلسه را اداره كردي بخصوص وقتي هـمـه از مسيـر مـوضوع اصـلـي منـحرف شده بودند،" اين يك مثال خوب است. در عين حال سعي كنيد به ندرت و فقط زماني كه واقـعا نـيـاز است انتقاد نماييد. انتقاد را طوري بيان كنيد كه مانند يك نصيحت سازنده از طرف دوسـتـي قـابـل اعـتـمــاد در نظر گرفته شود.
6- مراقب حرفهايتان باشيد
اگر تصميم پيگيري كاري را نداريد، نگوييد كه آن را انـجـام خواهيد داد. اعتبار شما ارتباط تنگاتنگي با كلامتان دارد. اگر به قول خود عمل نكنيد، در مـورد كـارهـاي بـزرگ بـه شـما اعتماد نشده و در نتيجه پيشرفتي نخواهيد كرد.
7- قدرداني و سپاسگزاري كنيد
اگر فـردي لـطفـي به شما كرد، و يا براي انجام كاري براي شما از خواسته خود گذشت، مطمئــن گرديد كـه بـه اين سـعي و تـلاش آگـاه شويد. شما بخودي خود مستحق لطف نـبـوده و كسـي بــه شما بدهكار نيست. اگر مورد لـطـف واقـع شـديد، تـشـكر نـمـوده و درعوض مقابله بمثل كنيد.
8- با فكر و با ملاحظه باشيد
هـرگز تـصور نـكيند كه ديگران سخنان شما را مساعد و ارزشمند تلـقـي خـواهـنـد كـرد. برخي افراد بصورت طبيعي تك تك كلماتي كه شخص بـيـان مي كنـد را بـراي يـافــتن يك رودررويي شخصي مورد جستجو قرار مي دهند. شما نمي تـوانيـد اينگونه افراد را تغيير دهيد، اما قادريد نزد آنها حرف هاي خود را با دقت سازمان دهي نماييد. پيش از صحبت كـردن فكر كنيد و مطمئن شويد كه هيچ ابهامي كه باعث سوء تعبيـر شـود در سـخـنـان شما وجود ندارد.
همچنين ميتوانيد سـعي در فهميدن نقطه نظرات ديگران نماييد تا از بروز سوء تفاهمات ممانعت بعمل آوريد. ممكن است عميقا" اعتـقـاد بر حـقانـيـت خـود داشـتـه باشيد، اما متوجه گرديد كه ديگران به همين منوال درباره عقايد و باورهايشان مي انديـشند. شما بايد نظرات آنها را محترم شمرده و ببينيد چرا آنها اينگونه فكر ميكنند. بجاي مـشاجره از ديگران بخواهيد در مورد مواضعشان توضيح دهنـد. مجـبـور نيـستـيد مـوافــقت كنيد، اما ميتوانيد بگوييد، "من متوجه هستم شما چه مي گوييد."
9- از خود گذشتگي كنيد
گه گاهي از مكان شغلي خود خارج شده و به ديگران در كـارهـايشـان كـمك نماييد. اين عمل را بدون اينكه از شما درخواست شود انجام دهيد. گفتن، "كمك لازم نـداري؟" يــك تاثير دوگانه در پي دارد. ابتدا، شما ديگران را تشويق بـه از خـود گـذشتـگي نـمـوده و در نتـيـجـه مـحيـط كـاري مثـبـت تـري ايـجاد خـواهد شـد. دوم، بـراي خود لطفي متعاقب را خريداري ميكنيد، چرا كه مهرباني هميشه بازميگردد.
10- متواضع و فروتن باشيد
تلاشهاي مشهود براي تحت تاثير قرار دادن همكاران و اشخاص مافوق نـتـيجه عكس به همراه خواهد داشت. هيچكس آدم خودنما را دوست ندارد. اگر ميــخواهيد كمالات شما تـوسـط ديـگران تصديق شوند، كافي است تمرين بردباري بيشتري بنماييد. كاميابيـهاي شما زماني مصداق واقعي پيدا ميكنـند كـه اجازه دهيد ديگران خود متوجه آنها گردند نه اينكه مرتب صحبت از آن بميان آوريد.
11- به حفظ آبروي ديگران كمك كنيد
هـر كسي اشتباه مي كـنـد. بــه دفعه قبلي كه اشتباهي خجالت آور مرتكب شديد فكر كنيد. دوست نداشتيد كسي بيـايـد و اشـتـباه شـمـا را كـوچـك جلوه داده و از جديت آن بكاهد؟ پس همين كار را شما در مورد ديگران انجام دهيد. با خنـديـدن به اشتباهي كه شخص ( نه با خنديدن به خود شخص ) مرتكب شده بهمراه ضربه اي دوستانه به شانه هـاي او از پريشانيش كاسته و بگوييد، "اين براي بهترين افراد اين شـركـت هـم مـمـكـن است پيش بيايد." با اين كار به او و به ديگران اطمينان ميدهيد كه دنيا به پايان نرسيده است. اگر مـــناسب است، بجاي جلب توجه بي مورد نسبت به اشتباه رخ داده، هيـچ چيزي نگوييد.
خرافات نتيجه مثبت هم دارد!
شما هم مانند بسياري از انسان ها، بدون آگاهي و ناخودآگاه در بسياري از عقايد و موهومات خرافه پرستي دخيل هستيد. در اين باره كمي فكر كنيد.آخرين باري كه به تخته زديد، آخرين باري كه از نگاه كردن به گربه سياه پرهيز كرديد و آخرين باري كه طالع خود را با دقت و اشتياق مطالعه كرديد، به ياد مي آوريد!
همه اينها نمونه هايي از عقايد خرافي است ، كه ما هر روز با آنها سر و كار داريم و برخي صاحبنظران به آنها تفكرات جادويي مي گويند. طبق آخرين آمار، نيمي از مردم امريكا، افرادي خرافاتي هستند.
به طوري كه اعتقاد به خانه ارواح ، سحر و جادو و جن و پري طي دهه هاي اخير بشدت افزايش يافته است ؛ اما براستي علل روان شناختي موجود در اين تفكرات جادويي چيست و آيا اين خرافات و عقايد به نفع ماست يا به ضرر ما؟
بسياري معتقدند، دعاهاي پيش از مسابقه هاي ورزشي به ورزشكاران روحيه مي دهد و آنها را آرام مي كند. اين گونه اعتقادات جزو خرافات محسوب نمي شوند و قطعا در بالا بردن روحيه ورزشكاران تاثير دارد، اما برخي اعتقادات عجيب و غريبي دارند ؛ مثلا اين كه پيش از شروع مسابقه بايد چند ضربه به توپ بزنند. در غير اين صورت در آن مسابقه موفق نخواهند شد.
شايد براي شما هم جالب باشد كه بدانيد خرافات و موهوماتي از اين دست در نتيجه بروز اختلالات وسواسي رخ مي دهد. در علم روان شناسي به آن اختلال وسواس اجبار يا (OCD) گويند. براي چنين افراد وسواسي ، عادت به انجام برخي اعمال خاص باعث ايجاد اختلال در زندگي روزمره مي شود ؛ مثل شخصيت جك نيكلسون در فيلم As good as it gets، كه با وسواس خاصي حتما بايد از روي شكاف ها و درزهاي پياده رو مي پريد، يا هر روز فقط روي يك ميز خاص در يك رستوران خاص غذا ميخورد و قادر نبود هيچ گونه تغييري در اين عادت هر روزه خود به وجود آورد.
افرادي كه به OCD و اختلالات رفتاري وسواسي مبتلا هستند، گمان مي كنند اگر از يكي از اين عادات اشتباه خود دست بردارند، اتفاقي براي آنان خواهد افتاد و هر اتفاق بد و ناگواري را به گونه اي به آن ربط مي دهند. دكتر پل فاكسمن ، معتقد است كه بيشتر بيماران درباره چيزي نگران هستند و معتقدند اگر نگران نباشند احتمال وقوع آن اتفاق بيشتر مي شود و اين نوعي خرافات است.
به هر حال اگر شما در خود نشانه هايي از تشويش و نگراني و تنش مي بينيد و احساس مي كنيد اين رفتارها از كنترل شما خارج هستند، حتما به پزشك مراجعه كنيد، تا پيش از توسل به خرافات و موهومات ، به درمان اين بيماري هاي وسواس گونه بپردازيد.
براي كنترل اين گونه نگراني ها و تشويش ها كه منجر به پذيرش برخي خرافات مي شوند، لازم است نيروهايي را درون خود به جريان بيندازيم و به دنبال قوانين و توجيه پيدايش هر پديده باشيم.
بايد اين حقيقت را بپذيريم كه اتفاقات و پديده ها تحت كنترل ما نيستند. درست است كه در زندگي همه ما موقعيت هايي وجود دارد كه ممكن است بسيار مهم و حياتي و سرنوشت ساز باشند، اما مطمئنا به طور كامل در اختيار ما و مطابق باميل و خواسته ما نيستند.
برخي معتقدند اعتقاد به خرافات ، اين توان را به افراد مي دهد كه خود را براي نتيجه و پيامد آن اتفاق آماده كنند.
دوست يا دشمن
احساس امنيت و اعتماد به نفس ، يكي از پيامدهاي خوب اعتقاد به برخي عقايد اين چنيني ( البته در حد معقول ) است ؛ مثلا برخي افراد معتقدند اگر فلان لباس را بپوشند، يا فلان شي خاص را با خود حمل كنند، برايشان خوش شانسي و موفقيت به همراه مي آورد و همين حس به آنها اعتماد به نفس كاذب مي دهد.
دكتر فاكسمن معتقد است گاهي خرافات و اعتقادات خرافي مايه دلخوشي انسان ها هستند به اين معني كه شما فكر مي كنيد يك نيروي غيبي به شما كمك مي كند. شايد واقعا هم همين طور باشد. پشت اعتقادات انسان ها، نيروي شگرفي پنهان است.
اگر پيامد يك موضوع كاملا شانسي باشد، اعتقادات خرافي نمي توانند تاثيرگذار باشند، اما وقتي عملكرد و نقش انسان ها يك فاكتور كليدي و مهم در پيامد و نتايج كارها باشد، اعتقادات خرافي مي توانند يك مزيت و نوعي محرك در انجام كارها محسوب شوند.
تاثيرات روان شناس بر رفتارها و عقايد خرافي بسيار واضح و مشخص است ؛ مثلا همان طور كه پيش از اين به آن اشاره شد، آيا تا به حال براي شما پيش آمده كه احساس كنيد يك لباس يا شي خاصي براي شما خوش شانسي مي آورد. در اين صورت شما با پوشيدن آن لباس يا همراه داشتن آن شي خاص افكار مثبت را در ذهن خود ارتقا مي دهيد و از تنش و نگراني دور مي شويد ؛ اما ناگفته نماند كه گاهي اين طرز فكرها سد راهي براي عملكرد مناسب شماست.
عقايد خرافي مي توانند نقش منفي هم در زندگي ما داشته باشند، بخصوص اگر با عادتهاي نادرستي مانند شرطبندي توام باشند. بسياري از افرادي كه به شرطبندي و خرافات مرتبط با آن عادت كرده اند، در زندگي خود با مشكلات عديده اي روبه رو هستند.
محققان معتقدند، ترس از خرافات ، زندگي برخي افراد را مختل مي كند و باعث تنش هاي بسياري مي شود ؛ مثلا عدد 13و نحسي آن براي برخي افراد واقعا دردسرساز شده است. طبق تحقيقات صورت گرفته زنان به طور كلي از مردان خرافاتي تر هستند.
شايد يك دليل آن از ديد روان شناسي اين باشد كه زنان بيش از مردان تنش و نگراني را احساس مي كنند و بيش از مردان به فكر چاره اي براي رفع آن هستند. به طور كلي افرادي كه مضطرب تر و نگران تر هستند راحت تر عقايد خرافي را قبول مي كنند.
به طور كلي افرادي كه بر افكار و احساسات خود كنترل دروني دارند، كمتر دچار خرافات مي شوند و واقع بينانه تر با مسائل برخورد مي كنند. به هر حال مادرها و مادربزرگ هاي ما، هنگامي كه پشت سر مسافر آب مي ريزند، براي دور ماندن از چشم زخم ، اسپند دود مي كنند و به گردن بچه ها سنگهاي آبي رنگ آويزان مي كنند و صدها مورد اينچنيني احساس آرامش و اطمينان بيشتري دارند؛ اما بايد به اين حقيقت توجه كرد كه واقعيت و حقيقت در زندگي حرف اول را مي زند و تنها با ياد خدا مي توان آرامش حقيقي را به دست آورد.
نكاتي در مورد خنده و خوشحالي
1- لبخند، تمام عضلات اصلي صورت را آرام ميكند و باعث ميشود كه زنجيرهاي از واكنشهاي احساسي ايجاد شود و احساس خوشايندي به شما دست دهد.
2- خنده، ترشح آندروفينها را در بدن افزايش ميدهد. آندروفينها، موادي شبه مورفيني در بدن هستند كه اثر آرامبخشي دارند.
3- با صداي بلند بخنديد، تحقيقات نشان ميدهد، خندهاي كه از ته دل باشد، از ميزان هورمونهاي استرس از جمله كورتيزول و اپينفرين ميكاهد و بر سلامت بدن ميافزايد. بعلاوه اثرات مفيد آن تا 24 ساعت باقي خواهد ماند.
4- سه دقيقه خنديدن با صداي بلند معادل ده دقيقه ورزش آيروبيك اثرات مثبت دارد.
ذهن خود را با موسیقی تقویت كنید.
اگر دقت كرده باشيد بـرخي روزها بـهـتر و خوشـايـنـدتـر از روزهاي ديگر به نـظـر مـي رسنـد. گـاهي حـتـي حوصـلـه كلمه اي حـرف زدن را نــداريـد و گاهي احساس شـادي و هيجان بسيار كرده و خـود را بر قـلـه تصور مي كنـيـد و يــابهترين بازي بيليارد زنگيتان را انـجـام مـي دهـيـد و از ايــن متعجب مي شود كه فكـر و جـسـم شـمـا چـقـدر با هــم هماهنگ عمل ميكنند. از آنجاييكه چنين لحظاتي بـه نـدرت و بـصـورت زود گـذر اتفاق مي افتند، براي ما داراي ارزش زيادي اسـت. امـاچه ميشد اگر اين موقعيتها بيشتر بوجود مـي آمـدنـد و هرگاه اراده مي كرديد چنين لحظاتي خلق مي شدند؟ يكي از كليدهاي خلق و ابقاي اين تجارب زيبا موسيقي مي باشد.
آيا اين فكر به ذهن شما خطور ميكند كه ميشود با موسيقي تبديل به فردي باهوشتر و روشنفكر تر شد؟ آيا فردي ميتواند حتـي بـدون ريـختن يك قطره عرق يك دانش آموز، يك كتاب خوان يا يك متفكر بهتري شود؟
بله، اين امكان پذير است. برخي كتابها و سي دي هاي آموزشـي بـطور اخـتـصاصي به آموزش بالابردن قابليتهاي ذهنـي توسـط موسيقي مي پردازند. يكي از سايتهاي مفيد دراين زمينه كه مطالب آموزشي خود را در قالب سه عدد سي دي عرضه نموده سايـت معروف مي باشد.
چگونگي عملكرد مغز
مغز آدمي واحد اصلي كنترل كننده تمامي بخشهاي بدن محسوب ميشود. فشار خون، فعاليتهاي احسـاسي، حـركت عضـلات، تـنفس، تـفكر، دمـاي بدن و ضربان قلب همگي توسط مغز كنترل مي شوند.
در مغز آدمي بيش از يكصد ميليارد سلول عصبي وجود دارد كه هـمـانند سيمهاي داخل كامپيوتر عمل نموده و وظيفه انتقال اطلاعات از بـخشـي بـه بـخشـي ديـگر را بر عـهـده دارند. اين انتقالات بصورت اكتروشيميايي انـجـام شده و در اصـطلاح امواج مغزي ناميده مي گردد.
حالات مختلف در مغز انسان را ميتوان ازطريق همين امواج مغزي تغييرداد و به وضعيتي جديد مبدل نمود. براي مثال مي تـوان مـغز را از يـك حالت اضطراب و گوش به زنگ بودن بطور تدريجي به يك حالت آرامش تغيير داد تا مانـنـد يك مـوتور خـوب تنـظيم شده، كار كند. يك راه مفيد براي تغيير امواج مغزي تحريك صوتي و يا موسيقي طبي مي باشد.
مغز و موسيقي
موسيقي مناسب مي تواند حالت مغز را تغيير داده و باعـث برانـگيختن نواحي فعاليتي مغز شود. در زير برخي از اثرات موسيقي بر مغز را مشاهده مي كنيد:
تسريع شبكه هاي عصبي، انتقالات اطلاعات درشبكه عصبي بدن افزايش يافته و فرايند تفكر بهبود مي يابد.
افزايش انگيزه و بالابردن قدرت تمركز طولاني مدت
افزايش بهره هوشي
افزايش گردش خون در مغز، اين عمل باعث بهبود سلامتي و تندرستي ميگردد.
بهبود حس شنوايي و روند درك آهنـگ صدا، يـادگـيري زبـانهـاي خـارجي سريعتر مي شود.
افزايش فعاليتهاي مغزي و بهبود استعدادها و الگوهاي گفتاري
ايجاد محيطي مناسب براي انجام كارهاي بزرگ
در همه زمينه ها مانند علم، ورزش و هنر نوابغ بسياري ظهور كرده اند. ما ايـن نوابغ را تحسين ميكنيم چون آنها انسانهايي روشنفكر بودند، از مسائل مختلف پرده برداشتند و سعادتمند زندگي كردند. اما در مغز نوابغ چه اتفاقي رخ ميدهد كه باعث انجام چنـين كارهاي بزرگي مي گردد؟
مطالعات و تحقيـقات زيـادي بـراي يافـتـن اين پـديـده صـورت گرفـتـه اسـت.برخــي از اين مطالعات نشان داده است كه مغز نوابغ از عملكرد هوشي بيشتري برخورداربوده است. براي دست يافتن به اين هدف،فعاليت الكتركي مغز بايد بصورتي بسيار ويژه رفتار نمايد.
دانشمندان در برخي از تحقيقات پيشرفته توانسته اند فركانسـهاي دقـيـق امـواج مغزي كه براي عملكرد بهينه مغز لازم هستند را شناسايي كنند. موسيقي يكي از ابزارهايي است كه انسان مي تواند توسط آن به اين حالات بهينه مغزي دست پيدا نمايد.
همانطور كه قبلا نيز گفته شد مغز بايد توسط يك محرك مناسب در حالتي مناسب قرار گيرد. اين محرك مي تواند يك موسيقي با فركانس و آهنـگـي ويـژه باشـد. شـبكـه هاي عصبي با شنيده شدن موسيقي، خود را با آهنگ و وزن صـدا هـمـاهـنـگ كرده و داراي فركانسي منظم مي گردند.
تاثير وجود موسيقي در زندگي روزمره بخوبي مشهود ميـباشد. مثـلا ورزش كردن وقتي موسيقي پخش مي شود لذت بخش تر است و يك ارتش نظامي وقتي صداي مارش را مي شنود از تحرك بيشتري برخوردار ميگردد و يـا يـك خط مونتاژ در كارخانه با موسيقي بهتر مي تواند به وظيفه خود عمل نمايد.
موسيقي ميتواند بسيار مفيدتر ازآن چيزي باشدكه برخي تصورميكنند.با يك موسيقي مناسب مي توانيد ذهني قويتر، دقيقتر و پويا تر داشته باشيد.
تاثیر گل و گیاه در حالات روحی افراد
پژوهش ها نشان مي دهد خريدن گل، كاشتن گل و گياه و به طور كلي نگاه كردن به گل باعث برانگيخته شدن احساس شادي، آرامش و طراوت، مثبت انديشي و دوري از غم و اندوه مي شود.
پروفسور جنت هاويلند جونز- روانشناس- از دانشگاه روگرز مي گويد: «نكته جالب توجه درباره نقش گل در سلامت روحي- رواني افراد آن است كه فرد با تماشا كردن به گل و لذت بردن از طراوت، رنگ و عطر زيباي آن مي تواند حالت روحي نامتعادل خود را تغيير داده و به حالت طبيعي بازگرداند؛ در واقع گل عاملي جهت تعديل رفتار در طول شبانه روز بوده و هر بار نگاه كردن به گل عاملي جهت ايجاد يك اتصال عصبي مثبت در مغز است.»
يافته هاي جديد
ده ماه مطالعه مستمر پژوهشگران دانشگاه روگرز درباره رابطه بين گل و گياه و سلامت رواني افراد نتايجي را به اين شرح نشان داد:
- گل و گياه به ويژه دريافت حتي يك شاخه گل يا يك گلدان كوچك گل به سرعت مي تواند روحيه شخص را تغيير داده و او را شاد و هيجان زده كند. لبخند، اولين و مهم ترين نشانه اين تغيير است. احساس شادي و سرزندگي در همه افراد و در هر سني به سرعت و به خوبي نمايان مي شود.
- گل- نگاه كردن يا دريافت گل- مي تواند به مدت طولاني روي حالات رواني فرد تأثير گذاشته و رفتار او را به سرعت دگرگون كند، به طوري كه افرادي كه در محيط اطرافشان- منزل، محل كار و...- گل و گياه وجود دارد بيش از ديگران- دو تا چهار برابر- آرام، مهربان، شاد و با گذشت بوده و مي توانند اين حس را با رفتار مثبت خود به ديگران نيز منتقل كنند، بنابراين پژوهشگران توصيه مي كنند همواره يك شاخه گل يا يك گلدان كوچك گل در معرض ديد خود داشته باشيد.
- هديه دادن يا هديه گرفتن گل مي تواند برقراري ارتباط ميان افراد را تسهيل كند كه اين به ويژه درباره همسران، فرزند و والدين بسيار با اهميت است.
- گل و گياه باعث ايجاد حس نگرش مثبت به زندگي و آرامش (well being)،احساس شادي و رضايت (happiness)، صميمت (intimacy) و آرامش (calm) در افراد مي شود. رنگ گل ها نكته بسيار پراهميتي است، به طوري كه گل ها با رنگ ملايم- صورتي، سفيد، بنفش و...- حس شخص را به سوي احساسات آرام سوق داده و گل ها با رنگ هاي گرم و تند- قرمز، زرد، نارنجي و...- حس او را به سوي هيجان و سرزندگي پيش مي برد.
- گل نشانه مشاركت و دوستي است، چرا كه با هديه دادن گل، لذت بردن از زيبايي را با يكديگر تقسيم مي كنيم.
دكتر جونز مي افزايد: «دريافتيم گل و گياه نه تنها بر احساسات شخصي افراد كه روي رفتارهاي بروني و اجتماعي فرد نيز تأثيرگذار است.»
پژوهشگران دانشگاه داكوتاي شمالي آمريكا با بررسي بيش از ده هزار نفر در طول يك سال دريافتند هر فرد ۵ ثانيه پس از دريافت يك شاخه يا دسته گل و يا يك گلدان گل به عنوان هديه، يكي از اين سه عكس العمل را بروز مي دهد:
- لبخند حاكي از ادب، احترام و تشكر
- لبخند حاكي از دوستي و صميميت
- لبخند هيجان زده همراه با عكس العمل يا كلامي خاص
- هريك از اين عكس العمل ها بسته به شخصي كه گل را هديه گرفته و يا شخصي كه گل را هديه داده است، متفاوت بوده و به حس شخص نيز مرتبط است. اما نكته مهم آن است كه يكي از اين سه نوع لبخند و گاهي تلفيقي از هر دو، درست ۵ ثانيه پس از دريافت گل، بدون اراده، بروز مي كند كه اين نشان از تأثير«زيبايي گل» روي مغز است.
چند نكته
يافته ها نشان مي دهد، فضاسازي منزل يا محل كار بايد به گونه اي باشد كه گل و گياه به خوبي در معرض ديد افراد قرار گرفته و بخشي از فضاي منزل به اين مسأله اختصاص يابد. اين فضا مي تواند با استفاده از چند شاخه گل در گلدان، كاشتن گل در ايوان، پشت پنجره ها، كناره هاي اتاق و... ايجاد شود. استفاده از گل در ورودي منزل، اتاق نشيمن و اتاق خواب ضروري است، به ويژه در باره ورودي منزل به طور غيرمستقيم خوشامدگويي به ميهمانان را به همراه دارد... شاد باشيد.