با تجويز پزشك روان شناس هنوز نسخه شو دارم پرونده هم اونجا موجودهنقل قول:
آیا شما اولین بار که دوسال قبل دارو رو مصرف کردید مصرف خودسرانه بود یا تجویزی؟
Printable View
با تجويز پزشك روان شناس هنوز نسخه شو دارم پرونده هم اونجا موجودهنقل قول:
آیا شما اولین بار که دوسال قبل دارو رو مصرف کردید مصرف خودسرانه بود یا تجویزی؟
نقل قول:
پیگیری هم کردید یا رها کردید؟
(برای این میپرسم چون قاعدتن اگر با پزشکتون در ارتباط باشید در مورد دوز داروتون سوالی بوجود نمیاد)
پزشك چيز خاصي نگفت فقط دارو نوشت و گفت با مصرف اينا خوب ميشيننقل قول:
پیگیری هم کردید یا رها کردید؟
(برای این میپرسم چون قاعدتن اگر با پزشکتون در ارتباط باشید در مورد دوز داروتون سوالی بوجود نمیاد)
شايد با شرح حالي كه من دادم اينجوري برداشت كرده كه مشكل مهمي نيست
2 ماه مصرف کردم ولی کوچکترین تاثیری نداشتنقل قول:
دقیقا روانشناس براتون دارو تجویز کرد یا روانپزشک؟نقل قول:
درسته یا شما شرح حال ناقصی دادید یا پزشک خوبی نبودهنقل قول:
چون باید جلسات بعدی تعیین میکرد و نحوه ادامه دارو یا داروها رو مشخص میکرد
در هر حال راه همان مراجعه به یک روانپزشک حاذق و پیگیری درمان از مجرای عادیه
دو توصیه شخصی ساده: حتمن روابط سازنده و خالی از ظن و ترجیحن جدید در محیط واقعی ایجاد کنید....
زیاد ذهن رامشغول نکنید و بقول معروف در مسایل خرد نشوید(داخل جزییات نشوید)
موفق باشی
روانپزشك عزيزم اشتباه تايپي بودنقل قول:
قیقا روانشناس براتون دارو تجویز کرد یا روانپزشک؟
باور كن عزيزم به خيليا اعتماد كردم اما همشون بهم نارو زدن اونا باعث شدن من به همه بدبين بشم خيلي سخته برام اعتماد كردن به ديگراننقل قول:
دو توصیه شخصی ساده: حتمن روابط سازنده و خالی از ظن و ترجیحن جدید در محیط واقعی ایجاد کنید...
نقل قول:
بالاخره باید از جایی شروع کرد و ما خوب یا بد مجبور به تعاملیم
من نمیگم چشمهارو باید شست و همه چی باحاله و مانادانیم : )
ولی میگم بالاجبار چون جانور اجتماعی هستیم تنهایی در درونمان تولید زهر میکنه
باید از بد و بدتر بدرو انتخاب کرد..گاهی فلسفه عملگرایی بد نیست!
-اینها نظرات شخصی هستند و ربطی به موضوع اصلی تاپیک که طبیعتن پزشکی و تخصصی است ندارند
ميشه بيشتر توضيح بدين من 6 ساله تنها زندگي ميكنم ممكنه اين افسردگي و توهومات مال اين تنهايي زندگي كردن باشه؟نقل قول:
تنهایی در درونمان تولید زهر میکنه
جناب منم دقیقا مشکل شمارو دارم . یعنی ترس از اجتماع و شادی بیش از حد مخصوصا خنده زیادنقل قول:
قبلا این مشکل شدیدتر بود که بهتر شدم . دو قطبی هستش فک کنم .
من با رفتن به محیط خیلی خوب دانشگاه دوره کارشناسی ، توکل به خدا ، خواندن کتابهای خوب و
خود تلقین که باعث افزایش اعتماد به نفس شد مشکلمو حل کردم .
هیچکی وضعش به بدی من نمیتونسته باشه با توجه به فشارهای بسیار شدید روانی ( دوره تحصیل ، اذیت
وحشتناک پدرم ، اموزش سربازی ) . البته الان وضعم خیلی بهتر شده . به لطف خدا
الان هم یه مقدار مشکلات مالی فشار میاره که اونم با گرفتن وام و کسب و کار جدیدم حل میشه انشالله
فكر ميكنم منشا تمام بيماري هاي ما آزرده شدن كودك درون مون هست من انقدر به خواسته هاش بي توجهي كردم كه دچار بيماري هاي روحي و رواني شدم كسي مطلب درباره شفاي كودك درون داره؟