در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
Printable View
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
دلفریبان نباتی همه زیور بستند
دلبر ماست که با حسنِ خداداد آمد
دلم بجو که قدرت همچو سرو دلجوی است
سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقه ای در ذکر یا رب یا رب است
دل دادمش به مژده و خجلت همیبرم
زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست
---------- Post added at 05:28 PM ---------- Previous post was at 05:28 PM ----------
دل دادمش به مژده و خجلت همیبرم
زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست
مست است یار و یاد حریفان نمی کند
ذکرش به خیر ساقی مسکین نواز من
نماز در خم آن ابروان محرابی
کسی کند که به خون جگر طهارت کرد
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
از حیای لب شیرین تو ای چشمه نوش
غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست
ترسم اين قوم كه بر دردكشان مي خندند
در سر كار خرابات كنند ايمان را