موشك ضدزره سنگين Eryx ، محصول مشترك فرانسه و كانادا
موشك ضدزره سنگين ERYX ، محصول مشترك فرانسه و كانادا
اريكس ، يك سيستم موشكي ضدزره سنگين كوتاه برد مي باشد كه براي واحدهاي پياده نظام و نيروهاي ويژه طراحي طراحي و ساخته شده است.اين سيستم ضدزره ، براي استفاده در موقعيت هاي خاص و فضاهاي محدود (همانند جنگ هاي شهري و عمليات هاي كماندويي) بسيار مؤثر و مناسب است. اريكس توسط كنسرسيومي مركب از MBDA فرانسه و صنايع هوافضاي كانادا توليد مي گردد. در سال 1989 ، فرانسه و كانادا تفاهم نامه اي را براي توليد اريكس با سرمايه گذاري مشترك امضا نمودند و در سال 1994 بعد از سال ها تحقيق و آزمايش ، اريكس وارد خدمت ارتش هاي فرانسه و كانادا گرديد و تا اين لحظه ، ارتش هاي نروژ ، برزيل و مالزي نيز از اريكس بهره مي برند. همچنين بسياري از كشورهاي حوزه خليج فارس ازجمله بحرين ، كويت ، قطر ، عربستان و امارات متحده عربي نيز در زمره مشتريان علاقه مند به اين سيستم ضدزره قرار دارند. تركيه نيز در سال 1999 ، قراردادي با فرانسه امضا نمود كه طي آن ، امتياز توليد 10000 موشك اريكس را در طي 10 سال بدست آورد. اما در سال 2004 ، وزير دفاع تركيه خبر لغو اين پروژه را داد.
اريكس مي تواند برضد اهداف زرهي متحرك و ثابت ، مورد استفاده قرار گيرد. كمترين برد عملياتي آن 50 متر و بيشترين برد آن 600 متر مي باشد. اريكس مي تواند برضد انواع زره هاي كلاسيك ، تقويت شده و انعكاسي استفاده گردد. علاوه بر اهداف زرهي ، ساختار اريكس به گونه اي طراحي شده است كه قادر به انهدام انواع خاكريزها ، سنگرها و استحكامات بتوني نيز مي باشد. در آزمايش هاي انجام شده توسط MBDA ، از 1000 موشك اريكس شليك شده ، 950 موشك ، اهداف را با موفقيت از بين بردند. يعني 95% شليك ها موفقيت آميز بوده است. سيستم اريكس از 3 قسمت تشكيل شده است:موشك ، لوله پرتاب و واحد آتش. اريكس را مي توان به صورت نشسته يا درازكش ، از روي شانه شليك نمود. همچنين امكان استفاده از سه پايه نيز وجود دارد. موشك اريكس ، از نوع هدايت شونده با سيم است و از يك سيستم هدايت نوري نيمه خودكار بهره مي برد. در انتهاي موشك اريكس ، يك منبع توليد كننده مادون قرمز وجود دارد. سيستم هدفگيري اريكس ، با استفاده از اين امواج مي تواند مسير موشك را تشخيص داده و در صورت لزوم توسط سيم رابط با موشك ، مسير را تصحيح نمايد.
سيستم پيشرانه اريكس ، از نوع كنترل برداري است و اين قابليت را دارد كه در سرعت پايين ، مؤثر عمل نمايد و اجازه مي دهد كه پرتاب موشك ، با كمترين نيروي ممكن انجام شود. با توجه به اين قابليت موتور موشك ، اريكس از سيستم پرتاب آرام (SOFT LAUNCH) بهره برده و در فضاهاي محدود و بسته مي توان از آن به راحتي و با ايمني بالا استفاده كرد. لازم به ذكر است كه موتور موشك اريكس ، توسط شركت مشهور راكسل فرانسه (ROXEL) توليد شده است. موشك در كمتر از 5 ثانيه آماه شليك مي گردد. بعد از شليك تنها وظيفه تيرانداز ، تنظيم نگه داشتن سيستم هدفگير اريكس بر روي هدف تا زمان اصابت مي باشد. در زمان شليك ، موشك سرعتي در حدود 18 متر در ثانيه مي گيرد و در زمان رسيدن به مرز 600 متر ، سرعت موشك از مرز 245 متر در ثانيه نيز مي گذرد. در زمان 2 دقيقه مي توان 5 موشك اريكس را آماده نمود ، هدفگيري كرد و شليك نمود.
كلاهك جنگي 137 ميليمتري موشك ، مجهز به سيستم انفجاري دوگانه HIGHT EXPLOSIVE بوده و قادر به نفوذ در خودروهاي مجهز به زره هاي انعكاسي به ميزان 90 سانتيمتر است. دو شبيه ساز براي آموزش استفاده از اريكس به سربازان وجود دارد ؛ شبيه ساز مقدماتي و شبيه ساز پيشرفته. شبيه ساز مقدماتي ، توسط شركت سيمتران (SIMTRAN) كانادا طراحي و ساخته شده است. شبيه ساز پيشرفته نيز توسط بخشي از لاكهيد مارتين توليد شده و به نام EPGS مشهور مي باشد.
کد:
http://www.gun.mihanblog.com
مسلسل ضدهوايي Zu-23(توپ ۲۳)
مسلسل ضدهوايي ZU-23(توپ ۲۳)
اين مسلسل ضدهوايي مانند برادر چهارلول خود ZSU-23.4 ، يكي از بهترين مسلسل هاي ضدهوايي مي باشد. مكانيزم آتش اين سلاح كه از مسلسل هاي بهينه سازي شده 2A14 بهره مي گيرد ، بسيار دقيق و بي نقص است. اين سلاح در سال 1960 وارد خدمت و توسط نيروهاي ارتش شوروي بكار گرفته شد. بيش از 20 كشور ديگر در جهان ، از اين سلاح استفاده مي كنند. مكانيزم هدفگيري اين سلاح از نوع ZAP-23 است كه براي نشانه روي به سوي اهداف هوايي ساخته شده ، ولي براي درگيري با اهداف زميني ، انواع ديگر دستگاه هاي نشانه براي آن طراحي شده است.
مكانيزم گلندگدن اين سلاح ، كاملآ مشابه سلاح هاي معمولي است و با فشار گاز باروت كار مي كند. نوار فشنگ اين سلاح ، معمولآ در دو نوع 50 و 100 تير ساخته شده و درون جعبه هاي مخصوصي كه در طرفين سلاح قرار دارند جاسازي مي شوند.
نواخت تير اين سلاح ، حدود 2000 تير در دقيقه مي باشد (هر مسلسل 1000 تير در دقيقه). با اين سلاح مي توان با اهداف هوايي كه تا سقف 2 كيلومتري پرواز مي كنند درگير شد و آنها را با احتمال 0/023 منهدم كرد. سرعت گلوله اين سلاح در بدو خروج از لوله ، 970 متر بر ثانيه است كه خاصيت آسيب رساني گلوله را تا برد 2/5 كيلومتري تضمين مي كند.
اين سلاح به 6 نفر خدمه نياز دارد كه 2 نفر از آنها ، وظيفه نشستن در پشت سلاح را برعهده دارند. 1 نفر از خدمه ، مآمور تنظيم دستگاه نشانه روي است و ديگري متصدي شليك مسلسل هاست. 2 نفر از خدمه ، مآمور تعويض جعبه هاي فشنگ هستند. لوله هاي اين سلاح را مي توان در زماني كمتر لز 15 الي 20 دقيقه تعويض كرد. نوعي از اين سلاح را مي توان بر روي خودروهاي 4X4 يا 6X6 نصب كرد. گونه خودكشش آن نيز موجود است و براي استقرار آن بر روي زمين ، به 30 ثانيه وقت نياز داريد.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تيربار سبك Rpd ، ساخت شوروي
تيربار سبك RPD ، ساخت شوروي
اين تيربار ، اولين تيرباري بود كه براي شليك گلوله هاي سبك 39 × 62/7 طراحي شد. اين تيربار در سال 1944 طراحي و در سال 1949 توليد گشت. پياده نظام ارتش شوروي تا دهه 60 ، به اين تيربار مجهز بود تا اينكه نهايتآ با تيربار سبك RPK تعويض شد. به عقيده بسياري ، اين حركت يك تعويض نابجا و اشتباه بود. چرا كه تيربار RPK ، هرگز نتوانست در حد و اندازه RPD ظاهر شود.
كشور چين ، اين تيربار را با نام Type 56 توليد كرده و تاكنون استفاده مي كند. عملكرد گلنگدن RPD - كه از مسلسل دگتياروف اقتباس شده است - به واسطه نيروي گاز عمل مي كند. سيلندر گاز سلاح ، در زير لوله قرار گرفته و در درون خود ، يك پيستون كورس بلند جاي داده است.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سيستم قفل گلنگدن اين سلاح ، بسيار ساده و در عين حال مطمئن است. اين مكانيزم قفل ، از دو زبانه مخصوص تشكيل شده كه پس از چفت شدن پيشاني جنگي و لوله ، باز شده و در درون بدنه سلاح گير مي كند. عمل باز شدن اين زبانه ها ، توسط عقب نشيني حمال انجام مي شود. بدين صورت كه هنگام عقب نشيني حمال ، سوزن سلاح به عقب رفته و موجب مي شود تا دوزبانه بتواند در محل خود كه بر روي گلنگدن قرار دارد بروند و از مسير حركت آلات متحركه خارج شوند. سپس مجموعه آلات متحركه مي توانند به عقب نشيني خود ادامه دهند. اين شيوه قفل اصطلاحآ «كفشكي» ناميده مي شود. (همانند سلاح معروف دوشكا)
مكانيزم تغذيه RPD ، معمولآ از نوع نواري است. ولي مي توان يك خشاب گرد را نيز به آن اضافه كرد.اين خشاب گرد، يك نوار فشنگ 100 تايي را در خود جاي مي دهد. اين نوع خشاب ، داراي يك دستگيره حمل مخصوص نيز مي باشد. برخلاف مسلسل هاي دگتياروف ، فنر ارتجاع اين تيربار در قنداق آن جاسازي شده است. لوله سنگين RPD را نمي توان به سرعت و سهولت تعويض كرد. ولي مي توان انتظار يك نواخت تير مداوم و مناسب را از آن داشت. مكانيزم نشانه روي عقب RPD ، از نوع تنظيم شونده است. تمامي تيربارهاي RPD ، به يك دو پايه تاشو و بند حمل سلاح مجهز شده اند. با كمك اين بند ، مي توان سلاح را از شانه آويزان كرده و شليك كرد.
مشخصات فني:
كاليبر: 39 × 62/7
طول: 1037 ميليمتر
طول لوله: 520 ميليمتر
وزن: 7400 گرم
مكانيزم گلنگدن: كفشكي
مكانيزم مسلح شدن: فشار غيرمستقيم گاز باروت
نوع تغذيه: نواري
نواخت تير: 650 تير در دقيقه
مقایسه تحلیلی کاليبر62/7 میلی متر با کالیبر56/5 میلی متر
مقایسه تحلیلی کاليبر62/7 میلی متر با کالیبر56/5 میلی متر
مقدمه :
در اواخر سالهای دهه 50 میلادی طرح استفاده از گلوله هایی با شارژ متوسط 56/5 میلی متر برای اولین بار توسط برخی از طراحان کارخانه رمینگتون ارائه شد. با ارائه این طرح بصورت همزمان کار بررسی و آنالیزآن در کشورهای مختلف آغاز شد و این شروع مناقشه ای بود بین مخالفان و موافقان این طرح که همگی از کارشناسان و متخصصان این رشته بودند. این تضارب آراء و نظرات سرانجام به بهبود و شکوفایی این طرح جدید منجر و این کالیبر جدید خیلی زود به عنوان یکی از کالیبرهای استاندارد ناتو جایگاه خود را تثبیت کرده.
مقاله ای که در پیش رو دارید در سال 1986 تنظیم شده است و در آن زمان خیلی از خصوصیات مثبت و برتر کالیبر 56/5 هنوز به دلایل متعدد ناشناخته مانده بود. خوانندگان محترم توجه داشته باشند که هم اکنون در مورد قابلیتها و کارکرد مهمات 56/5 میلی متری نکته ابهامی وجود ندارد و بدلیل خصوصیات ممتاز، این کالیبر تبدیل به مهمات اصلی و سازمانی ارتشهای عضو پیمان آتلانتیک شمالی (NATO) و بسیاری دیگر از کشورها شده است.
ولی در زمان تنظیم مقاله ذیل منتقدان کالیبر 56/5 میلی متری نقطه نظرات و انتقادات خود را به گونه ای که مشاهده خواهید کرد در مورد ضعفهای این کالیبر و مقایسه آن با کالیبر 62/7 ارائه کرده اند.
مترجمان بیشتر در پی آن بودند که خوانندگان با مطالعه این مقاله با استدلال مخالفان این کالیبر و تقابلی که در آن زمان بین این دو طرح و طرفداران هر کدام وجود داشت بیشتر آشنا شده و در عین حال با توجه به اطلاعاتی که در حین مقایسه این دو کالیبر با یکدیگر در متن آورده شده است دانش خود را در این زمینه ارتقاء دهند.
-در تاریخ 28 اکتبر سال 1980 بعد از چهار سال آزمایشات سنگین در مدرسه پیاده نظام ارتش آلمان غربی در هامبورگ ،کمیسیون کنترل و قسمت مهمات کالیبر کوچک، گلوله ای با کالیبر شارژ متوسط را تائید کرد. در آن زمان گلوله فوق با شارژ متوسط و پروفیل اصلاح شده را کالیبر 56/5 میلی متری و یا (0.223 Remington) نامیدند. بعد از این اصلاحات نمونه ای با نام ss109 به عنوان نمونه پایه ای استاندارد به ارتشهای بلوک غرب عرضه شد. در آن زمان بود که (NATO) صاحب دو کالیبر مختلف یکی با شارژ بالا و کالیبرmm 7/62×51 که از سال 1953 عملیاتی شده بود و دیگری بک کالیبر با شارژ متوسط mm 5/56×45 که بصورت رسمی از سال 1980 وارد خدمت گردیده بود.
با تمام آزمایشات و تحقیقات بسیاری که در مناطق جنگی و به صورت عملیاتی بر روی رفتار محصول شارژ متوسط انجام شده بود اما هنوز هم محصول فوق به صورت کامل مورد نظر ارتشهای ایالات متحده و سازمان NATO قرار نگرفته است.
در این مقاله سعی در آن داریم که با ارائه دلایل مستدل به بررسی و نحوه تکامل گلوله ای با شارژ متوسط پرداخته و علل برتری نمونه قدیمی تر 7/62×51 mm را بر نمونه 5/56×45 mm را بیان و به مقایسه نقاط ضعف و قوت آنها بپردازیم.
طرح ابتدایی گلوله های با شارژ متوسط به قبل از جنگ جهانی دوم باز می گردد. در سال 1888 در کشور آلمان از یک گلوله استاندارد با کالیبر 7/92×57 mm با شارژ بالا، وزن مرمی 198 grain سرعت دهانه (773m/s)2550 fps استفاده می شد. بعد از بررسی های فراوان و تحقیقات بر روی نتایج در حین درگیریهای واقعی و استفاده از تجربیات تیراندازان ماهر آلمانی در آن زمان محققان متقاعد شدند که استفاده از یک کالیبر کوچکتر و سبک تر می تواند کارآیی مناسب تری داشته باشد.
ما حصل این تحقیقات استفاده ای یک مهمات کوچکتر و سبک تر و تبع آن استفاده از اسلحه های سبک تر، دقت در تیراندازی به علت نیروی کم تر پس زنی سلاح در هنگام شلیک و قابلیت حمل مهمات بیشتر توسط نفر بود. شروع کار تولید تحقیقات علمی پیشرفته بر روی این کالیبر از سال 1934 آغاز شد.
در سال 1938 در کشور آلمان گلوله ای با کالیبر 9/7 میلی متری و با نام کامل (Infanterie Kruz Patrone) ویا (7/9 mmKurz) طراحی و ساخته شد. گلوله فوق دارای وزن مرمی 125 grain و سرعت در دهانه لوله (636 m/s)2100fps بود.
به موازات ساخت محصول فوق کار بر روی مهمات کوچکتری با قابلیت حمل مقدار قابل ملاحظه تری توسط نفر و خصوصیت انتخاب حالت شلیک در سلاح در دست اجرا بود. در سال 1940 و در بحبوحه جنگ رقابت بین دو طرح پایان یافت و طرح نهایی با نام (Sturmgewenr) برای استفاده در اسلحه تهاجمی MP43 آماده و روانه جبهه روسیه شد. اسلحه فوق با یک خشاب با ظرفیت 30 گلوله ارائه شده بود و قابلیت شلیک در حالتهای اتوماتیک و نیمه اتوماتیک را دارا بود.
اسلحه فوق در میدان رزم دارای قابلیت آتش بسیار مهیب و حیرت آور بود ولی با آنکه با یک خشاب 30 گلوله ای به کار گرفته می شد اما وزن آن نزدیک به 3 پوند از سلاح Kar98K سنگین تر بود.
سربازان روسی به عنوان اولین برخورد کنندگان با این نوع سلاح از قدرت آن حیرت زده و از حجم آتش آن غافلگیر شده بودند. متخصصان روسی پس از به غنیمت گرفتن چند قبضه از این سلاح کار تحقیقات بر روی آنرا آغاز کردند و در سال 1443 توسط دو طراح برجسته روسی به نامهای N.M.Elizarov وv.Semin مهمات با شارژ متوسط روسی طراحی و ساخته شد.
مهمات فوق دارای کالیبر 39×62/7 میلی متری و با وزن 125grain برای مرمی و سرعت در دهانه لوله (667 m/s)2200fps بود. در آن زمان به علت محدودیت امکانات و مواد اولیه و روش تولید مهمات فوق تا سال 1946 در ارتش روسیه عملیاتی نشد. یک سال بعد اسلحه جهانی AK-47 توسط تیم طراحی به سرگروهی سر طراح M.Kalashnikov تولید و رسما به ارتش اتحاد جماهیر شوروی تحویل داده شد. این روند مطالعاتی بر روی کالیبرهایی با شارژ متوسط به همین صورت ادامه پیدا کرد تا در سال 1974 یک محصول جدید و بهینه شده از اسلحه AK-47 با عنوان AKS-74 طراحی و ساخته شد. کالیبر سلاح فوق (0.221mm)4/45×39mm بود. رفتار کالیبر فوق بسیار شبیه کالیبر مورد بحث ما یا همان (NATO)5/56×45 mm می باشد. بر طبق استاندارد روسی نام کالیبر فوق 5.45×39 mm به RPK 74.4 تغییر یافت. در آن زمان باز هم روسها دست از کار نکشیده و برای جا نماندن از قافله کشورهای دیگر سریعا شروع به اصلاحات و تغییرات بر روی کالیبرهای متوسط قابل حمل توسط انسان کردند.
مجددا به زمان جنگ جهانی دوم بازگردیم ، آمریکائیها هم همانند روسها و آلمانیها در این زمان بر روی این نوع از مهمات شروع به کار کردند.
در آن زمان در ایالات متحده کالیبرهای جدیدی برای اسلحه های کمری و مسلسلهای سبک طراحی شد، یکی از انواع بسیار سبک و کوچک نسبت به زمان خود کالیبر 3/0(33×62/7 میلی متر) مخصوص اسلحه های M1 و M2 آمریکایی بود. گلوله فوق دارای یک نوک گرد وزن مرمی 115 grain و سرعت اولیه (597 m/s)1970 fps بود.
برای اولین بار این نوع کالیبر به نیروهای پلیس تحویل داده شد، و برای نیروهای ویژه ارتش خدمه ناوهای جنگی و نیروهای هوادریایی آن زمان مناسب شناخته نشده بود.
مهمات فوق در عمل برای اسلحه M1Garand مناسب شناخته نشد و این اسلحه از همان گلوله با شارژ بالای 63×62/7 میلی متری استفاده می کرد. ولی مهمات فوق برای اسلحه M2(Carbine) مناسب شناخته شد در طی جنگ جهان دوم 1942 تا جنگ کره آمریکائیها نزدیک به 6 میلیون قبضه از اسلحه M2 را تولید کردند.
با آنکه وزن سلاح فوق نسبتا کم بود و قابلیت انتخاب وضعیت شلیک را داشت و همچنین با خشابهای 15 الی 30 تیری عرضه شده بود اما به علت محدودیت در کارآیی و برد درگیری پائین آن از مقبولیت خاصی بین سربازان برخوردار نبود.
سریعا بعد از اتمام جنگ کره اسلحه فوق از خدمت بازنشسته شد. در طی سالهای بعد از 1940 در کشورهای دیگر نیز همانند آلمان- روسیه از این قبیل پیشرفتها در زمینه ساخت و طراحی سلاحهای مخصوص مهمات با شارژ متوسط در جریان بود.
در این قسمت از مقاله به بررسی نحوه تکامل و پیشرفت کالیبر های 51×62/7 میلی متری و 45×56/5 میلی متری (NATO) در طی سالهای 1950 الی 1960 می پردازیم.
اولین سری از گلوله های استاندارد با کالیبر 51×62/7 توسط ایالات متحده تکمیل و جایگزین کالیبر معروف 3/0 که از سال 1906 مورد استفاده قرار گرفته بود شد.
کالیبر 3/0 آمریکایی دارای وزن مرمی 150 grain و سرعت در دهانه لوله (848 m/s)2800fps بود، این گلوله در سالهای 1903 و بعد از آن به صورت بسیار گسترده در اسلحه های M1Garand و اسلحه اتوماتیک Browning و یا مسلسلهای سبک و سنگین Browning مصرف داشته است.
هر چند که اسلحه M1 دارای برد و قدرت بسیار مناسب آتش بود ولی به علت وزن زیاد سربازان در جنگ کره اعلام داشتند که نیاز به اسلحه ای دارند که هم دارای وزن سبکتر و هم دارای خصوصیت انتخاب وضعیت شلیک باشد در آن زمان ارتش ایالات متحده سعی در جایگزینی اسلحه M2 به جای اسلحه M1 کرد ولی به علت عدم تمایل سربازان به علت قدرت آتش پایین این سلاح توفیق چندانی در این زمینه نیافت.
-کمیته فنی ارتش ایالات متحده در سپتامبر 1945 بعد از آزمایشات ابتدایی دستور به کار و فعالیت بر روی یک گلوله سبک برای جایگزینی با کالیبر 3/0 با قدرت نفوذ پذیری بالا و کارآیی بهتر نسبت به نمونه 7/9 mm kruz آلمانی و یا 7/62×39 mm روسی که در اسلحه های آن زمان کشور روسیه مورد استفاده داشت داد.
به دلیل حجم بسیار بالای استفاده از مهمات کالیبر متوسط در ارتش آمریکا این طرح در مدت کوتاهی موفقیت و گسترش قابل ملاحظه ای یافت، و دلیل دیگر این پیشرفت تمایل سنتی کشور آمریکا به رقابت و عقب نیافتادن از کشورهای دیگر بود.
-در همان زمان پس از توافقات در بین قسمتهای مختلف ارتش آمریکا گلوله ای با کالیبر 7/62×51mm و با نام T65 طراحی و ساخته شد، گلوله فوق با آن که حدود 5/0 اینچ از کالیبر 3/0 کوتاه تر بود ولی باز هم گلوله ای با شارژ متوسط محسوب نمی شد. وزن مرمی گلوله فوق 147grain و سرعت آن در دهانه لوله (848m/s)2800fps (کاملا همانند گلوله 3/0 ) بود و با استفاده از فرمول جدید باروت، امکان استفاده از یک پوکه کوتاه تر با خاصیت تحمل فشار و سرعت گوله کالیبر 3/0 حاصل شد.
در نهایت کالیبر T65 هم در ایالات متحاده و هم در پیمان (NATO) مورد استفاده قرار گرفت.
در طی سالهای 1950 در کشور انگلستان هم کار بروی مهمات با شارژ متوسط شروع شد، نتایج تحقیقات بریتانیاییها این بود که بهترین گزینه استفاده از کالیبر 280/0 و یا 7 میلی متری می باشد. محققان فوق بر این عقیده بودند که بهترین گلوله محصولی مرکب از تجربه آلمانیها و استفاده از نتایج پیشرفت روسها می باشد.
در همان زمان و در حدود سالهای 1957 اسلحه M14 بعد از تحقیقات و کار بسیار با کالیبر جدید 51×62/7 میلی متری وارد خدمت ارتش ایالات متحده شد. در آلمان و بلژیک نیز اسلحه های G3 وFANFAL در همین زمان وارد خدمت ارتش شده بودند.
در سال 1963 اسلحه ای کاملا تخصصی و با قابلیت بالا در ایالات متحده تحت نام M16 برای استفاده در آسیای جنوب شرقی طراحی و ساخته شد. کالیبر سلاح فوق 45×56/5 میلی متر بود. بعد از این قضیه ، یک تجدید حیات مجدد در امر پیگیری ساخت و طراحی مهمات با شارژ متوسط بوجود آمد. کمیسیون نظامی ارتش آمریکا و ارگان تحقیقات نظامی دولت (ORO) بعد از بررسی نتایج در جنگهای واقعی و تحقیقات بسیار به این نتیجه رسیدند که در فواصل حدود 300 متر (330 یارد) عملکرد سلاح بسیار نامطلوب می باشد.
بر طبق(ORO) ضمنا نتایج حاصله در فواصل 300 متری وابسته به علوم وجود عوارض طبیعی دوربین تیرانداز و هدف نیز بود و این در حالی بود که گزارشهای واصله از میدان جنگ بر این موضوع تاکید می کرد که به علت وجود عوارضی همچون درختان – کیسه های شنی سنگرها – خاکریزها قابلیت مهمات با شارژ متوسط 45×56/5 میلی متری به شدت حتی در فواصل زیر 300 متر هم کاهش می یابد. در همین زمان در قسمتهای دیگر تحقیقاتی ارتش آمریکا به این نتیجه رسیدند که تنظیمات سرعت بر روی کالیبرهای 227/0 و 257/0 و اصلاح وزن گلوله ها بین (35 الی 45) (grain) در فواصل تا حدود 400 متر بسیار موثر واقع خواهد شد.
قبل از سال 1963 و در ابتدای کار بعد از آزمایشات بسیار در ابتدا توسط دو شرکت "Fairchild Aircraft Engine" "Eugene Stoner" اسلحه ای تحت عنوان AR-15 با کالیبر 45×56/5 میلی متری که مشتق شده از کالیبرهای 222/0 و 227/0 ساخت شرکت "Remington" بود، دو کالیبر معرفی شده در سرتاسر ایالات متحده برای اسلحه های شکاری مورد استفاده واقع می شد. از اسلحه فوق برای نیروهای ویژه هوادریایی آمریکایی نزدیک به بیست هزار قبضه سفارش ساخت داده شد ولی سلاح فوق خیلی سریع جای خود رابه M16 اصلاح شده و مهمات پیشرفته تر M193 با کالیبر 45×56/5 میلی متری داد.
در نهایت گلوله M193 با مشخصات وزن مرمی 55 grain و سرعت در دهانه لوله استاندارد 20 اینچی اسلحه M16 برابر 3180 fps و یا (964 m/s) تولید شد.
برای آنالیز بهتر کارآمدی اسلحه و مهمات فوق ، مقدار قابل توجهی از تولیدات این نوع سلاح و مهمات به آسیای جنوب شرقی در سال 1962 ارسال شد. گزارش نیروهای آمریکایی و هم پیمانانشان مبنی بر کارآمدی بسیار اسلحه و مهمات فوق در میدان جنگ بود.
در سال 1963 ژنرال مک نامارا (MC Namara) دستور توقیف تولید M14 و مجوز خرید 85000 قبضه M16 برای ارتش و نیروی زمینی و 14000 قبضه برای نیروهای ویژه هوا دریایی آمریکا صادر کرد.
یکی از مسائلی که در آن زمان برای سلاح فوق گزارش شد این بود که به علت خصوصیات محیطی منطقه جنگ و عدم نگهداری مناسب از سلاح توسط سربازان ، اسلحه متناوبا دچار پدیده گیر کردن می شد. این اشکال با دادن آب کروم به لوله و اصلاح مدل خان لوله به سرعت مرتفع شد و مدل جدید M16A1 به عنوان یک سلاح تهاجمی با قابلیت استفاده از مهمات شارژ متوسط به نیروهای ایالات متحده عرضه شد و دراین زمان بود که ایالات متحده به صورت رسمی دارای دو کالیبر مختلف نظامی در ارتش خود شد.
در همان زمان که اسلحه M16 برای استفاده در آسیای جنوب شرقی برگزیده شد اسلحه M14 در پایگاههای اروپایی (NATO) در حال خدمت بود. بعد از حل مشکلات ابتدایی و لجستیکی اسلحه M16 و موفقیتهایی که کالیبر 56/5 میلی متری در آسیای جنوب شرقی بدست آورد دیگر اعضای پیمان (NATO) هم شروع به بکارگیری سلاح و مهمات فوق کردند.
پیمان (NATO) دو تعریف مجزا برای استفاده از کالیبرهای فوق مطرح کرد، کالیبر 56/5 میلی متری را برای استفاده سربازان نیروی زمینی – خدمه ادوات نظامی مستقر بر روی کشتیها- نیروهای (NATO) و تمام رسته هایی که از اسلحه های اتوماتیک دفاعی برخور دارند و کالیبر 62/7 میلی متری با شارژ بالا قابل استفاده در مسلسلهای سنگین (M60-MG3-FNMAG) و استفاده نیروهای پشتیبان پیاده نظام ارتش – و اسلحه های سنگین مستقر بر روی خودروهای نظامی و هلی کوپترها انتخاب شدند.
قابل به ذکر است که اکثر نیروهای تک تیرانداز نیز هنوز از کالیبر 51×62/7 میلی متری استفاده می کنند.
تا به اینجا سعی در طرح تاریخچه بوجود آمدن کالیبرهای مختلف داشتیم، حال به مقایسه ضعفها و قوتهای دو کالیبر مختلف و معروف 56/5 میلی متری 62/7 میلی متری می پردازیم و درانتها نتیجه می گیریم که به چه دلیل کالیبر 62/7 میلی متری در درازمدت نتایج بهتر و قابل قبول تری را برای مصرف کنندگان خود خواهد داشت.
کالیبر 62/7 میلی متری از سال 1953 توسط ناتو (NATO) پذیرفته شد این گلوله از روی نمونه های M80 آمریکایی و یا M77 بلژیکی اقتباس شده بود وزن مرمی آن در حدود 147 grain و دارای روکش از جنس آلیاژ کاپرنیکل بود، سرعت در دهانه لوله آن (848 m/s)2800fps و وزن یک فشنگ کامل آن 380grain و به طول 2/8 inch می باشد.
با استفاده از یک لوله استاندارد 22 inch به همراه خان دوراهه در 12 inch انتهایی (اسلحه M14 ) سرعت خروج گلوله از لوله به پیشینه خود رسیده ودر مسافت 620 متری (682 یارد) بیشترین تاثیر خود را دارد.
در این فاصله گلوله فوق قابلیت گذر از یک صفحه فولادی به ضخامت 3045 میلی متر و یا (0/14 inch) را دارا می باشد. ودر فاصله 800 متری (880 یاردی) قابلیت عبور از کلاه خود نظامی را دارا می باشد. در آزمایشات عبور گلوله از استحکامات نظامی کالیبر فوق قابلیت عبور از دوبلوک ساختمانی پشت سر هم را در فاصله 600 متری دارا می باشد.
در سال 1970 بعد از تحقیقات و بررسی بر روی طرح گلوله M193 و ایجاد اصلاحات زیادی بر روی آن گلوله 45×56/5 میلی متری ss109 به عنوان یک گلوله با شارژ متوسط و مورد مصرف در اسلحه M16 تولید می شود. وزن مرمی گلوله فوق 62 grain و قدرت نفوذ آن در زره در حد مناسب بود سرعت خروج گلوله از لوله در حدود (924 m/s)3050fps می باشد.
برای اصلاحات بیشتر گلوله نزدیک به 10 grain به وزن و معادل 0/182 in به کالیبر آن افزوده شد. با قرار دادن یک نوک فولادی در داخل ژاکت SS109 به میزان قابل توجهی به نفوذ پذیری آن افزوده شد با این اصلاحات وزن کلی گلوله 182 grain و طول آن 2/26 in شد.
با این اصلاحات نیاز به تغییر در لوله اسلحه ها نیز کاملا حس شد به علت افزایش وزن و طول گلوله، برای جلوگیری از افت گلوله در هنگام حرکت خان لوله اسلحه ها به یک خان دو راهه در 7inch انتهای لوله تبدیل شد.
این مقایسه در زمانی عینیت پیدا می کند که به یاد آورید که وزن مرمی M193 معادل 55 grain بود و با استفاده از یک لوله استاندارد و با ان دوراهه در 12 inch انتهای لوله درمرز تثبیت قرار می گرفت.
SS109 توانایی نفوذ در یک صفحه فولادی به ضخامت 45/3 میلی متر از فاصله 640 متری (704 یاردی) و همچنین نفوذ در یک کلاه خود ساخت آمریکا از فاصله 1300 متری (1430 یاردی) را دارا می باشد. در آزمایشات نفوذ در استحکامات نظامی ، SS109 قابلیت نفوذ در یک بلوک ساختمانی را در فاصله 600 متری دارا نمی باشد.
امتیازات کلی گلوله 45×56/5 میلی متری را به صورت خلاصه جمع بندی می کنیم:
1-بر طبق تحقیقات مرکز (ORO) قدرت نفوذ پذیری SS109 در مجموع 51×62/7 میلی متری بالاتر بوده و برای درگیریهای زیر 300 متری مناسب می باشد.
2-قدرت پس زنی کم گلوله SS109 امکان دقت بیشتری را به تیرانداز در هنگام شلیک اتوماتیک می دهد و این خصوصیت باعث ایجاد حجم آتش دقیق تری توسط سربازان می شود.
3-وزن کم کالیبر 45×56/5 میلی متری امکان حمل مهمات بیشتری را به سربازان می دهد.
4-ابعاد کوچک مهمات 56/5 میلی متری امکان استفاده از یک سلاح کوچکتر و سبک تر و همچنین سلاحهای مخصوص نیروهای ویژه را به سربازان می دهد.
5-قدرت کشندگی کالیبر 56/5 میلی متری به علت قابلیت ایجاد انحراف در مسیر حرکت گلوله پس از برخورد با هدف و خصوصیت متلاشی شدن آن در داخل بدن انسان نسبت به کالیبر 62/7 بسیار بالاتر می باشد.
بر طبق نتایج تحقیقات فوق طرح کالیبر شارژ متوسط 45×56/5 میلی متری بسیار بی نقص به نظر می آمد ولی در پی آزمایشات بیشتر دقت واعتبار این نظریه زیر سوال رفت.
در این قسمت می خواهیم به بررسی فاکتورها و خصوصیاتی بپردازیم که از دید طرفداران کالیبرهای باشارژ متوسط پنهان مانده است و خواص کالیبر 56/5 میلی متری را با کالیبر 62/7 مقایسه کنیم:
-تحقیقاتی که توسط سازمان (NSMATCC) برای گلوله 56/5 میلی متری (SS109) حاصل شد نشانگر این بود که گلوله SS109 از فاصله 640 متری توانایی عبور از یک ورق فولادی به ضخامت 3045 میلی متری را دارا می باشد در حالی که این فاصله برای کالیبر 51×62/7 میلی متری معادل 620 متر بود.
-در مورد نفوذ در یک کلاه خود آمریکایی، گلوله SS109 از فاصله 1300 متری موثر می باشد ولی گلوله 62/7 میلی متری از فاصله 800 متری دارای این خصوصیت می باشد.
-اما در این مقایسه به این مطلب توجه نشده است که خصوصیات گلوله SS109 که در خود یک نوک نفوذ کننده فولادی را دارا می باشد اصولا قابل مقایسه با گلوله کالیبر 62/7 میلی متری با هسته تمام سربی نمی باشد و این مقایسه می بایستی با گلوله M193 انجام می شد و در صورت انجام این مقایسه نتایج بدست آمده گواهی داشتند که تمام خصوصیات کالیبر 62/7 میلی متری به کالیبر 56/5 میلی متری برتری دارند.
با این اوصاف و این مطلب که گلوله 62/7 میلی متری توانایی عبور از دو بلوک ساختمانی را دارا می باشد ولی حتی گلوله SS109 توانایی عبور از یک بلوک سیمانی را نیز دارا نمی باشد متوجه می شویم که خصوصیات SS109 برتری خاصی نسبت به 62/7 میلی متری بیان نمی دارد.
اگر واقع بین باشیم در می یابیم که طرح قدرت آتش بالا در واقع با استفاده از مهمات شارژ متوسط به صورت مطلوب حاصل نمی شود و این روش فقط منجر به صرف هزینه بسیار در زمینه تهیه سلاح و مهمات می شود با آنکه قدرت پس زنی مهمات 56/5 میلی متری کمتراز کالیبر 62/7 میلی متری می باشد ولی باز هم پراکندگی اصابت به هدف آن قابل قبول نمی باشد.
-شلیک تمام اتوماتیک به علت عدم کنترل بر روی تعداد گلوله شلیک شده توسط سلاح تاثیر چندانی ندارد به همین علت در نسل دوم اسلحه های M16A2 وFNC وFN حالت انتخاب شلیک 3 تیری طراحی شد.
با این روش جدید در اسلحه ای که دارای خشابی با ظرفیت 30 گلوله می باشد، شما فقط امکان 10 شلیک 3 تیری را دارا می باشید بنابراین آیا به نظر شما این معقول می باشد که برای از بین بردن 15 دشمن 30 گلوله شلیک شود.
با تمام این اوصاف و حالت کنترل بهتر در هنگام شلیک 3 تیری باز هم منطقه پراکندگی مهمات 56/5 میلی متری نسبتا زیاد بود.
در این موقعیت محققان به این نتیجه رسیدند که یک شلیک کالیبر 51×62/7 میلی متری خیلی اثرگذارتر از کی شلیک 3 تیری توسط کالیبر 56/5 میلی متری می باشد. (البته بعدها عدم صحت این فرضیه کاملا به اثبات رسید- برای اطلاعات بیشتر به مقاله تاثیرات عبور گلوله از بدن انسان مندرج در شماره 13 مجله جنگ افزار مراجعه کنید- مترجم) و نتیجه این سبک تیراندازی فقط به تمام شدن سریع مهمات می انجامد.
خصوصیت بارز مهمات 56/5 میلی متری کاهش وزن ان نسبت به 62/7 میلی متری می باشد، اما در نهایت این کاهش وزن در حدد 47% تفاوت را بین کالیبر 56/5 میلی متری و کالیبر 62/7 میلی متری ایجاد کرد، و این خصوصیت مثبت به شدت تحت شعاع خصوصیت منفی کاهش تاثیر گذاری مهمات فوق در میدان جنگ قرار گرفت.
کالیبر 56/5 میلی متری در اصل از روی کی کالیبر شکاری مرسوم در ایالات متحده با عنوان (0/223 Remington) اقتباس شده بود این کالیبر شکاری به صورت غیر قانونی برای شکار آهو و یا شکارهایی در این اندازه استفاده می شد وزن گلوله فوق در حدود 68grain بود.
در فصول شکار مشاهده می شد که گاهی اوقات در فواصل نسبتا دور گلوله فوق برای از پا در آوردن اهدافی نظیر آهو کارآمد نمی باشد در نتیجه مصرف گلوله فوق محدود به هدف قرار دادن حیواناتی نظیر موش خرمای آمریکایی- موش صحرایی- بوقلمون و سگهای وحشی شده بود. حال این سوال مطرح می شود که آیا این طرح از مهمات برای هدف قراردادن اهداف انسانی در منطقه جنگ مناسب می باشد؟
و آیا این خصوصیت که سربازان مهمات بیشتری را در این شرایط حمل می کنند با این سوال که آیا مهمات حمل شده موثر می باشد یا خیر؟ کم رنگ نمی شود. و این در حالی می باشد که در یک شرایط واقعی درگیری که در فیلیپین بین نیروهای دولتی مسلح به M16A1 و شورشیان کمونیست مسلح به M1 و اسلحه های اتوماتیک Browning اتفاق افتاد برتری نسبی از آن شورشیان شد.
- امتیاز دیگر مهمات فوق این می باشد که نیروهای ویژه کماندو و هوابرد به علت قابلیت حمل اسلحه های کوچکتر و سبک تر بیشتر تمایل به استفاده از مهما فوق دارند. در حالی که در عمل نیروهای ویژه اسرائیل از اسلحه Gallil و یا در اروپا از FN-FAL استفاده می کنند که هردو اینها از کالیبر 51×62/7 میلی متری استفاده می کنند( البته کمی بعد از تولید اسلحه Gallil با کالیبر 62/7 میلی متری این سلاح مورد بازنگری واقع شد وبا کالیبر 56/5 میلی متری تولید شد. مترجم) ولی وزن سلاحهای فوق با خشاب کاملا پر و ظرفیت 20 گلوله چیزی در حدود 10 الی 9 پوند می باشد.
این دو اسلحه با داشتن خصوصیت قنداق تاشو بسیار کم حجم و قابل حمل می باشند.
و در مقابل این دو سلاح ، اسلحه های M16A2 –FNC که همگی از کالیبر 45×56/5 میلی متری استفاده می کنند دارای حداقل وزن 10 الی 8 پوند می باشند که همگی در حالت خشاب کاملا پر دارای ظرفیت 30 گلوله می باشند.
مفهوم مقایسه بالا این می باشد که کوشش در کم حجم کردن سلاح و کاهش وزن آن چندان موثر واقع نشده است.
در فواصل کمتراز 200 متر به علت شدت انحراف گلوله M193 و متلاشی شدن آن در داخل بدن انسان قدرت مرگ آوری آن بسیار شدید و غیر قابل وصف می باشد ولی در فواصل بالای 211 متر به علت افت شدید سرعت آن این قدرت بسیار کاهش می یابد.
در مقایسه با M193 گلوله SS109 بلندتر و سنگین تر می باشد این گلوله به علت استفاده از اسلحه های پیشرفته تر دارای خاصیت خفظ مسیر حرکت و افت کمتر نسبت به M193 می باشد. این خصلت در زمان برخورد به هدف هم حفظ می شود و گلوله فوق به علت عدم انحراف و عدم تلاشی دارای خاصیت کشندگی کمتری نسبت به M193 می باشد.
(بعدها در طی آزمایشات پزشکی عدم صحت این ادعا کاملا به اثبات رسید و مشخص شد که گلوله SS109 حتی به مراتب از M193 کشنده تر می باشد- برای اطلاعات بیشتر به مقاله تاثیرات عبور گلوله از بدن انسان مندرج در شماره 13 مجله جنگ افزار مراجعه کنید- مترجم) در طی سالهای 1950 و بعد از آن محققان بر این عقیده بودند که درجنگها فواصل تا زیر 300 متری دارای اهمیت می باشند بنابراین تلاشی در پی اصلاح گلوله ها برای هدف قراردادن دشمن در فواصل بالای 300 متری انجام نمی شد.
ولی با پیشرفت تحقیقات در طی دهه 70 این ایده باطل شده و کشورها شروع به کار بروی نشانه گذارهای لیزری و هدف گیری دشمن در فواصل بالای 300 متری کردند. توجه داشته باشید که مهمات 45×56/5 میلی متری کلا برای این فواصل مناسب نمی باشد.
اولین نمونه نشانه گذاری لیزری محصول یک شرکت انگلیسی بود با قدرت بزرگنمایی 4 برابر که بر روی اسلحه FN-FAL با کالیبر 62/7 میلی متری نصب شد. در همین زمان در کشور اتریش یک نشانه گذار با قدرت بزرگنمایی 105 برابر برای اسلحه Steyr-Mannlicher AUG طراحی و بروی دسته حمل آن نصب شد و همزمان در ایالات متحده نشانه گذار مشابهی برای M16A2 طراحی شد. کالیبر هر دو اسلحه یاد شده 45×56/5 میلی متری می باشد. با استفاده از این سیستمها سربازان توانایی درگیری در فواصل دورتر را پیدا می کردند ولی مهمات آنها این قابلیت را بطور کامل دارا نبود.و در این زمان بود که محدودیت این مهمات برای فواصل 300 الی 400 متری بسیار مشهود می شد.
یکی دیگر از مشکلاتی که کالیبر فوق با آن درگیر می باشد تاثیرات وزش باد در خلاف جهت حرکت می باشد مسلما این تاثیر نامطلوب بر روی گلوله ای با وزن 62 grain بسیار بیشتر از گلوله ای با کالیبر 62/7 می باشد.
برای مثال می توان گفت در زمان وزش باد با سرعت 10mph در فاصله 400 متری برای اصلاح حرکت گلوله SS109 نیاز به 9 درجه اصلاح ولی برای کالیبر 62/7 میلی متر فقط 4 درجه اصلاح لازم است. توجه داشته باشید دقت در تنظیم دستگاه نشانه روی و درجه اصلاح بالا برای رفع خطا، به دلیل وجود خطای انسانی درهنگام تنظیم توسط دست ممکن است باعث ایجاد خطاهای دیگری نیز بشود.با این شرایط استفاده از این سیستمهای نشانه گذاری نیز کمکی در رفع مشکل کالیبر فوق در درگیریهای فواصل دور نمی کند.
-یکی از موارد دیگر توجه به رفتار کالیبر 56/5 میلی متر نسبت به پوششهای ضد گلوله خصوصا جلیقه های ضد گلوله می باشد. با آنکه SS109 قابلیت نفوذ در نسلهای قدیمی تر این جلیقه ها را دارا می باشد ولی با پیشرقت در تولید این جلیقه ها و استفاده از لایه های پیشرفته Kevlar و ترکیبات سرامیکی به شدت خصوصیت نفوذ ناپذیری SS109 کاهش می یابد. برای مثال گلوله شارژ متوسط روسی (39×45/5 میلی متر) از توانایی نفوذ در یک لایه محافظ با مشخصات 8/5 پوند از ترکیبات Kevlar و 8/4 میلی متر ورق فولادی برخوردار نمی باشد ولی گلوله SS109 این توانایی را دارا می باشد ولی این سوال در اینجا مطرح می شود که تا کجا با این سرعت پیشرفت در ساخت جلیقه ها و پوششهای محافظ SS109 این قابلیت را حفظ می کند(امروزه جلیقه های استفاده شده در جنگهای عراق و افغانستان توسط نیروهای آمریکایی در مقابل گلوله SS109 نفوذ ناپذیر می باشند- مترجم)
-با همان استدلال سال 1963 طرفداران کالیبر شارژ متوسط 56/5 میلی متری هنوز هم بر حفظ این طرح پافشاری می کنند، و با تمام این مشکلات به دلیل آنکه اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق دارای کالیبر شارژ متوسط 39×45/5 میلی متری می باشند، در ایالات متحده هم بر حفظ این کالیبر اصرار می شود.
با تمام مواردی که در قبل به آنها اشاره شد و حتی مثالهای زنده ایی همچون مقوله فیلیپین و شناخت سربازان به عدم کارآیی کالیبر فوق وبا رشد تکنولوژی ساخت نشانه گذارهای لیزری و جلیقه های ضد گلوله بیش از بیش نسبت به گذشته احساس نیاز به ساخت و تهیه مهمات با شارژ بالا می شود و با این شرایط جایی برای خودنمایی مهمات شارژمتوسط و خانوده ای آنها باقی نمی ماند.
از سال 1953 به بعد هیچ اصلاحی بر روی کالیبر 62/7 انجام نشده است و با رشد تکنولوژی هم اکنون در جایگاه آن هستیم که اصلاحاتی را برای بالاتر بردن قدرت مهمات فوق و برتری نسبی آن نسبت به محصولات کشورهای دیگر انجام دهیم. مسلما قدرت مرگ آوری گلوله ای به وزن 147 grain و کالیبر 62/7 بسیار بالا می باشد و با اصلاحات کافی قادر به مقابله و برتری نسبت به نمونه شارژ متوسط روسی (39×45/5 میلی متری) می باشد. در پایان لازم به ذکر است که به یاد داشته باشیم امپراطوری ژاپن در طی سالهای قبل از جنگ جهانی دوم کالیبر 7/7 میلی متری (303/0) را با کالیبر 5/6 میلی متری (256/0) تعویض کرده و در همان زمان در کشور ایتالیا کالیبر 35/7 میلی متری با کالیبر 5/6 میلی متری جایگزین شد و این جابه جایی فقط به دلیل قابلیت کشندگی و نفوذ ناپذیری بیشتر کالیبرهای فوق بود. اجازه دهید از این موارد تاریخی و تجربیات گذشتگان عبرت گرفته و تمام نیروی خود را بر روی بهینه کردن کالیبر 62/7 میلی متری متمرکز کنیم و به این نتیجه برسیم که خیر(NATO) به هیچ عنوان نیازی به داشتن دو کالیبر متفاوت نداشته است.
توضیحات: 1 grain=0.065 gram
تـانـک شکست خورده ی مرکـاوا
تـانـک شکست خورده ی مرکـاوا
تانک مرکاوا مدل Mk3
مقامات اسرائیل به این نتیجه رسیدند که به دلیل جمعیت کم نمی توانند از عهده تلفات سنگین در جنگ برآیند در نتیجه تصمیم به ساخت تانک مرکاوا گرفتند.
مرکاوا (Merkava) نوعی تانک جنگی است که توسط اسرائیل، به منظور تامین هر چه بیشتر امنیت جانی سرنشینان در شرایط سخت جنگی و در اصل برای کمک به ارتش اسرائیل ساخته شده است.
از آنجایی که موتور تانک در قسمت جلوی آن قرار دارد، در نتیجه جرم بیشتر تانک در این قسمت جمع شده و در شرایط بحرانی فرار از در پشتی تانک برای سرنشینان آسانتر می شود. مرکاوا سریع حرکت می کند، بسیار پر قدرت است و بدنه آن از نوعی فلز ضد ضربه کم نظیر ساخته شده است. مجموعه این خصوصیات Merkava را به یکی از ایمن ترین تانک های جهان برای سربازان تبدیل کرده است.
تعداد زیادی از این نوع تانک در کارخانه ای واقع در یکی از شهر های مرکزی اسرائیل به نام تلاشومر (Tel HaShomer) تولید و نگهداری می شوند، به علاوه قطعات لازم برای ساخت نیز در اسرائیل و توسط شرکت های فعال در زمینه صنایع نظامی از جمله IMI, Elbit, Soltam و ... ساخته می شوند.
تاریخچه
در سال 1967 پس از جنگ شش روزه - جنگ "اعراب و اسرائیل" یا جنگ "ماه ژوئن" نیز نامیده می شود و درواقع نبرد اسرائیل با کشورهای عربی نظیر مصر، اردن، عراق و سوریه بود که طی آن اسرائیل موفق شد نوارغزه، شبه جزیره سینا در مصر، نواحی غربی اردن و فلات جولان در سوریه را به تصرف خود در آورد - و تحریم اسرائیل توسط کشور فرانسه، وزارت دفاع اسرائیل قراردادی مبنی بر همکاری و مشارکت با کشور انگلستان در ساخت نوعی تانک جنگی به نام چیفتن (Chieftain) را به امضاء رساند.
در سال 1969 با فشار کشور های عربی، انگلستان مجبور به لغو این قرارداد و کنار گذاشتن اسرائیل از این پروژه شد. این کار اسرائیل را متوجه این نکته کرد که به منظور تامین تسلیحات نظامی اش نمی تواند به کمک دیگر کشورها تکیه کند، در نتیجه با استفاده بهینه از نیروهای داخلی، مصصم به ساخت یک تانک جنگی که عملا یکی از مخرب ترین جنگ افزارهای نظامی به شمار می رود، شد.
جمعیت اندک عامل ساخت مرکاوا
هر چند اسرائیل حادثه جنگ یوم کیپور (Yom Kippur) در سال 1973 را با ذخایر تسهیلات نظامی آمریکا پیش برد، اما به این نتیجه رسید که کشوری مانند اسرائیل با جمعیت اندکش نمی تواند از عهده تلفات سنگین چنین جنگ هایی برآید؛ در نتیجه تصمیم به ساخت تانک Merkava با هدف حفظ جان سربازانش گرفت.
جنگ یوم کیپور که جنگ رمضان، جنگ اکتبر یا جنگ 1973 اعراب و اسرائیل نیز نامیده می شود، جنگی بود که با اتحاد کشورهای عربی به رهبری مصر و سوریه در مقابله با اسرائیل در گرفت. این جنگ که در واقع نوعی جوابیه به جنگ شش روزه بود در تعطیلات یوم کپیور یهودیان آغاز شد و بیست روز به طول انجامید و نهایتا نیز به آتش بس رسید.
Merkava Mk 1
برای اولین بار این تانک که مجهز به یک توپ 105 میلیمتری بود، در ماه آوریل 1979 مورد بهره برداری قرار گرفت. در سال 1982 در جنگ لبنان آزمایش شد، ظاهرا سیستم ترمز تانک با مشکلاتی روبرو بود.
Merkava Mk 2
اشکالات Mk 1 در این مدل برطرف و بهسازی شد، از آن جمله اضافه شدن یک خمپاره 60 میلیمتری در داخل تانک بود. Mk 2 مجددا در تهاجم اسرائیل به لبنان و بیروت مورد استفاده قرار گرفت.
Merkava Mk 3
این مدل که در 1990 معرفی شد، مجهز به یک موتور با قدرتی معادل 1200 اسب بخار و یک اسلحه Smooth-Bore 120 میلیمتری بود.
Merkava Mk 3B
در سال 1995 عرضه شد، این تانک که Merkava Baz نیز نامیده شد، در سیستم شلیک و تهویه هوای داخل آن نسبت به مدل های قبل تغییراتی بوجود آمد و یک پکیج زرهی به نام Kasag به آن افزوده شد. در واقع Merkava 3 BazKasag یکی از امن ترین تانک های دنیا به شمار می رود.
طی انتفاضه الاقصی سه عدد تانک مرکاوا توسط رزمندگان فلسطین در نوار غزه نابود شد و 7 سرباز اسرئیلی به هلاکت رسیدند.
Merkava Mk 4
آخرین مدل ساخته شده از تانک های Merkava است که از سال 2004 مورد استفاده قرار گرفته است، سیتم ایمنی اش کامل تر شده دقیق تر شلیک می کند.
ملاحظات
مانند هر تانک دیگر، Merkava نمی تواند در مقابل مین های زیرزمینی مقاومت کند. طی انتفاضه الاقصی سه عدد تانک مرکاوا توسط رزمندگان فلسطین در نوار غزه نابود شد و 7 سرباز اسرئیلی به هلاکت رسیدند.
در زد و خوردهای اخیر میان اسرائیل و لبنان (در سال 2006) نیز چندین تانک مرکاوا تخزیب شده و سرنشینان آنها زخمی شده یا به هلاکت رسیدند. مقامات اسرائیلی معتقد هستند که این عملیات و عملیات مشابه با کمک موشک های ضد تانک Metis-M ساخت کشور روسیه انجام شده است.
از سال 2005 تعداد ده هزار کارگر در 220 کارخانه ساخت تانک مرکاوا درکشور اسرائیل به کار گمارده شده اند. در همان سال درآمد دولت اسرائیل از صادر کردن تجهیزات و ابزار جانبی تانک مرکاوا رقمی بالغ بر 200 میلیون دلار بود. کارخانه های سازنده این تجهیزات در اسرائیل، در آمد حاصله از صادرات لوازم فوق الذکر را در سال 2007 معادل 400 میلیون دلار پیش بینی کرده اند.
en.wikipedia.org
بمب افکن Tu-22M، آتشی زیر خاکستر جنگ سرد
بمب افکن Tu-22M، آتشی زیر خاکستر جنگ سرد نویسنده: آرمان
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در دوران جنگ جهانی دوم، همیشه بمباران کشورهای دور از دسترس مسئله ای مشکل ساز برای نیروی هوایی کشورهای درگیر در جنگ بود. چرا که خطرات زیادی یک بمب افکن را در حین پرواز دوربرد به کشور دشمن تهدید می کرد. رهگیری شدن به وسیله جنگنده های دشمن، اتمام سوخت، خرابی موتورها و نقص فنی، همه و همه از عواملی بودند که مانع از موفقیت در بمباران های استراتژیک دوربرد می شدند. پس از جنگ جهانی دوم، کم کم این ایده توسعه زیادی پیدا کرد و نتیجه همین پیشرفت، رقابت شدید شوروی و آمریکا، یعنی دو طرف جنگ سرد در ساخت بمب افکن های سنگین دوربرد شد. یکی از مهم ترین و پیشرفته ترین بمب افکن های ساخت شوروی که همواره موجب وحشت غرب بود، بمب افکن مافوق صوت سنگین Tu-22M، یعنی نمونه اصلاح شده همان بلایندر قدیمی بود. در مقاله زیر، به تفصیل به تشریح توانایی های این بمب افکن فراموش شده البته قدرتمند و مقتدر خواهیم پرداخت:
توانایی لحظه به لحظه بمباران طرف مقابل در جنگ سرد، برای شوروی و آمریکا حکم یکی از بزرگترین آرزو هایشان را داشت. ظاهراً هنوز قدرت بمباران های سنگین دو طرف به حدی نرسیده بود که آمریکا و شوروی بتوانند با هم درگیر نبرد های این چنینی شوند. بنابراین، هر دو کشور شروع به توسعه موشک های قاره پیمای خود کردند و هر روز با دست یافتن به فناوری پیشرفته تری، هر یک از طرفین قدرت خود را به رخ طرف مقابل می کشیدند. موشک های دوربرد تا اواخر جنگ سرد همچنان یکی از موضوع های داغ بحث های نظامی بین آمریکا و شوروی بود، اما انگار این دو کشور هم به این نتیجه رسیده بودند که هرگز بمباران موشکی نخواهد توانست جای عملیات انسانی را به طور کامل بگیرد، یعنی کاملاً جایگزین آن شود. در نتیجه آمریکا و شوری هیچ گاه از گسترش نیروی بمباران استراتژیکی که به وسیله هواپیماهای سنگین و دوربرد انجام می شد غافل نشدند.
بمب افکن مافوق صوت Tu-22M3 در حال انجام آزمایش واماندگی
توپولف Tu-22M و تاریخچه Tu-22 بلایندر، جد بزرگ بک فایر
Tu-22 از هواپیماهایی بود که هنوز تاریخ نخستین پرواز آن معلوم نیست. این هواپیما احتمالاً در اوایل دهه 60 نخستین پروازهای خود را انجام داد و در خدمت نیروی هوایی و نیروی دریایی شوروی قرار گرفت. ناتو که با بررسی عکس های هوایی به وجود این هواپیما پی برده بود، آن را بلایندر نام نهاد. با بررسی شکل بال های- پسگرای این هواپیما و ابعاد آن، سرعت آن حداکثر دو ماخ پیش بینی گشت که بعدها معلوم شد سرعت بلایندر هیچ گاه از 1.4 ماخ فراتر نرفته است. این هواپیما بمب افکنی با حداکثر وزن برخاست حدود هشتاد تن بود و موتورهای آن با یک پیکربندی نا متعارف در عقب بدنه و درست در زیر سکان عمودی قرار داشتند. مشهورترین مدل بلایندر، مدل بلایندر C است که به تجهیزات گسترده ECM یا دفاع الکترونیکی مجهز بود و در خدمت نیروی دریایی شوروی سابق قرار گرفت. عراق به عنوان هم پیمان نزدیک شوروی در آن سال ها، یکی از مشتریان Tu-22 بود و در زمان جنگ ایران-عراق هم این کشور، استفاده نسبتاً گسترده ای از این بمب افکن علیه ایران به عمل آورد. هواپیمای Tu-22M، یعنی بمب افکن مورد بحث این مقاله، از نظر ساختار کلی و البته نام شاید به Tu-22 شباهت هایی داشته باشد، اما توپلوف 22 مدل ام که به بک فایر مشهور است، اساساً هواپیمای دیگریست.
بمب افکن مافوق صوت Tu-22M از مدل های اولیه
توپولف Tu-22M چگونه به وجود آمد
پس از طراحی بمب افکن Tu-22 هیئت طراحی توپولف کار را بر روی طرح بمب افکنی بر پایه ی بلایندر آغاز کرد. توپولف از ابتدا می خواست با تغییر زاویه پسگرایی بال ها و نصب موتورهای جدید با قدرت افزون تر نمونه ای اصلاح شده از Tu-22 را ارائه دهد. این طرح، طرح شماره 106 نام گرفت اما چندان که باید و شاید موفق نبود. شرکت توپولف طرح شماره 125 که بمب افکنی با بردی بیش از 4.800 کیلومتر و سرعتی بالغ بر 2.500 کیلومتر بر ساعت بود را نیز در سال 1962 به دولت آن زمان شوروی ارائه کرد. پس از تحلیل های فراوان، طرح 125 شرکت توپولف رد و طرح T-4 شرکت سوخو مورد قبول واقع گردید. با این که امیدها برای شرکت توپولف داشت به تدریج از بین می رفت، اما این شرکت دوباره دست به طراحی جدیدی با کد 145 زد. طرح 145 هواپیمایی اصلاح شده بر پایه ی Tu-22 بود که توانایی انجام ماموریت ها را چه در سرعت های زیر صوت و چه در سرعت های بالای صوت داشت. برای آن که حداقل نیاز های این هواپیما برای برد آن مرتفع شود، نیاز به استفاده از بال های متغیر بود تا طرح 145را تبدیل به بمب افکنی با انعطاف پذیری بالا و قابلیت پرواز در هر شرایط سرعت پروازی بنماید. بر اساس پیش بینی ها، هواپیمای جدید سرعتی بالغ بر 2.300 کیلومتر بر ساعت و بردی بین شش تا هفت هزار کیلومتر داشت. پس از آن که طرح T-4 شرکت سوخوی ناکام ماند، در سال 1967 توپولف رسماً مامور توسعه طرح 145 شد. نام هواپیمای جدید، همان Tu-22M بود. بیشتر گام هایی که در راه ساخت Tu-22M برداشته شد، نسبت به زمان خود بی نظیر بود. به خصوص که توجه ویژه ای هم به سیستم بال های متغیر که البته اساس همین طرح بود هم شده بود. بال های Tu-22M که در وسط بدنه قرار گرفته بودند، می توانستند زاویه خود را نسبت به خط عرضی هواپیما برای مطابقت با شرایط پروازی گوناگون تغییر دهند. نوک بال ها حالتی انحنایی و البته باریک و ریشه بال ها هم شکلی عریض و پهن داشت.
توپولف Tu-22M چگونه بمب افکنی بود
با معرفی بمب افکن سوپر سونیک بک فایر، آرزوهای نیروی هوایی شوروی برای داشتن بمب افکنی مدرن و در حد و اندازه های بمب افکن B-1B آمریکایی به بار نشست. بک فایر برای نخستین بار در سال 1969 در کازان مشاهده شد. برای نخستین بار در سال 1971 در آسمان رامنسکوی، در شرق مسکو بک فایر اقدام به انجام سوختگیری هوا به هوا کرد. این مسئله اگر شاید در وهله ی اول چندان هم مهم نباشد، اما همین عمل سوختگیری هوایی به منزله تهدیدی جدی برای آمریکا بود. توپولف برد این هواپیما را 2.200 کیلومتر اعلام کرده بود، در حالی که CIA معتقد بود برد این هواپیما می بایست از چهار هزار کیلومتر بیشتر باشد. DIA هم برد هواپیما را بدون سوختگیری AA، در حدود پنج هزار کیلومتر اعلام کرده بود. اگر به این برد زیاد، سوخت گیری هوا به هوا هم اضافه می شد، بک فایر به یک بمب افکن میان قاره ای به خصوص با توان حمله به کشوری چون آمریکا تبدیل می شد. بک فایر از موضوعات مورد بحث سران دو کشور شوروی و آمریکا در مذاکرات سالت 2 بود؛ هر چند که شوروی در این مذاکرات پذیرفت تا به جهت اطمینان از عدم حمله اتمی به کشور آمریکا، لوله ی سوختگیری هوایی Tu-22M را حذف نماید، اما روس ها چندی بعد این لوله ها را دوباره نصب کردند.
Tu-22M0- Backfire A- نخستین مدل بمب افکن بک فایر که به دلیل کارائی پایین تنها دو فروند از آن تولید شد. این دو فروند برای مقاصد آموزشی در سال 1973 به مرکز تمرینات هوایی منتقل شدند.
Tu-22M- Backfire A- اولین فروند از بمب افکن بک فایر که که کارائی و عملکرد آن مثبت تشخیص داده شده و ورود نمونه های بعدی آن به خدمت صحیح و به جا ارزیابی گردید.
Tu-22M2- Backfire B- مدل B بمب افکن بک فایر، اولین مدل از این بمب افکن سنگین بود که دستخوش اصلاحاتی در مقیاس بزرگ شد. این مدل به موتورهای نیرومند تر NK-22 مجهز گردید و برد آن به صورت رسمی تا پنج هزار و صد کیلومتر و بالاترین سرعت آن تا 1.800 کیلومتر بر ساعت افزایش یافت. این نمونه برای نخستین بار می توانست تا سه فروند موشک هوا به سطح Kh-22 را در زیر بدنه خود حمل نماید. اگر چه این مدل سیستم تعقیب اتوماتیک عوارض زمین را نداشت، اما مع الوصف قادر بود به خوبی از پس پرواز در ارتفاع پایین هم برآید. تعداد 211 فروند از این مدل در فاصله ده سال، یعنی بین سال های 1973و 1983 تولید شد. در همان ابتدای تولید، موتورهای جدیدتر NK-23 هم معرفی گردیدند که اصولاً نمونه های تقویت شده موتورهای قبلی بودند، اما این نمونه از موتورهای جدید به هدف های مورد انتظار دست نیافتند. گفتنی است که نخستین پروازهای آزمایشی این مدل از Tu-22M از سال 1973 شروع شد.
Tu-22M2Ye- Backfire B- مدل Ye بک فایر نمونه ای از بک فایر بی بود که مجهز به موتورهای جدید NK-25 و سیستم پیچیده کنترل پرواز شده بود. اما باز هم این تغییرات انتظارات را برآورده نکرد و این طرح هم همچنان مسکوت ماند.
Tu-22M3- Backfire C- به جرات می توان گفت که این مدل، پیشرفته ترین مدل بک فایر بود که نخستین پروازهای آزمایشی خود را در سال 1977 به انجام رساند. در پی انجام تغییراتی، دماغه هواپیما برای جا دادن برخی از سامانه های جدید دراز تر شد و حداکثر زاویه برگشت بال های بک فایر تا 65 درجه افزایش یافت. همچنین با نصب موتورهای جدید، این نمونه از بک فایر یکی از نقص های اجداد خود که عدم توانایی پرواز سوپر سونیک در ارتفاع دریا بود را نیز مرتفع نمود. حداکثر سرعت در مدل M3 به بیش از 2.300 کیلومتر بر ساعت و برد آن به بیش از 6.800 کیلومتر افزایش یافت. همچنین با افزایش باورنکردنی تسلیحات قابل حمل، M3 می توانست دوبرابر آن چه M2 حمل می کرد، اسلحه های مختلف را حمل نماید. در سال 1985 تست های مختلفی از پرواز در ارتفاع پایین انجام شد که همگی حاکی از موفقیت عملکرد هواپیما در ارتفاع پایین بودند.
Tu-22MR- اگرچه با ورود ماهواره های فضایی به عرصه ماموریت های جاسوسی هواپیماهای شناسایی تقریباً از رده خارج شدند، اما نمونه های انگشت شماری از Tu-22M3 ها برای انجام ماموریت های شناسایی بهینه سازی شدند. در Tu-22MR محفظه های نگهداری بمب جای خود را به سنسورها و حسگرهای مفصل هوایی داده اند. با تمام این اوصاف، در توانایی اخلال گری سیستم های الکترونیکی دشمن یا ECM نه مدل M2 و نه مدل M3 یا MR چندان موفق نبوده اند و همیشه برای تکمیل این نقش، هواپیماهای اسکورت دیگری که باید به عنوان مکمل به عملیات اضافه شوند، الزامی بوده اند.
بمب افکن توپولف Tu-22M در حال حمل یک فروند موشک کیچن
به احتمال فراوان ساخت بمب افکن قدرتمند B-1B لنسر آمریکایی، واکنشی نسبت به ساخت بک فایر بوده است. بک فایر درست مخالف بسیاری از بمب افکن های رده خود، دارای پیکربندی ویژه ای است، چنان که موتورهای توربوفن آن در داخل و قسمت های کناری بدنه واقع شده اند. این ترکیب، بک فایر را بیشتر به یک جنگنده عظیم الجثه مشابه می سازد تا یک بمب افکن استراتژیک. بک فایر چهار خدمه دارد، یک خلبان در قسمت جلو سمت چپ، کمک خلبان در قسمت جلو سمت راست، افسر ارتباطات در قسمت عقب سمت چپ و یک افسر ناو بر در قسمت عقب سمت راست که البته افسران قسمت عقب کابین هیچ دیدی نسبت به جلوی هواپیما ندارند، اگر چه پنجره های کناری وسیع و بزرگی برای آنان در نظر گرفته شده است. تا کنون هیچ بک فایری به کشورهای خارجی صادر نشده است، اگر چه کشورهایی مثل ایران و چین در سال های 1990 علاقه فراوان خود را به داشتن این بمب افکن در خدمت نشان داده اند. هر چند گزارش هایی هم مبنی بر پیشنهاد این بمب افکن به کشور هند، مجهز به موشک های نزدیک برد Kh-15S وجود دارد. با تمام اوصاف، روسیه هنوز هم بزرگترین پرواز دهنده بمب افکن مشهور دوران جنگ سرد یعنی بک فایر است و این هواپیما به دلیل لغو پروژه T-60S به دلیل هزینه های زیاد تا آینده نامعلوم به عنوان بمب افکن اول استراتژیک روسیه در خدمت باقی خواهد ماند.