ترا آن به که راه خویش گیری
شکیبایی در این ره پیش گیری
روی چون عاقلان در خانه زین پس
نگردی این چنین دیوانه کس
مکن با چشم سر مستم دلیری
که از روبه نیاید شیر گیری
Printable View
ترا آن به که راه خویش گیری
شکیبایی در این ره پیش گیری
روی چون عاقلان در خانه زین پس
نگردی این چنین دیوانه کس
مکن با چشم سر مستم دلیری
که از روبه نیاید شیر گیری
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
حالیا خانه برانداز دل و دین من است
تا در آغوش که میخسبد و همخانه کیست
تو بودی تموم هستی و مستی راستی تمام قصه من
تو بودی سنگ صبورم نگاه دورم و لباهای بسته من
نقش پايي مانده بود از من، به ساحل، چند جا
ناگهان، شد محو،
با فرياد موجي سينه سا!
آنكه يكدم، بر وجود من، گواهي داده بود؛
از سر انكار، مي پرسيد: كو؟ كي؟
كِي؟ كجا؟
ساعتي بر موج و بر آن جاي پا حيران شدم
از زبان بي زبانان مي شنيدم نكته ها:
اين جهان: دريا،
زمان: چون موج،
ما: مانند نقش،
لحظه اي مهمان اين هستي ده هستي ربا!
اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي
دل بي تو به جان آمد وقت است كه باز آي
------------------
یارب این نودولتان را بر خر خودشان نشاننقل قول:
کین همه ناز از غلام ترک و استر میکنن
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنن.
باز قاطي شد!!!
نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد
عالم پير دگر باره جوان خواهد شد
در آنجا بر فراز قله ي كوه
دو پايم خسته از رنج دويدن
به خود گفتم كه در اين اوج ديگر
صدايم را خدا خواهد شنيدن
به سوي ابرهاي تيره پر زد
نگاه روشن اميدوارم
ز دل فرياد كردم :كاي خداوند
من او را دوست دارم , دوست دارم