نتوان وصف تو گفتن كه تو در فهم نگنجي
نتوان شبه تو جستن كه تو در وهم نيائي
همه عزّي و جلاللي همه علمي و يقيني
همه نوري و سروري همه جودي و سخائي
لب و دندان سنائي همه توحيد تو گويد
مگر از آتش دوزخ بودش روي رهايي
بدرود
Printable View
نتوان وصف تو گفتن كه تو در فهم نگنجي
نتوان شبه تو جستن كه تو در وهم نيائي
همه عزّي و جلاللي همه علمي و يقيني
همه نوري و سروري همه جودي و سخائي
لب و دندان سنائي همه توحيد تو گويد
مگر از آتش دوزخ بودش روي رهايي
بدرود
يک نفر در دل شب ،
يک نفر در دل خاک
يک نفر همدم خوشبختي هاست ،
يک نفر همسفر سختي هاست ،
چشم تا باز کنيم عمرمان مي گذرد...
ما همه همسفريم...
مردی با گردش آب
مردی مختصر
که خلاصه خود بود
خرخاکی ها در جنازه ات به سوء ظن می نگرند
دارم ز جان ای مهلقا مهر تو پنهان در بغل
دارم ز جان ای مهلقا مهر تو پنهان در بغل
باشد مرا از فرغتت داغ فراوان در بغل
باشد مرا از فرغتت داغ فراوان در بغل
در كنج عزلت سربرم دور از رقيبان دغل
دور از رقيبان دغل
در كنج عزلت سربرم دور از رقيبان دغل
دور از رقيبان دغل
هر شب خيالت را كِشم ای ماه تابان در بغل
هر شب خيالت را كِشم ای ماه تابان در بغل
دارم ز جان ای مهلقا مهر تو پنهان در بغل
جانا ز دست عشق تو يك دم نباشد راحتم
يك دم نباشد راحتم
جانا ز دست عشق تو يك دم نباشد راحتم
يك دم نباشد راحتم
بی تو به دنيا سرورم با آه و افغان در بغل
بی تو به دنيا سرورم با آه و افغان در بغل
دارم ز جان اي مهلقا مهر تو پنهان در بغل
لنگ لنگان قدمي بر مي داشت ****هر قدم دانه شکري مي کاشت
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد...............بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود اندر غم عشق..............اما نه چنین زار که این بار افتاد
دریغ آن گرانمایه سرو جوان******** گه ناگاه فرو ریخت چون ارغوان
شبتون خوش
نکو سیرتی بی تکلف برون.............به از نیکنامی خراب اندرون
بنزدیک من شبرو راهزن.............به از فاسق پارسا پیرهن
___________________________
شب شما هم خوش.
نیمه شب از خوابم پا می شم
نیستی پیشم.. باز دویوونه می شم
دوری تو.. تیشه زد به ریشه ام
نیستی پیشم....
مکن خواجه بر خویشتن کار سخت............که بدخوی باشد نگونسار بخت
گرفتم که سیم و زرت چیز نیست............چو سعدی زبان خوشت نیز نیست؟