اینم به درخواست دوستان
.
.
آقا ما یه اسمایلی ساختیم به این شکل و شمایل← [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آخر صوتی بود نه ؟
Printable View
اینم به درخواست دوستان
.
.
آقا ما یه اسمایلی ساختیم به این شکل و شمایل← [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آخر صوتی بود نه ؟
صوتی نه سوتینقل قول:
برای ضایع کردنش رتبه دوم رو به رخش بکش. پیشنهاد میکنم این مدرک اعطایی از طرف ادامین سایت (جمع مکسر ادمین) رو نشونش بدی.نقل قول:
دیروز یکی دوستای مادرم با دخترش خونه ما بودن. دختر 18 سالشه. من تو اتاق خودم بودم که دیدم این دختره اومد تو و بعد از سلام علیک رو تخت نشست و داشت اتاق منو ورانداز میکرد. منم پشت سیستم بودم. یهو چشمش افتاد به گیتار گفت بلدی ؟ من یه پوزخند زدم گفتم ای بابا... گفت خوب بیا بزن. گفتم بیخیال.. گفت نه باید بزنی. منم پا شدم عین حرفه ای ها رفتم گیتار رو گرفتم شروع کردم زدن ( یه آهنگ خیلی خیلی ساده تازه اونم 20 بار اشتباه کردم ) ولی تو دلم گفتم این چه میدونه چی به چیه الان کلی حال کرده با گیتار زدن من. بعد که تموم شد اومد گیتارو از من گرفت گفت بزار منم یه امتحان کنم. منم گفتم بابا کار تو نیست سخته... گفت حالا بده... جاتون خالی گیتار و گرفت همچین حرفه ای میزد در حد دسپرادو .... منم داشتم سرمو میخاروندم. بعد دیدم خیلی ضایع شد بهش گفتم فکر کنم مامانت داره صدات میکنه... اونم پا شد رفت منم سه چهار تا مشت لگد به خودم زدم.
__________________
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
__________________________________________
دیروز تو پارک جلوی اون همه ملت اونا بودن سوار تاب شدم و زنجیرش پاره شد. الان درد دارم بسیار شدید.
البته بعدا فهمیدم زنجیرش از قبلا مشکل داشته.
این یکی باحال بود:31:نقل قول:
هم اسمایلی هم صوتی :27:
سلام
منم هم تا جایی که بتونم از سوتی های دانشگاه و دبیرستانم واستون مینویسم تا بسی بر شما نشاط برود،
اولیش ماله دوم دبیرستانه:31:
اولیس جلسه کلاس زبان بود و استاد با کلی فیس و افاده اومد و شروع کرد به انگلیسی صحبت کردن، یکی از دوست های من هم که خیلی ادعای زبانش میشد و خیلی هم علاقه به پاچه خواری داشت با کلی تلاش معلم رو متقاعد کرد که اون از روی درس بخونه و به بچه ها توضیح بده:31:
درس اول اون کتاب درباره همون میمون معروف washo بود
این بنده خدا هم تا آخر درس راحت خوند و توضیح داد، بعد از این که کارش تموم شد، معلم (به انگلیسی) کلی ازش تشکر کرد و گفت که کار شما خیلی عالی بود، در همین مدت هم من داشتم با دوستمون صحبت میکردم و ازش میخواستم که حواسش به درس باشه:27:، که ناگهان معلم از دوستمون پرسید:what's your name?
و دوستمون هم بلافاصله جواب داد washo:18:
و تا آخر سال یه میمون همراه ما درس میخوند، هنوز هم که میبینمش washo صداش میزنم:8:
سر این کلاس های کانون قلمچی بودیم
یه پسره بود انگار ازقبل معلمو رو میشناخت -بعد معلم ازش پرسید تو مرکز جنوب کانون میری یا مرکز شمال ؟
پسره هم سریع گفت ما جنوبم(با لهجه مشهدی!) آقا
بنده خدا خودش هم نفهمید چی گفت!
بعد که کلاس از خنده پر شد اون موقع بهش گفتم زود برو حموم!
یه سوتی از یکی از اقواممون:
یه بار رفته بودیم تفریح و داشتیم می گشتیم. هندی کم دست من بود و داشتیم حرکت می کردیم. داشتم فیلم می گرفتم که رسیدم به پشت سر پسر خاله ام. یه کمی داشتم اذیتش می کردم و بهش چیز می پروندم که یهو برگشت و گفت:*****:27::27: .... بعد دید که چراغ دوربین روشنه و فحشش افتاده:27: .... از خجالت آب شد ولی دوربین رو ازم گرفت و پاکش کرد!
اون سوتی نمیده آمار میده مثلا گوشی خودشو میزار رو میز کامپیوتر من بعد ازاتاق میره بیرون مثلا یادش رفت گوشی رو بگیره که من شمارش رو بگیرم ولی من به گوشیش دست نمیزنم وقتی میاد میبینه که من به گوشیش دست نزدم قیافه ش دیدنیه...:20:نقل قول:
خیلی باحال بود ایول سوتی در سوتی شد...نقل قول:
دمت گرم بالاخره ما هم تو این پی سی ورد یه مدرکی گرفتیم...نقل قول:
اشتب شد .
تکراری
حدودا 10 الی 15 سال پیش ما توی خونمون یه مرغ داشتیم .
یه روز ما دیدیم این مرغه حالش اصلا خوب نیست و داره می میره .
مادر من هم که اچار فرانسه بود تصمیمی با صاد گرفت که مرغه رو نجات بده و از اون جایی که حدس می زد که مرغه مسموم شده باشه ، شکم مرغ زنده رو پاره کرد و هر چی که توی سنگدون مرغ بدبخت بود رو خالی کرد و بعد شکمش رو بخیه زد .
بعد دیدش که این مرخه انگار اصلا حال نداره و داره میمیره و برای همین هم بیشتر اهتمام ورزید و . . .
چشمتون روز بد نبینه .
یه پنیسیلین 1.200.000 به مرغ بدبخت زد .
مرغ چند بار سریع پاهاش رو تکون داد و بعد . . . جان به جان آفرین تسلیم کرد .
سلامنقل قول:
اون سوتی نمیده آمار میده مثلا گوشی خودشو میزار رو میز کامپیوتر من بعد ازاتاق میره بیرون مثلا یادش رفت گوشی رو بگیره که من شمارش رو بگیرم ولی من به گوشیش دست نمیزنم وقتی میاد میبینه که من به گوشیش دست نزدم قیافه ش دیدنیه... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
متالیکا این تاپیک فقط برای تو بازه .. دمت گرم ...
منم الان یه سوتی دادم با پروفایل
من دیروز یه مسیج گذاشتم برا یکی امروز اومدش و رفتش و جواب نداد منم گفتم چرا یهو دیدم اون مسیجو برا بجا اینکه برا اون بزنم برا خودم زدم
تو دیگه آخرشی ! :31:نقل قول:
متالیکا می شه خودتو معرفی کنی ؟
آشنا می زنی .
اهل مازندرانی ؟
فقط یادت باشه که اگه دروغ بگی دستت زیگیل می زنه .
شرمنده حوصله ی پیام خصوصی رو نداشتم.
خیلی باحال بود. ممنون. خدایش تاپیک باحالب شده ها! فقط اگر دوستان یکی اسپم رو کمتر کنن دیگه عالی میشه.نقل قول:
اومدیم سوتی بنویسیم حسش نبود. تاپیک رو آوردیم بالا تا دوستان دیگه سوتی بنویسن و ما استفاده کنیم :31:
کاش این تاپیک مهم می شد.
ووکی کجایییییییی؟
سلام:20:
با خالم اینا رفته بووودیم بیرون بعد تو راه گمشون کردیم برادرم زنگ زد گفتن جایی هستیم به اسم حسن سرا خواستم به زن داداشم بگم زهرا بیا قاطی کردم گفتم حسن بیا:38:
تو راه همینطور که میرفتیم از شدت هوای گرم و خسیس بازیه این داداشم که کولر روشن نمیکرد خواستم شیشه عقب رو بیارم پایین نمیدونم چرا جو گرفت اشتباه کردم درو باز کردم :14:شانس آوردم ماشین سرعت نداشت
وقتی خبر قبولی دانشگاه رو به ما دادن اقا این دوستام از همه جای ایران با خانوادشون ریختن خونمون خونمون شلوغ افتضاح حالا بگیر جشن دیگه البته همه ناخونده چون من بعد از ظهر رفته بوودم شهر گردی:rolleye: برگشتم دیدم همه اومدن دارن با ذوق میگن دانشگاه چیکار کنن یکی میگه لباس چی بخریم اون یکی میگه موهامو چه مدلی بذارم اون میگه کتاب کجا دارن خلاصه بساطی ...:29:
من هم همونطوری اومدم یه سلام بلند گفتم تا دوستام و مادراشون متوجه من بشن بعدش نمیدونم چرا:23: مثل نفهما با صدای بلند یه فوش خیلی بد به دوستام دادم بعد گفتم دانشگاه ندیده اید مگه
بعدم که خانواده هاشون کلا نظرشون نسبت به من عوض شد من دیگه دختر خوبه نیستم:45:
این سوتی هم بچه ها گفتن یاد خودم افتادم یبار کتاب یکی از بچه درس خونای مدرسه رو برداشتم واسه شوخی بهش نمیدادم:22: اون زنگ هم امتحان داشتیم تو حیاط میدویدم اونم دنبالم جیغ میزد:19: یه لحظه برگشتم پشتمو بببینم با صورت رفتم تو میله ی تور والیبال مدرسه بعدم افتادم زمین:24: انقد دردم گرفته بود نزدیک بووود گریم بیاد بزور جلوی خودمو گرفتم:sad:
رفتم آموزشگاه، واسه اولین بار سر ساعت :12:
دیدم استادم نیومده رفتم پیش منشی دیدم دو نفر اونجا نشستن گفتم خانوم جوکار نیومده؟؟؟ اون یکیه گفت هنوووز نه یکم بشینید الان میاد رفتم نشستم دو دقیقه گذشت اعصابم دیگه خورد شده بووود زنه صدام کرد گفت خانوم ...
رفتم جلوش گفتم جانم بله؟؟؟ استادتون هنوز نیومدن؟؟ :25:گفتم نه بابا انگار سرکارم گذاشته فکر کرده مردم الافشن :44:
گفت مطمئنی نیومده؟؟؟ گفتم : آره دیگه پس کجاست؟؟؟:17:
زنه یکم اینور اونور کرد خودشو گفت مطمئنی من نیستم ؟؟:38:
حالا ضایع شدم؟؟؟ e شمایین؟؟؟ -واقعا نشناختی؟؟ -نه آخه همیشه شما عینک میزدین؟؟؟:43:( این استادم خیلی جیگره اما آدمم سر کار میذاره چه جوری؟؟ اینجوری اینجوری)
داشتم رانندگی میکردم رسیدم به یه میدون از معلم پرسیدم کدوم ور برم؟؟؟ همون لحظه یه موتوری نزدیکم شد گفت برو کنار دیگه
بعد زنه ازم پرسید چی گفتییییییییییییییییی (ی؟ ت؟)؟؟؟گفتم: گفت برو کنار دیگه :20:
با خانواده داشتیم سر صبح میرفتیم بیرووون من برم کنکور آزمایشی بدم و بقیه هم سر کار های خودشون ماشین جلویه دو تا دختر پسر جوون بودن:35: چون زمستون بود شیشه پشت بخار گرفته بووود فقط یه سایه معلوم بووود حالا من داشتم اینا رو نگاه میکردم و تو دلم غصه میخورم خوش به حال دختره با نامزدش اومده:40::40::40: امتحان بده یدفعه دیدم سرای اینا داره هی بهم نزدیک میشه یدفعه نزدیک شد و اتفاقی که نباید میوفتاد افتاد:36: منم جو گرفت به بابام گفتم بابا ماشین جلویی رو ببین دارن بهم ... میدن
بعدم دیگه چیزی نشد که تو خانواده ضایع شدم:43:
رفته بودم کنار دریا پسر خالم برادرمو هل داد اونم آرنجو بازوش خورد تو صوررتم اومدم بهش بگم با بازوت زدی تو صورتم گفتم با زانوت زدی و سرم:46:
ماشینمونو نگه داشت بابام
پیاده شدیم بریم یه چیز بخریم من گفتم چییپس میخوام مامانم گفت این چرت و پرت ها رو نخرید ماشین خالم اینا نگه داشت گفت واسه چی وایستادین میخواین چی بخرین منم گفتم چرت و پرت...
آقا اینو نگفتم بچه های خالم جنگی پریدن بیروووون رفتیم تو مغازه اونا یکم وسایل خریدن نامرد همه رو گرووون میگفت:13: من یه چیپس برداشتم گفتم چنده؟؟؟
پسر خالم گفت چنده؟؟؟ مثلا تو نمیدونی چنده؟؟ زنه همونطوری داشت ما رو نگاه میکرد:20: منم گفتم میدونم اما اینا گرووون فروشن قیمت اصلیشو نمیگن که
زنه اخماش رفت تو هم منم یه پونصدی دادم رفتم
داشتیم وسایل و از صندوق عقب برمیداشتیم میذاشتیم رو زمین منم بشقاب ها رو برداشتم آوردم دمه پله جای اینکه آروم بذارمش رو پله از بالا بدون اینکه خم شم ولش کرردم نمیدونم چرا فکر کردم نمیشکنه:45:
نمیدونم چرا اووون روووز که رفته بودیم بیرون راه به راه پلیس واستاده بووود من از بابام آب گرفتم نصفشو خوردم جلوی پلیس راه رسیدیم خواستم خالی کنم بیرووون اصلا افسره رو ندیدم همونطوری آبو با لیوان انداختم بیرون خورد یه جای افسره:16: داداشمم سریع گازو گرفت رفت اونم نمیدونم لابد جریمه نوشت دیگه ( دلم واسه لیوانم تنگ شده :41:)
نمیدونم طرفای شما هم اینطوری هست یا نه میخوان بگن یه چیز نزدیکته میگن تو دهنته
رفته بودیم یجا یه سوئیت کرایه کنیم کلا خانوادگی واسه یه شب پسر خالم از مرده پرسید دستشوییش کجاست اونم گفت نگران این چیزا نباش بابا همه چیزش عالیه دستشوییش تو دهنته:2:
با دختر خالم رفته بودیم پارک بعد که کلی جیغ جیغ کردیم واسه تاپ و اینا و کلا پارک و گذاشتیم رو سرمون بعد اولین باری بووود که بعد مدتها بدون چادر رفته بودم بیرووون تریپ خفن و اینا احساس میکردم دیگه خیلی خوشگل و باکلاسم:1: از جلوتر دیدم اونجا یه عده اراذل پشت نشستن پشت یه 206 محل ندادم نزدیکشووون شدیم یکم جلوتر یدفعه دیدم یکی صدام کرد گفت آهای خانوووم خوشگله منم خیلی با کلاس برگشتم دیدم داره میخونه اهای آهای آهای خانوم خوشگله
هیچی دیگه مزحکه یه مشت boy شدیم:15:
پارسال ما یه دوستی داشتیم اسم دوست پسرش سجاد بووود :10:و این دو تا عاشق هم دیگه بودن ناجوووووور:40::40::40: بعد این آقا سجاد یه اشنایی با ما داشت که هر اتفاقی واسش میوفتاد من زودتراز gf اش خبر دار میشدم تا اینجاشو نگه دارید چون این سوتی قرنم بووود
همون موقع ها یه پسری به من گیر داده بووود اسمشم بووود سجاد این هر دفعه واسم زنگ میزد سر راهم میومد من باهاش دوست نمیشدم یه روز واسم خبر آوردن این پسره خودکشی کرده:41:( حالا نه بخاطر منا کلا مشکل خونوادگی داشت ) من اول باورم نشد اما وقتی حجلشو دیدم اصلا انقد دلم سوخت خیلی گریه ام گرفت رفتم خونه تنها بودم گفتم چیکار کنم بزنگم واسه دوستم
زنگ زدم یکم باهاش حرف زدم بعد گریه کردم (غافل از اینکه اووون اصلا ماجرای این سجاد رو نمیدونه) اونم هی بهم گفت چی شده و اینا منم گفتم هیچی راستش سجاد خودکشی کرده آقا جای اینکه بهم دلداری بده یه جیغ کشید و گوشی قطع شد حالا من هر چی زنگ میزنم خونشون خبری نیس موبایلش بر نمیداره زنگ زدم خواهرش گفتم از این شیرین ما خبری نداری؟؟؟ اونم میاد خونه مادررش میبینه خواهرش غش کرده اونجا افتاده میبرنش بیمارستان و میمیریم تا بهوشش بیاریم بهش شک وارد شد مردم تا بهش بفهمونم آی کیو اون سجاد نه این سجاد:28:
ببخشید طولانی شد :11:
اینم از سوتی های این سری چون حسش نبووود نتونستم بهتر بنویسم بی مزه گیشو به بزرگی خودتون ببخشید
اين سوتي رو كه قبلا ثبت كرده بودم ديروز بازم اتفاق افتادنقل قول:
رفته بودم ازمايش خون بدم نوبت من كه رسيد گفت خانم ميثم.....
داشتم منفجر ميشدم از خنده.
به نظر شما واقعا اسمم شبيه خانوماست؟
اسمت که نه فامیلیت رو بگو شاید اون شبیه خانمها باشه :دی
فاميليم كه اصلا شبيه نيست.نقل قول:
اسمت که نه فامیلیت رو بگو شاید اون شبیه خانمها باشه :دی
نقل قول:
ایول مردم از خندم
خیلی باهال بود
حدود 50 صفحه ای از تاپیک و خوندم ، خیلی باهال بودن . دستتون درد نکنه
منم یه سوتی زشتی دادم که هر وقت بهش فکر میکنم ناراحت میشم :
پیرارسال ( سال قبل نه قبلیش ) هفته ی مشاغل داشتیم میرفتیم بازدید ( سوم راهنمایی بودم ) این معلم حرفه و فنمون هم یه کمی چاق بود . داشت نون سنگگ رو با پنیر خیارسبز و گوجه و شیر باهم میخورد منم خنده م گرفت از وسط اتوبوس گفتم ، آقای *** خفه نشی . اونم شنید !! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] طرف خوب لقمه ش رو خورد اومد گفت کی گفت . حالا منم خودمو زدم به دره ی علی چپ . چی شده اجازه . کی گفته و از این حرفا . بچه ها نا پایه گری کردند و گفتند فلانی تو گفتی و ... تا رسیدیم کارخونه پلی اتیلن
معلم اومد گفت که تا نگید کی بوده راهتون نمیدم . بدبختی ماشین عموم رو هم اونجا دیدم ترسیدم بگم من بودم آبروم بده / آقا هیچی معلممون گفت اگه نگید نمره بهتون نمیدمو بعد از یه چند دقیقه ای راهممون داد رفتیم تو . بعد رییس اونجا اومده بود داشت حرف میزد ، رفتم به معلممون گفت اجازه ، چی بپرسیم ازشون . اونم گفت تا جونت در بیاد پر رو .همونجا بودم که سبز شدم بعدش آبی ، قرمز !! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] منم از رو رفتم و تریپ دپرسی ورداشتم . رفتیم مدرسه زنگ دوممون بود . زبان داشتیم . حالمم خوب نبود که هیچ معلم اومد سر کلاس گفت فلانی بیاد بیرون . رفتم و مدیرمون خیلی ناراحت بود که چرا اینجوری حرفی زدم و ... هیچ اونروز نذاشتن برم سر کلاس و فرداش بابام رو اوردم ( بابامم نه که معلم و همکار قدیمیش بود !! ) دیگه بخشیده بود ما رو .
این شد که دیگه زبونم همیشه جلو جمع نگه میدارم و زیاد حرف نمیزنم
دیشب یه جایی رفته بودیم. موقع برگشتن پدر و مادرم و خاله م تو ماشین بودن منم داشتم رانندگی میکردم یه سی دی mp3 گذاشته بودم. بعد رفتیم پمپ بنزین ... من پیاده شدم که بنزین بزنم بعد دوباره که سوار شدم همین که نشستم تو ماشین دیدم یهو یکی گفت ... خارش... بعد من زرد کردم از تو آینه عقب و نگاه کردم دیدم همه دارن با اخم منو نگاه میکنن. جریان این بود که اون سی دی که گذاشته بودم توش آهنگهای زدبازی هم بود وقتی من پیاده شدم آهنگ بعدیش بی حس اومده بود...
یه سوتی دیگه هم دیروز دادم. خونه خالم اینا بودیم همه فامیلها جمع بودن ( تعداد زیادی دختر و پسر ) بعد حیاط خونه خاله م اینا بزرگه و همه تو حیاط بودن رو ایوون و تخت نشسته بودن. نمیدونم چرا منو جو گرفت رفتم دوچرخه پسرخالم رو گرفتم ( دوچرخه ازاین کوچیکا بود ) شروع کردم به انجام حرکات نمایشی... همه تشویق میکردن اومدم تک چرخ بزنم اما نیروی اضافه خرج کردم یهو با پشت خوردم زمین و من و دوچرخه برعکس شدیم....یعنی دوچرخه اومد رو من... جاتون خالی کل اعضای خانواده خندیدن به ما...
سلام جمیعاً
یکی از بیشمار سوتی های ناب بنده خیلی به دردم می خوره. بیشتر هم مواقعی که توی یه جمع نشستم که همه کسل یا ناراحت هستن. کلی و خورده ای باعث انبساط خاطر دیگرانه.
یکی دو سال پیش، یه شب تابستون، حدود ساعت 10 برق محلمون رفت. سفرهء شام رو توی تاریکی جمع کردیم و همه رفتن خوابیدن.
منم که هم بی خوابی زده بود به سرم و هم عینهو معتادا، خمار وبگردی شده بودم، کلافه از بی خوابی و بی برقی، توی خونه قدم می زدم که رقت بگذره و برق بیاد و یه چرخی توی نت بزنیم که ناکام از دنیا نریم.
همین جور قدم می زدم ... با چراخ دستی اطرافو می پاییدم ... نیگا به ساعت می کردم ...... نخیر ... خبری از برق نبود ...
رفتم توی توی آشپزخونه یه لیوان آب بخورم ... توی تاریکی لیوان پیدا کردم و کورمال کورمال آب از توی یخچال برداشتم ... نوشیدم ... سلام بر حسین ... لعنت بر بی برقی و ... اومدم بیرون و در آشپزخونه رو بستم و توی تاریکی نشستم تا برق بیاد.
...
کلافه شدم ...
پیش خودم گفتم: نکنه برق هست ولی خیلی ضعیفه (آخه این خودش یکی از نشونه های اومدن برقه ... حداقل توی محل ما این جوریه).
پا شدم برم یه نشونه ای از بودن و یا ضعیف بودن برق پیدا کنم.
بهترین گزینه، محافظ یخچال بود ... چون ضعیف بودن برق رو خوب نشون می ده.
جلوی در آشپزخونه وایسادم تا چراغ محافظ یخچالو ببینم ... ولی ...
جل الخالق!
چرا این قدر ظلماته؟
وجداناً به چشمام شک کردم ...
هر چی چشم تیز کردم دیدم نخیر ... تاریک تاریک ... ظلمات ...
درسته شب شده و برق نیست؛ ولی بالاخره یه نور کمی از بیرون باید معلوم باشه ... حداقل مهتاب که هست ... چرا هیچ نوری از پنجره آشپزخونه نمیاد؟ ... چرا توی آشپزخونه شده سیاهی مطلق؟
اعصابم خورد شد ...
اومدم برم توی آشپزخونه که یهو ... بووووووومممممممممم ... با کله رفتم توی در بستهء آشپزخونه ...
تازه اون موقع یادم که بعد از آب خوردن، در آشزخونه رو بستم و اومدم بیرون.
آخه آشپزخونمون اوپن نیست و معمولاً در آشپزخونه رو نمی بندیم.
...
جاتون خالی ... از یه طرف شکه شده بودم و انگار برق 2000 ولت منو گرفته بود ... از یه طرف از خنده به کارای خودم غش کرده بودم.
البته کسی بیدار نشد و چیزی نفهمید ... ولی من هیچ وقت اون شبو فراموش نمی کنم.
اینا واسه شما سوتیه ... واسه من خاطرس.
التماس دعا
یا علی
باحال بود... ما هم زیاد تو در رفتیم... یه بارم لای در اتوبوس خط واحد گیر کردم...نقل قول:
منم یه بار میخواستم وارد مغازه بشم در مغازه شیشه ای بود حواسم پرت شد به فروشنده ی مغازه که یه اقای جوان و جذاب بود:40: با سر رفتم تو شیشه:41:
دماغم شد پر خون وسط پاساژ :41:
همه از مغازشون اومدن بیرون :18::18::18:
دیگه هیچ وقت پامو تو اون پاساژ نذاشتم:41:
خدا مرگم بده.................نقل قول:
دماغم شد پر خون وسط پاساژ
.
.
.
.
.
.
.
شیشهه چیزیش نشد که؟
نه بابا شیشه چیزیش نشد ولی من هم ابروم رفت هم دماغم له شدنقل قول:
اخی
گناه داشته بودم:37:
خوب خدا را شکر که شیشه سالم موند، خیالم راحت شد، اینو اول میگفتی که آدم هول نشهنقل قول:
نه بابا شیشه چیزیش نشد ولی من هم ابروم رفت هم دماغم له شد
سر یکی از کلاس های همایش بودم که داشتیم من و بقل دستیم با میز جلویی گفتمان میکردیم و کلی می خندیدیم اون روز گذشت و نوبت یه همایش دیگه شد بعد زنگ خورد من اومدم بیرون که دیدم یکی از اون دو نفری که میز جلویی ما بودن اومد نزدیک بعد دست تکون داد منم خوشحال شدم دست تکون دادم بعد رفت منم شک کردم پشتمو نگاه کردم دیدم به یکی دیگه داشت دست تکون میداد!! :31:
ببخشید شما دماغتون رو عمل کردید ؟نقل قول:
من که یه بار به در شیشه ای خوردم چسبیدم بهش با کاردک جدام کردن اما دماغم چیزیش نشد :دی
راستی یه نتیجه گیری اخلاقی برای خانمها : در هنگام خرید حواستون به فروشنده های جوان و جذاب پرت نشه وگرنه دماغتون صاف میشه :دی
با این جوابم خیلی حال کردیم :دینقل قول:
خوب خدا را شکر که یکیم با ما حال کرد ........نقل قول:
با این جوابم خیلی حال کردیم :دی
نه یعنی با جوابمون حال کرد.............
کسی نمیدونه manhunter چی شد؟ خوب سوتی هایی میداد , در ضمن ووکمن چرا دیگه سوتی نمی ده مگه میشه ذات آدم تغییر کنه؟
از پخش شدن رو شیشه که بگذریم یه خاطره ای یادم اومد از پخش شدن رو زمین که براتون تعریف میکنم. جریان بر میگرده به 5 سال پیش که داداش که تازه کولر خریده بود و منم رفته بودم کمک... یه نفرم از نمایندگی اومده واسه نصب... جاشو که آماده کردیم داداشم و اون مرده اومدن بلندش کنن. از جاش بلند کردن ولی خیلی سنگین بود و هر دو تاشون کم آوردن به من گفتن بیا کمک کن منم نمیدونم چی به ذهنم رسید که خم بشم برم زیرش ... خلاصه من رفتم زیر کولر طوریکه کولر قشنگ رو پشتم بود و این دقیقا همزمان شد با کم آوردن اونا و کولر رو کلا ول کردن فقط از دو طرف تعادلش رو نگه داشته بودن. حالا شرایط من رو تصور کنید هر لحظه فشار بیشتر میشد طوریکه اول زانوهام خم شدن و بعد کامل نشستم و در مرحله بعد دراز کشیدم و کولر هم با اون وزنش روم بود. اون دو تا هم از فرط خنده کلا ول کرده بودن کولر رو و من دمر چسبیده بودم به زمین و صدام در نمیومد. بالاخره لطف کردن و کولر رو از روم برداشتن.... تا یه مدت کمردرد داشتم...
نقل قول:
اووووووووووو
این همه راه اومدی همینو بگی؟؟؟
جاش یه سوتی بنویس نصفه شبی بخندیم
حوصلم سر رفت
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نقل قول:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بی استعدادم به خدا , البته خدا رو شکرنقل قول:
تازه من همیشه این همه راهو میام , ارادت خاصی از ابتدا به این تاپیک داشتم:31:
نه عمل نکردمنقل قول:
اما مویرگ های بینی من فوق العاده حساسه و توی زمستون که هوا خشکه همیشه خون دماغم شاید واسه اینه که همیشه زود خون از دماغم میاد
حتی با یه مشت کوچیک تو دماغم خون فواره میکنه
آخینقل قول:
نه عمل نکردم
اما مویرگ های بینی من فوق العاده حساسه و توی زمستون که هوا خشکه همیشه خون دماغم شاید واسه اینه که همیشه زود خون از دماغم میاد
حتی با یه مشت کوچیک تو دماغم خون فواره میکنه
پس یادم باشه مشت رو زیر چشات بزنم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
میگم یک روزی نبودم سوتی زیاد دادین! :d