اين را نوشتم يادگاري تا بماند روزگاري
من نمانم روزگاري اين بماند يادگاري
تقديم به اميد رضائي
Printable View
اين را نوشتم يادگاري تا بماند روزگاري
من نمانم روزگاري اين بماند يادگاري
تقديم به اميد رضائي
دوست عزیز عضویتتان را تبریک میگم.
شما باید شعرتان را با آخرین حرف شعر قبلی اغاز کنید.
تشکر
دوسی عزیز عضویتتونو تبریک می گم ولی کاش با ت شروع می کردی(آخه نا سلامتی مشاعرست)
sise جان باز هم پستمون هم زمان شد
تا تو مراد من رهي كشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسي من به خدا رسيده ام
چون به بهار سر كند لاله ز خاك من برون
اي گل تازه ياد كن از دل داغ ديده ام
شب بخیر. من رفتم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مي نويسم روي عکست مي ذارم تو قــاب لحظه
چشمـــاي تــو دستاي تو به يه دنيايــي مي ارزه
تو که نيستي کم مي يارم با تو مـن گــل بهــارم
شب بخیر.
مي گذرد بر تن ديوار ، بي شتاب
در خط زنجير ، يكي كاروان مور
نامتوجه به بسي يادگارها
مي شود آهسته ز مد نظاره دور
گويي بر پيرهن مورثي به عمد
دوخته كس حاشيه واري نخش سياه
يا وسط صفحه اي از كاغذ سپيد
با خط مشكين قلمي رفته است راه
هر بار گفته ام که : تو را دوست دارمت
پـُر می شود از آتش ِعشقت دهان من
این جمله که برای بیانش به چشم تو
افتـاده است باز به لکنـت ، زبان من
ناشتا افروخته سیگار,
غرق در شیرین ترین لذات از دیدار این پرواز
زندگی جذبهی دستی است که می چیند
زندگی نوبر انجیر در دهان گس تابستان است
زدگیحس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
خرقه تر دامن سجاده شراب آلوده
آشنایان ره عشق در این بهر عمیق
غرقه گشتند ونگشتند به آب آلوده
دوش می آمدورخساره برافروخته بود
تاکجا باز دل غمزده ای سوخته بود