مبادا در جهان دلتنگ رویی
که رویت بیند و خرم نباشد
من اول روز دانستم که این عهد
که با من میکنی محکم نباشد
که دانستم که هرگز سازگاری
پری را با بنی آدم نباشد
اشتپ شد عزیز [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Printable View
مبادا در جهان دلتنگ رویی
که رویت بیند و خرم نباشد
من اول روز دانستم که این عهد
که با من میکنی محکم نباشد
که دانستم که هرگز سازگاری
پری را با بنی آدم نباشد
اشتپ شد عزیز [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در دل خود دارم
حس زیبای طراوت،شادی
حس عشقی زیبا
که تو باران تو به من می دادی
قصه کوته کردم
باز باران آمد
از هوا یا ز دو چشم خیسم؟
نیک بنگر!
چه تفاوت دارد
شب به خیر همگی
داد میزنم این عشق که دارم ای دوست
رفتی و جدا شده روح ز تن , جز این پوست
درد دل میکنم از دوری تو با هر دوست
دوست ندارم که نباشی , بگویم عشق اوست
ای یار کجایی که تمام بدنم تاول زد
این پرده مخفی شب و روزم شب زد
دم که می زد ز نیستان می زد
ناله می کرد گره رازی داشت
شاخه در شاخه هم آغوش نسیم
چون شباویز شب آوازی داشت
غصه با جام جهان بین می گفت
قصه با مست سراندازی داشت
شب بخیر magmagf
تو چشاي من نگاه کـن من که از تو سير نمي شم
قول بده پيشم مي موني من که با تو پير نمي شم
می بویم گیسوانت را
تا فرشته ها حسودی کنند به عطر تو.
شانه می زنم موهایت را
تا حوری ها سرک بکشند از بهشت برای تماشا.
شعر می گویم برای تو
تا کلمات کیف کنند
مست شوند
بمیرند ...
ديدن صورت ماهت....... ...يه خيال عاشقانه اس
بي تو من هيچي ندارم.. پيش چشمات کم مي يارم
اگه تو بخواي مي ميرم جون به دستات مي سپارم
مي رسد تا كه پس از اين همه دلتنگي ها
گره ازبغض غزل هاي ترم بگشايد
اين همه شور كه در ذهن غزل هاي من است
بوي ياسي ست كه از هرم تنش مي آيد
دوست داشتم زير بارون قدم بزنم تا بوي خدا رو حس کنم
اشک خدا را تو يه کاسه جمع کنم تا هر وقت دلم گرفت
کمي بنوشم تا پاک و آسماني شوم!
مي شناسمت
چشمهاي تو
ميزبان آفتاب صبح سبز باغهاست
مي شناسمت
واژه هاي تو
كليد قفل هاي ماست
مي شناسمت
آفريدگار و يار روشني
دستهاي تو
پلي به رويت خداست ...