من و تو روز شبی با دل هم تا کردیم
چون نبودیم , یاد هم در دل هم جا کردیم
Printable View
من و تو روز شبی با دل هم تا کردیم
چون نبودیم , یاد هم در دل هم جا کردیم
مینوشتم عشق دستم بوی شبنم میگرفت
آهِ حوای درون دامان آدم میگرفت
مینوشتم شعر یک توده شقایق بود و آه
آشنا دستی ز دست باد مریم میگرفت
مینوشتم شاعری سر در گریبان غروب
یادگاری مینویسد، عشق ماتم میگرفت
تلخی نکند شرین ضغنم ................. خالی نکند از می دهنم
مولوی
مها زور مندی مکن با کهان...............که بر یک نمط نمی ماند جهان
سر پنجه ناتوان برمپیچ...............که گر دست یابد برآیی بهیچ
عدو را بکوچک نباید شمرد...........که کوه کلان دیدم از سنگ خرد
در شب کوچک من ، افسوس
باد با برگ درختان میعادی دارد
در شب کوچک من دلھرهء ویرانیست
گوش کن
وزش ظلمت را می شنوی ؟
یکی یکدونه ی من ...حتی از خیال تلخ من نرو...اگه بری میمیرم
از عشقه که جون می گیرم...
مرغ آمین درد آلودی است کاواره بمانده
رفته تا آنسوی این بیداد خانه
بازگشته رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه .
نوبت روز گشایش را
در پی چاره بمانده.
هزار تا وعده دادي نيومدي مارو كاشتي
اين دل مهربونو چشمانتظار گذاشتي
براي بيوفايي هزار بهونه داري
هزار و يك شكايت از اين زمونه داري...
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
از در خویش خدا را به بهشتم مفرست
که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس
حافظ از مشرب قسمت گله ناانصافیست
طبع چون آب و غزلهای روان ما را بس
ستاره اش هر لحظه دور تر مي شد
نه من نخواهم مرد
زن دنبال چه مي گردي؟لباس عزا
عيسي پسرم كجاست؟
صليب مي خواهم
پير مرد ساك به دست را خبر نكنيد!
جواز فوت گران است!
صليبم كجاست؟