یخ بسته ز اندوه تو دست و دل این خسته وگرنه
بر حال دل بی کس من گریه گیتار قشنگ است
Printable View
یخ بسته ز اندوه تو دست و دل این خسته وگرنه
بر حال دل بی کس من گریه گیتار قشنگ است
تو چون کبوتر به روی بام دلم نشستی
چو قطرهای آب به تشنگی لبم نشستی
نگاه خیسم در آن شب پر ستاره میدید
که چون ستاره بر آسمان شبم نشستی
يک قطره عشق کنج دلم را گرفته است
اين قطره هم به شوق نگاهت چکيدنی ست
خم شد- شکست پشت دل نازکم ولی
بار غمت ـ عزيز تر از جان ـ کشيدنی ست
تو آن بودی که مستوری
ز روی مهرو ماهی ها
من آن شاخک که پیچیدم
به روی ماه رویاها
من آن عطر م که بوئیدی
در این کوی رسیدن ها
من آن آتش که خاموشم
پس از دیدار معشوقم
من آن آهم که میخوانم
ز راز وصل خواهی ها
ولی ای داد از رویا
که هرگز پایان ندارد آن
منم هر روز زیر این درخت رویا ها می نشینم که دلم را پر دهم
بر بال رویاها.
از تو گلدون ، گلاي کاغذي چيدن نداره
بذا باد بياد ، تموم دنيا زير و رو بشه
قلباي آهني که ، ديگه تپيدن نداره
خيلي وقته ، قصه ی اسب سفيد ، کهنه شده
وقتي که آخره جادهها رسيدن نداره
هر کاه کودکی ميميرد
چشماش در خانه ميماند
بر حلوايی
که مادر ميپزد
۲
کودکی فقير را که ميبينم
لرزان از سرما
دلم ميخواهد دستکم
يک پل بودم
۳
هر روز عصر
مرد اسباب بازی فروش
رد دستان کودکانه را
از شيشه ويترين
پاک ميکند ...
سلام به همگی
(یکیشم کافی بود.:5: )نقل قول:
دستان خسته ام به شقایق نمی رسد
فریاد من به گوش خلایق نمی رسد
این دست ها همیشه پر از بوی یاس نیست
یا مثل چشم های شما با کلاس نیست
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر بمهر به عالم ثمر شود
گویند که سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک بخون جگر شود
دیروز در کنار تو احساس عشق بود
دستان کوچکت که پر از یاس عشق بود
دستان کوچکت که جنون مرا نوشت
این واژه های غرق به خون مرا نوشت
تا بو که یابم آگهی از سایه سرو سهی
گلبانگ عشق از هر طرف بر خوشخرامی میزنم
هرچند کان آرام دل دانم نبخشد کام دل
نقش خیالی میکشم فال دوامی میزنم