یکی را که سعی قدم پیشتر.........بدرگاه حق منزلت بیشتر
یکی باز پس خائن و شرمسار........بترسد همی مرد ناکرده کار
بهل تا بدندان گرد پشت دست.........تنوری چنین گرم و نانی نبست
بدانی گه غله برداشتن...........که سستی بود تخم ناکاشتن
Printable View
یکی را که سعی قدم پیشتر.........بدرگاه حق منزلت بیشتر
یکی باز پس خائن و شرمسار........بترسد همی مرد ناکرده کار
بهل تا بدندان گرد پشت دست.........تنوری چنین گرم و نانی نبست
بدانی گه غله برداشتن...........که سستی بود تخم ناکاشتن
نگاهت مىكند آتش فشانى
مرا سوى هلاكت مىكشانى.
ولى پروانه كى از شعلهى شمع
شكايت كرده با آتشنشانى؟
یک آسمان ، بهانه ی باران برای تو
ناقابل است ، بیشتر از این نداشتم
رخصت بده نفس بکشم در هوای تو
و
چشمهای دخترش تا سحر
امتداد میيابند
لالالالايی
لالالالايی
مادر من لالايی میخواند
و
من
هنوز
بيدارم
ما میرم شیراز شیراز اصفهون
می خرم گوشواره قیمتش گرون
تا تن نکنی و راه نروی و قر نریزی و من نبینم و حض نکنم و ناز بندری
وای چه قشنگه اینجا.. شهر فرنگ اینجا
---
شرمنده می دونم اخر رو حوضیه
ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی
سود و سرمایه بسوزی و محابا نکنی
دیده ما چو به امید تو دریاست چرا
به تفرج گذری بر لب دریا نکنی
ياري اندر كس نمي بينم ياران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش
ای که از کوچه معشوقه ما میگذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل تنگ من اما ....
چه کسی نقش تو را خواهد شست
تمام قصه همين بود
و مي گفتم
حكايت من و تو ؟
هيچ كس نمي خواند
چه بر من و توگذشته است ؟
كس نمي داند
چرا ؟
كه اين سكوت سكوت من و تو بي ترديد
حصار كاغذي ذهن را ز هم نشكافت
و خواهش من و تو نيم گامي از تب تن نيز دورتر نگذشت
كه در حصار تمناي تن فرومانديم
و در كوير نفس سوز من فرومانديم
نه از حصار تن خويشتن برون گامي
نه بر گسستن اين پاي بندها دستي
هميشه مي گفتم
من و سكوت ؟
محال است
سكوت عين زوال است
سكوت يعني مرگ
سكوت نفس رضايت
عين قبول است
سكوت كه در زمينه اشراق اتصال به حق
در اين زمانه نزول است
سكوت يعني مرگ
كجايي اي انسان ؟
عصاره عصيان
چگونه مسخ شدي
با سكوت خو كردي
تو اي فريده هر آفريده
بر تو چه رفت ؟
كز آفريده خود
از خداي بي همتا
به لابه مرگ مفاجاه آرزو كردي ...