تنهایی تمومه وجودمه
منو تنها بزارین
این تمومه بود و نبودمه
منو تنها بزارین
دارم مثل یه قصه میشم
غمگینترینه قصه هاست...
Printable View
تنهایی تمومه وجودمه
منو تنها بزارین
این تمومه بود و نبودمه
منو تنها بزارین
دارم مثل یه قصه میشم
غمگینترینه قصه هاست...
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت برند آدمی
يه روز عاشق نوري، يه روزي سوت و کوري
يه روز مثل حبابي، يه روز سنگ صبوري
پر از شک و هراسي، هميشه بي حواسي
پر از حرفي و خاموش يه قصه و فراموش
پر از راز نگفته، يه کوله بار بر دوش...
شمع را كه به خورشيد هديه ميدهي
از سر انگشتان سوخته ات
مي فهمد
چند شب يلدا را
با كبريت هاي نمور و يكي سنگ چخماق
سر كرده اي!
یه دشت سر سبز یه رود پر آب
یه سد محکم داشتیم تو سیلاب
ما از خوشی ها دلامون آزرد
سد رو شکستیم دنیا رو آب برد ..
درياي خاطرات زمان گذشته بود
هر قطره اي كه بر رخ آيينه مي چكيد
در كام موج، ضجه ي مرگ غريق را
از دور مي شنيد
طوفان فرو نشست، ولي ديدگان پير
مي رفت باز در دل دريا به جستجو
در آب هاي تيره ي اغماق خفته بود
يك مشت آرزو...!
وفا نکردی و کردم...جفا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم...بریدی و نبریدم...
محض خاطر آن همه دیروز
نرو
کمی تحمل کن
ببین قطره های باران
وقتی که از هم جدا میشوند
چه زود میمیرند
این آسمان خجالت نمیکشد
با این همه سن و سال
تا دلش میگیرد
مثل بچه ها مینشیند و های های گریه می کند.
دست در جذبه ی یک برگ بشوییم و سر خزان برویم
صبح ها وقتی خورشید در می آید,متولد بشویم
هیجان ها را پرواز دهیم...
من ، تنها ، راهي را مي روم
كه جرئت از دست رفته اي است
در برابر سؤالات بي شمار ؛
چيزهائي كه مرا به حفره ي درون مي كشاندم ؛ به خانه ام
جائي كه گوشت تنم جويده مي آيد.
ماهي ها آتشين مزاج؛ و پرچ پيچ هاي زنگ زده. آه…
وا ت ي كا ن