من چهره ام گرفته
من قایقم نشسته به خشکی
مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست :
یکدست بی صداست
من , دست من کمک ز دست شما می کند طلب.
[نیما یوشیج]
Printable View
من چهره ام گرفته
من قایقم نشسته به خشکی
مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست :
یکدست بی صداست
من , دست من کمک ز دست شما می کند طلب.
[نیما یوشیج]
بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
باور کنید پاسخ آینه سنگ نیست
سوگند می خورم به مرام پرندگان
در عرف ما سزای پریدن تفنگ نیست
تنديس ها همان فرشتگان اند
كه از لاي ساعتها بيرون مي پرند
و مي رقصند
معركه اي است آن بالا
ـ كه مي گويد
همپاي مژه گاني رو به بالا
پلك ات را بگيران !
نزن بر سر ناتوان دست زور
که روزی درافتی به پایش چو مور
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خواست
از بهر طمع بال و پر خویش بیاراست
تسلیم و وانهاده ی یکایک لحظه ها،
گریانند، چرا که عشق را توان اندوختنشان نیست.
عاشقان دل نگران عشقند،
عاشقان در امروز زندگی می کنند،
این بهترین کاری است که می توانند
و همه ی آن چیزی است که می دانند.
دل کوچولو
به که باید دل بست ؟
به که شاید دل بست؟
سینه ها جای محبت همه از کینه پر است.
هیچ کس نیست که فریاد پر از مهر تو را گرم پاسخ گوید.
نیست یک تن که در این راه غم الوده ی عمر
قدمی راه محبت پوید.
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
نقش هر خنده که بر روی گلی می شکفد
خنده ای شیطانی است.
در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد
حیله ای پنهانی است
خنده ها می شکفد بر لبها.
تا که اشکی شکفد بر سر مژگان کسی
همه بر درد کسان می نگرند
لیک دستی نبرد از پی درمان کسی
دست گرمی که فشارد دستی
در همه ی شهر مجوی
گل اگر در دل باغ بر تو لبخند زند
بنگرش .لیک مجوی
لب گرمی که ز عشق ننشیند
در همه ی عمر مخواه
سخنی کز سر راز زده بر جانت چنگ
به لبت نیز مگوی
درد اگر سینه شکافد نفسی بانگ مزن
درد خود را به دل چاه مگوی
استخوان تو اگر اب کند اتش غم
اب شو اه مگوی
شاخه ی عشق شکست
اهوی مهر گریخت
تار پیوند گسست
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست ؟
تا آخر عمر در دلم خواهی ماند
تنها تو چراغ محفلم خواهی ماند
ای پاکترين زلال جوشان دلم
ای آينه در مقابلم خواهی ماند
وای ببین کی اینجاست ونوس گلم
درون فروماندگان شاد کن..........ز روز فروماندگی یاد کن
نبخشود بر حال پروانه شمع.........نگه کن که چون سوخت در بین جمع
گرفتم ز تو ناتوانتر بسیست..........توانتر از تو هم آخر کسیست
تو بودي آسمان با ستاره هايش
تو بودي درختي با پرنده هايش
رفتي آسمان آبي خانمان پر زد
رفتي پروانه هاي گلهايمان پر زد
لحظه لحظه ديدم گلها پر پر شدن
خاطرات را ديدم كه پر پر شدن
باور نكردم تو بي وفاي روزگارن باشي
باور نكردم تو لعنتي تنها روزگاران باشي
به خاطر مي سپارم سيباهي سكوت
كفن سپيدت با آرامش سكوت